با زائر کربلا
0 نظرات Published ۱۳۸۷ آذر ۲۱, پنجشنبه by نویسنده in زيارت و زيارتگاه حضرت ابوالفضل (ع)پدیدآورنده: تهیه: جواد محدثی ،
،
پای سخنان و خاطرات کسی نشستن که به تازگی از سفر کربلا آمده و عطر آن دیار را دارد، واقعا شیرین و لذت بخش است. با خبر شدیم که روحانی عزیزحجةالاسلام آقای محمد صالحی، همراه چند نفر دیگر در معیت جمعی ازبرادران وزرشکار به عراق رفته و به زیارت اماکن مقدسه نائل شدهاند.
فرصت را مغتنم شمردیم و ضمن دیدار از این «زائر کربلا»، پای صحبت و خاطرات ویاز این سفر مقدس نشستیم. آنچه میخوانید، رهاورد این دیدار استکه به شما علاقهمندان اهل بیت و شیفتگان زیارت کربلای معلا تقدیم میشود.
(کوثر)
س: جناب آقای صالحی! آرزوی زیارت کربلا و عتبات، در دل هر شیعه عاشق اهل بیت است. چطور شد که شما این توفیق بزرگ را پیدا کردید؟
ج: پیش از توضیح، با سپاس به درگاه خدا، زمینه فراهم شدن این سفر چند روزه اما پر برکت را توضیح میدهم.
دوازدهم مهرماه76 بود که برادر عزیزم جناب حسن آقای خمینی به منزل ما تشریف آوردند و من خدمت ایشان یک خوابی را عرض کردم گفتم: که: «خواب دیدیم که یک ماشینی عازم عتبات عالیات هست و من هم یکی از مسافرین این اتوبوس هستم و جنابعالی هم برای بدرقه من آمده بودید ولی لحظه حرکتبر من تردید حاصل شد که آیا این سفر را بروم یا نروم و شما من را به زور به داخل اتوبوس راهنمایی کردید و آخرین کسی که داخل اتوبوس شد من بودم و اتوبوس حرکت کرد.»
بعد از اینکه این خواب را برای ایشان نقل کردم، ایشان لبخندی زدند و فرمودند که: «حالا آیا دوست داری که به کربلا بروی یا نه؟» من با اینکه همه عشق و آرزویم رفتن به کربلا بود، مردد بودم که آیا این دعوت را قبول بکنم یا قبول نکنم و آیا برای این سفر اعلام آمادگی بکنم یا نه؟ به ایشان عرض کردم آقا خلاصه هیچ کس نیست، هیچ مسلمانی و شیعهای نیست که از این سفر اظهار دلتنگی بکند یا که عشق به این سفر را نداشته باشد، ایشان فرمودند که این خواب تو تعبیر شده و یک هیات از باشگاه پیروزی عازم عراق است و خلاصه من شما را هر جوری شده با این هیات میفرستم. همانجا تماس با تهران گرفتند و به مسؤولین قم فرمودند که من مهمانی دارم و شما هر جوری که شده ایشان را به عراق ببرید.
همان لحظهای که تماسها شروع شد همه وجود من را یک حالتخاصی فرا گرفته بود نمیدانم که اسم این را احساس بگذارم، عشق بگذارم، اضطراب و دلهره بگذارم، یک حالتی وصفناپذیر. حالتی که هم از عشق میگفت، هم از غم سخن میگفت، هم از دلهره و اضطراب، بهر حال با مقدماتی که بر ما گذشت تصمیم بر این شد که در هفدهم مهر ماه از طریق سوریه به عراق برویم.
ساعت 8 روز پنجشنبه وارد دمشق شدیم. جمعا9 نفر بودیم سه نفر ما از بازیکنان تیم پیروزی بودند و بقیه هم از میهمانان تیم بودیم.
حدود ساعت 5/9 شب بود که از دمشق بسوی بغداد حرکت کردیم، ساعتحدود 5/1 بامداد بود که به مرز عراق و سوریه رسیدیم. در مرز، ما با یک مشکل جدی مواجه شدیم و آن این بود که سوریها به ما تذکر دادند کسانی که از مرز هوایی کشور ما وارد میشوند و میخواهند از مرز زمینی خارج شوند بایستی یک مجوز رسمی از وزارت کشور ما داشته باشند تا ما اجازه خروج به آنهابدهیم.
اجمالا ما آنچه با اینها مذاکره کردهایم که ما الآن اضطرار داریم و هر چه زودتر باید به بغداد برویم زیر بار نرفتند. دو سه ساعتی که ما با اینها مذاکره کردیم و اینها راضی نشدند. من به داخل اتوبوس آمدم و به برادرانی که داخلاتوبوس بودند متذکر شدم که اینها به هیچ وجه زیر بار نمیروند ولی ما توکل به خداوند داریم و اعتماد به باریتعالی داریم و من اعتقادم به این است که شما9 نفر به قدر وسع و توان خود نذر کنید که ما برای ائمه معصومین - سلام الله علیهم اجمعین - از 14 صلوات تا 14 هزار صلوات، ولی صیغه نذر بخوانید تا نذر کاملا منعقد شود و من یک بار دیگر برای مذاکره با سوریها بروم پیش آنها، این برادران عزیز صیغه نذر نسبتبه صلوات جاری کردند آمدم با سوریها مذاکره کردم و آن مسؤول پاسگاه مرزی گفتحالا که شما این همه اصرار دارید من ساعت 5/9، 10 صبح به شما جواب میدهم که آیا شما میتوانید بروید یا نه من به او گفتم که آقا جان اگر میخواهید ساعت 5/9، 10 صبح جواب دهید که میتوانیم برویم یا نه، الآن وضعیت ما را مشخص کنید. ده صبح دیگر اگر بنا باشد ما نرویم خیلی دیر است ایشان هم گفت امشب شب جمعه است و فردا جمعه تعطیلی ما است و شما باید تا شنبه صبر کنید.
اجمالا همین قضیه برای ما نقطه امیدی شد که چه بسا سوریها به ما اجازه بدهند. ساعت ده صبح بود که ما دیدیم خودشان گذرنامههای ما را آوردند و مرز را به روی ما باز کردند و اجازه خروج از سوریه را به ما دادند ما از سوریه عازم عراق شدیم وقتی که به مرز عراق رسیدیم در اولین پاسگاه مرزی اتوبوس ما را متوقف کردند و یکی از مسؤولین عراقی به استقبال ما آمد و به ما متذکر شد که از شرکت الهدی که مربوط به یکی از شرکتهای سازمان اعلام و ارشادشان هست، شما بایستی با این شرکت الهدی وارد عراق شوید و این شرکتشما را برای اماکن مقدسه میبرد و دیگر از این به بعد کارهایتان را باید با این شرکت هماهنگ کنید.
ما به مسؤولین عراقی متذکر شدیم ماشینی که ما را از سوریه آورده ما قراردادمان تا بغداد است و ما باید برویم ولی متاسفانه عراقیها زیر بار نرفتند شاید حدود دو سه ساعتبا عراقیها جر و بحث کردیم که ما اصلا احتیاجی به ماشین شما نداریم، احتیاجی به شرکت الهدی نداریم. آنها از این حرکتخودشان میخواستند یک بهرهبرداری تبلیغی و سیاسی به نفع نظام عراق داشته باشند و همچنین بر علیه خودمان اجمالا با دوستانی که مشورت کردیم تصمیم گرفتیم که برنگردیم به سوریه و با همان ماشین هر جور شده بیاییم بغداد و در بغداد به اعضای گروهی که از قبل آمده بودند ملحق شویم. ساعتها مذاکرهای که با عراقیها کردیم چندین بار به اوقات تلخیهای بسیار شدید کشیده شد. ساعت 5/2،3 بامداد بود که ما به اعضاء تیم در هتل الرشید بغداد ملحق شدیم.
س: اولین جایی که از عتبات مقدسه زیارت کردید کجا بود؟
ج: ساعتشش صبح شنبه ما عازم نجف شدیم، از بدو حرکتمان به سوی نجف، یک حالتخاصی در ما بوجود آمد، یک حالتی که توام با عشق به مولی امیرالمؤمنین(ع) و در عین حال یک حالتخاصی که همراه با دلهره و اضطراب بود که ما کجا و مولی الموحدین کجا؟ یک قطره کجا و یک دریا کجا؟ ما که هستیم، چه هستیم که اکنون خداوند آن همه به ما منت و نعمت نهاده که بتوانیم شرفیاب خدمت مولایمان امیرالمؤمنین شویم؟!
این حالت همیشه همراه ما بود تا اینکه در شط فرات برای رفتن به حرم مطهر حضرتش غسل کردیم و حدود ساعت 5/9 صبح بود که به کنار حرم مطهر حضرتش رسیدیم. درهای صحن را بوسه زدیم. گرد و خاک پای زوار حضرت را توتیای چشم خود کردیم و به آن بارگاه ملکوتی راه پیدا کردیم. عظمت و شوکت و شکوه و جلال از در و دیوار این حرم میبارید. آن لحظاتی که وارد این بارگاه شدیم گویا همه زندگی مولی را با چشم دل میدیدیم. تمام زندگی مولی مثل یک نوار و فیلمی مرتب از جلوی چشمانمان میگذشت از لحظه تولد حضرت در کعبه مکرمه، تا آن لحظهای که در دامان پیامبر تربیتشد و بزرگ شد و آن هنگامی که آن آیه شریفه «وانذر عشیرتک الاقربین» بر پیامبر نازل شد و اولین کسی که این ندا را جواب داد مولای ما امیرالمؤمنین بود و تا آن زمانی که امیرالمؤمنین دوشادوش پیامبر برای نصرت اسلام به جهاد برخاست. همه اینها خاطراتی بود که در جلوی چشمان ما و در جلوی روی ما مجسم شده بود.
ما که عارف بحق مولی نبوده و نیستیم ولی گویا آنجا خطبه قاصعه به گوشمان میخورد، نالههای علی با چاه از فرط بیکسی به گوشمان میرسید، نهیب علی بر کفار و منافقین، گویا آن نهیب را میشنیدیم. و مظلومیت علی که میفرمود من اول مظلوم عالمم. آن صدا هم در گوش ما طنینانداز بود. در جوار این حرم مطهر ملکوتیاش گویا میشنیدیم و میدیدیم که «لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار» کلمات ابنابی الحدید، کلمات بزرگان عامه و خاصه راجع به مجد و عظمت و بزرگی حضرتش و همچنین بعضی کلمات ائمه معصومین (علیهم السلام) مرتب در ذهنمان میآمد که این علی انسانیتبالاتر و والاتر از همه انسانها و حتی از ملائکه، اشعار شهریار، اشعار فقیه بزرگ مرحوم کمپانی، اشعار مولانا همه اینها سراسر وجود ما را پر از خاطره کرده بود، واقعش من نمیدانم که الآن چگونه آن لحظات را توصیف کنم. شادیهای علی، غمهای علی، زیباییهایی که در زندگی علی گذشت و تلخیهایی که در زندگی این بزرگمرد گذشت. تمام خاطرات عمر او در ذهن ما مجسم شده بود. اجمالا آنجا همه دوستان زیارت بسیار پرشور و با حالی کردند، زیارتی عجیب و وصفناپذیر، حدود پنجساعت در حرم مولی الموحدین امیرالمؤمنین بودیم که واقعا موقع بیرون آمدن تمام غمهای عالم به دلمان نشست که چه زود این زیارت تمام شد، چه زود ما داریم از محضر پرفیض و برکت مولایمان میرویم.
و در آن لحظه نمیدانستیم که آیا ما به آن خواستهمان رسیدیم؟ این همه به ما التماس دعا کردند، این همه از ما خواستند که در کنار قبر حضرتش آنها را یاد کنیم و حاجاتشان را بازگو کنیم از حضرتش بخواهیم، آنچه را که خواسته بودند، آیا ما به آن رسیدیم یا نه؟
ولی نکته جالب توجه این بود که بعد از پنجساعت وقتی خواستیم از کنار این قبه پرنور و پربرکتبیرون بیاییم بعضی از دوستان را با زور برادران بیرون آوردند. آنها ضریح را رها نمیکردند. واقعا هم حق داشتند. آنها به همه آرزوی خودشان رسیده بودند. چرا که آرزوی هر مسلمانی و هر شیعهای این است که کنار این حرم پرفیض و پربرکتبرسد و آنجا همه وجود خودش را غرق در علی ببیند.
س: از وادیالسلام نجف هم دیدار کردید؟
ج: بله، ما از حرم مطهر که بیرون آمدیم به «وادیالسلام» نجف رفتیم. وادیالسلام آنجا گلزاری است که در روایات آمده است که یکی از دربهای بهشت وادیالسلام نجف است. قبر انبیاء الهی، بزرگان، شهداء صدیقین و مزار بسیاری از اولیاء الله و مؤمنین در آن گلزار قرار دارد. قبرستانی استبسیار پرابهت و دیدنی و بسیار قابل توجه برای اهل دل و کسانی که عارف بحق مؤمنین هستند. چند دقیقهای در آن قبرستان نثار روح همه مؤمنین و مؤمنات، فاتحهای قرائت کردیم و بعد عازم کوفه شدیم. کوفه هنوز شهر بسیار کوچکی است و مسجد کوفه تقریبا در قلب شهر قرار گرفته است. مسجد کوفه زمینی استحدود 2000 مترمربع، که بدون سقف، ولی در گوشه و کنار مسجد، آن مقاماتی که در اخبار و احادیث آمده است همچنان محفوظ و روشن و مشخص باقی است. «دکة القضاء» امیرالمؤمنین در سمت چپ و نزدیک قبر هانی و مسلم بنعقیل قرار گرفته، محرابی که مولیالموحدین در شب نوزدهم ماه مبارک ضربتخورده است در سمت راست مسجد قرار گرفته و مقاماتی که مربوط به ابراهیم و هود و آدم (علیهم السلام) و مقام توبه و مقام رسول الله در وسط مسجد قرار گرفته است. مسجد کوفه گرچه ظاهرش بسیار حزنآور است، از جهت مادی ولی باطنی بسیار پر ابهت و گیرا دارد.
آنجا هم جذب معنویت مسجد شدیم. سراسر وجود ما مملو از معنویت و توجه به باریتعالی شده بود چرا که همه اولیاء و انبیاء الهی در این مسجد سر به خاک عبودیتسائیدهاند. مسجد کوفه مسجد علی(ع) است، مسجد حسنین (علیهما السلام) است. مسجد زینب سلام الله علیها است و بعد از آن مسجد همه اولیاء الهی است که در آن مسجد آمد و شد داشتند و همیشه این به ذهنمان بود که از اماکنی که مخیریم بین قصد و اتمام مسجد کوفه است و همین بس شرافت این مسجد که عدل مسجد الحرام و مسجد النبی قرار گرفته استبعد از اینکه وارد مسجد کوفه شدیم تا آنجایی که برای ما میسور بود اعمال عبادی را که مستحب است در مسجد کوفه بجای آوردیم و به زیارت مسلم بنعقیل و هانی بنعروه رفتیم و بعد از زیارت این دو بزرگمرد الهی به پشت مسجد کوفه که منزل امیرالمؤمنین(ع) در آنجا قرار گرفته بود رفتیم. به قول آن نویسندهای که میفرمود خانه محقری که از همه تاریخ بزرگتر است این جمله هم در آنجا کاملا تداعی میکرد گرچه ظاهر خانه بسیار محقر بود ولی الحق و الانصاف از همه تاریخ بزرگتر است.
در این خانه یک حالت عجیبی به ما دست داد. این خانه چه خانهای است؟ این خانه چقدر عظمت پیدا کرده است؟ این خانه به برکت علی و حسنین و زینب سلام الله علیهم چقدر دارای اجر و قرب شده؟ در آنجا زیارت مفصلی به نیابت از همه کسانی که التماس دعا گفته بودند بجا آوردیم. برادران عزیزمان در آنجا نوحهسرایی مفصلی کردند یادی از همه غمهای امیرالمؤمنین در آن خانه کردند. در آن خانه چاهی قرار داشت که الآن هم آن چاه دارای آب بود این خانه و این چاه مرتب ما را به یاد این میانداخت که علی از فرط مظلومیت و بیکسی گویی در همین خانه بود که سر در چاه میکرد و غم دل را با چاه میگفت. خانهای بود گرچه ظاهرش کوچک ولی به وسعت عالم و تاریخ بزرگ. در آن خانه گویا میدیدیم که امیرالمؤمنین و حسنین و زینب (سلام الله علیهم) هر چه را که داشتند به نوعی اتفاق و ایثار میکردند و چه بسا شبهایی را خودشان بدون غذا و با شکم گرسنه به سر میبردند. از سر و روی خانه تهیدستی امیرالمؤمنین از جهت مادی به چشم میخورد اما این خانه، ما را به یاد امام عزیزمان و به یاد رهبر بزرگوار انقلاب انداخت که گرچه خانهای بسیار محقر است ولی محتوایی بس بزرگ چون علی دارد محتوایی بس بزرگ چون حسنین و زینب کبری سلام الله علیهم. در آنجا برادران هر کدام حالتی پر از عشق به علی و ائمه معصومین (سلام اله علیهم اجمعین) پیدا کرده بودند بعد از زیارت آن خانه ما عازم بغداد شدیم و از آنجا ساعتحدود 11 شب بود که بر این شدیم که به کاظمین مشرف شویم.
حرم مطهر کاظمین، یک گیرایی و جذابیتخاص مخصوص به خودش را داشت. تمام زندگی موسی بنجعفر(ع)، برخورد او با خلفای عباسی، برخورد او با اصحاب و یارانش، روایاتی که از حضرتش به ما رسیده و باب الحوائجی حضرت از همه بیشتر در ذهن ما تداعی میکرد و بعد آنجا در کنار قبر مطهر و حرم مطهر امام محمدتقی(ع)، امام نهم آن ستاره پرفروغ امامت همه اینها سبب شده بود که حرم کاظمین یک گیرایی و جذابیتخاص داشته باشد. ما در آنجا با اینکه در روز خیلی خسته شده بودیم ولی با یک شوق فراوان حدود سه ساعت این دو امام بزرگوارمان را زیارت کردیم و در آنجا در کنار حرم مطهر این دو امام بزرگوارمان، قبر شیخ مفید (اعلی الله مقام الشریف) و قبر خواجه نصیرالدین طوسی قرار گرفته و قبر عالم بزرگوار اسلام سید مرتضی در بیرون صحن مطهر بود که قبر این سه عالم بزرگوار اسلام را در آنجا زیارت کردیم. و بعد عازم سامراء شدیم. روز یکشنبه بود که ما ساعت 10 صبح به سامراء رسیدیم. آنجا هم مفصل زیارت شده بود. بعد رفتیم سرداب آقا امام زمان. آن سردابی که حضرت از آنجا غایب شدند.مردم هم بودند. اتفاقا پاکستانیها و افغانستانیها کم و بیش بودند. هندیها هم بودند ... خلاصه آنجا هم سرداب حضرت خیلی مرا منقلب کرد. بعضی از وزرشکاران برخلاف انتظارمان میرفتند بالاها که گرد و غبار جمع شده بود میریختند روی سر خودشان در این پارچههایی را که برای تبرک آورده بودند میریختند و جمع میکردند. و اصلا یک عشقی یک احساسات عجیبی نسبتبه آقا امام زمان نشان میدادند. نه کسی مداحی میکرد، نه کسی صحبت کرد نه کسی خواند نه کسی حرف زد. ولی خود همان محل سرداب و اینها یک احساس عجیبی نسبتبه عشاق حضرت صاحب (صلوات الله علیه) دست داد. در آنجا حدود هفت هشتساعت ماندیم. هم در حرم شریف هم در سرداب حضرت بعد از آن رفتیم برج متوکل، برج متوکل یک ماذنهای بود که آنجا تابلویی بود که مشخصات مسجد را مشخص کرده بود این بود که مسجد بسیار بزرگی بود مثلا چند هزار متر مساحت داشت و کنارش نوشته بود: این برج به عنوان یک ماذنهای محسوب میشده که از کل قرا و قصبات آنجا نگاه به این ماذنه میکردند و این ماذنه برای این بود که مؤذن اذان میگفته و برج عظیمی بود. یعنی با اینکه بیش از هزار و خوردهای سال از عمر برج گذشته ولی خیلی برج سر پا بود ... از بیرونش تاب میخورد و بیرونش را پلهگذاری کرده بودند. منارههایی که در ایران داریم از داخل بالا میروند ولی آن از بیرون بالا میرفتند. حدود 52 متر ارتفاع آن برج بود. پایینش نوشته بود که از چهارصد متر مربع شروع میشود و به بیست و دو سه متر میرسد. به هر حال ساحتبزرگی را گرفته بود. پایهریزی بزرگ بود.
با توجه به اینکه سامراء یک شهر نظامی و عسگری بود، یقینا از این برج بعنوان دیدبانی نیز استفاده میکردند. و دور تا دور مسجد نیز برآمدگیهایی وجود داشت که معلوم بود برج دیدبانی است و تقریبا مسجد خلیفه بود، مسجد متوکل بود عباسیان حکومت و پادشاهی میکردند، و معلوم بود مسجد را برای همین ساختند که از آن استفاده نظامی ببرند.
س: از زیارت کربلا بگویید.
ج: در آخر مشرف شدیم کربلا. اول رفتیم در فرات غسل کردیم و بعد اعمال مستحبی را انجام دادیم. مردم هم همه میرفتند غسل میکردند. و جای خاصی برای غسل کردن نبود. رودخانهای کوچک بود به عرض پنجیا شش متر. گفتیم «علقمه» کجاست گفتند تقریبا آبش خشک شده و آبی ندارد، اما در خود کربلا در حدود 500 متری حرم رودی بود که میگفتند این منشعب از فرات است و به خود کربلا میریزد. به هر حال بحمدلله رفتیم آنجا غسل کردیم و ابتدا رفتیم خیمهگاه. آنجا دوستانمان مفصل عزاداری کردند. خیمهگاه دیوار مفصلی داشت که داخلش مثل اتاقکهایی داشت. وقتی وارد خیمهگاه میشویم اول یک حیاط بسیار بزرگی است که وسط این حیاط حالتبقعهمانند، حالتحجره مانند دارد که محل خیمهگاه آنجا مشخص است. یک جایی بود که محل محراب سیدالشهدا (سلام الله علیه) بود و جلوتر از آن محراب آقا امام سجاد - صلوات الله علیه - قرار داشت. یک خیمه هم مشخص بود بنام خیمه قاسم بنحسن ولی از بقیه خیمهها چیزی معلوم نبود ولی این سه چهار خیمه کاملا مشخص بود چاهی هم آنجا بود که بئر ابوالفضل (سلام الله علیه) نوشته بود که حالا حتما دو سه روزی که در کربلا بودند از این آب استفاده میکردند. از خیمهگاه بیرون آمدیم اینکه آقای مطهری میفرمایند کاملا درست استبرای اینکه اگر سه چهار متر اکنون بکنند به آب میرسند ولی آب حتما غیر قابل شرب بود یا شور بود.
بئر ابوالفضل هم جایی بود که کاملا در خیمهگاه مشخص بود از خیمهگاه آمدیم بیرون رفتیم تل زینبیه. آنجا واقعش، خیلی آدم متاثر میشد. در تل زینبیه یک تابلویی خود حرم مطهر و ظهر عاشورا را به تصویر کشیده بودند که همه چیز در این تابلو تداعی میشد که میفهمیدیم بر حضرت زینب چه گذشته. آنجا هم با اینکه عراقیها خیلی مراقبت میکردند با این حال ناخودآگاه سینهزنی شروع شد بدون اینکه برنامهریزی شده باشد، سینهزنی مفصلی کردیم و بعد رفتیم حرم حضرت ابوالفضل(ع). آنجا هم طبیعی بود که روضه آب را خواندند. البته آنجا روضهخوانی هم نمیخواستخود حرم حاکی از عظمت و عزت و حاکی از همه مسائل ظهر عاشورا و روز عاشورا برای همه ما بود. حرم ابوالفضل یک امتیازی که بر سایر جاها داشت این بود که باب الحوائجی را انسان از این آمد و رفتها و چسبیدن افراد به ضریح کاملا حس میکرد. زن عربی آمد آنجا و یکی از دوستان نشان داد. خطاب به حضرت فرمود که من تا حال بیش از سی بار آمدهام. من چقدر بیایم و بروم؟ این بار، بار آخرم است... خیلی آدم آنجا منقلب میشد. بعضیها مریض خود را آورده بودند و بسته بودند به ضریح بعضیها ضریح را محکم گرفته بودند و حالا هر کسی با آن فرهنگ و خواسته خود را با آقا مطرح میکرد. معلوم بود که حاجتها را میگیرند. فضای حرم ابوالفضل سلام الله علیه اصلا معلوم بود که محل گرفتن حاجت است. این بابالحوائجی را من آنجا فهمیدم. با اینکه خیلی به گوشمان میخورد و مثلا باب الحوائج است و برای ما نذر بکنند و متوسل به حضرت شوید و ... ولی اینطور احساس کردیم که خود عربها با این دید میآیند که حاجتشان را بگیرند. یعنی دو سه مورد بود آنجا ما هیچ کس را نمیدیدیم که دستبسته نماز بخواند ولی آنجا بیش از ده پانزده نفر بودند که بهر حال عامه بودند و بعد از آنجا هم وارد حرم مطهر اباعبدالله شدیم. با عراقیها خیلی دعوایمان شد. عراقیها میگفتند اینجا نباید سینه بزنید.
س: وارد قتلگاه هم شدید؟
ج: ساعت چهار بعدازظهر بود که خلاصه اینها را راضی کردیم اجازه دهید برویم قتلگاه سینه بزنیم. آنها میگفتند ما نمیگذاریم و ما میگفتیم بیخود نمیگذارید. دعوا میکردیم، نه اینطور که ما اجازه بخواهیم برای سینهزدن و آنها ممانعت کنند. برخوردمان تند شده بود.
در آخر مسؤولشان راضی شد گفت عیب ندارد. الآن شما سینه نزنید، ورودی صحن را باز کنیم سینه بزنید بروید داخل. اینها گفتند شما الآن سینه نزنید موقعی که زیارت کردید حرم مطهر را آن موقع بروید سینه بزنید.ما الحمدلله زیارت مفصلی کردیم در حرم حضرت. دیگر محل دفن شهیدان کربلا که نام حدود 100 نفر آنجا روی تابلو بود که مدفونین قضایای عاشورا و جریانات آن بودند. حدود ده نفرشان معلوم بود که از بستگان حضرت بودند و حدود 90 نفر از اصحاب بودند. آنجا زیارت مفصلی خواندیم بعد زیارت علی بنحسین(ع) که پایین پای حضرت قرار دارد بعد زیارت علیاصغر و زیارت خود آقا اباعبدالله و... تا اینکه رفتیم قبر حبیب را زیارت کردیم... آنجا بالای سر حضرت سنگی بود. تمام حرم سنگهایش تقریبا سنگ همین معمولی بود تقریبا خاکستری رنگ و معمولی حتی دو سه درجه از معمولی پایینتر. ولی بالای سر حضرت دو تکه سنگ قرمز رنگ بود که خود این عربها میآمدند و روی آن سنگ میایستاده نماز میخواندند. بعد میگفتند که روز عاشورا از همین سنگ قرمز خون میزند بیرون. از خادمهای آنجا نیز پرسیدیم که صحت دارد یا نه؟ گفتند آری ظهر عاشورا از این سنگ خون میریزد. این هم چیز عجیبی بود که در حرم امام حسین(ع) برخورد کردیم. معلوم بود آنجا لطف و عنایتبود میآمدند و جا باز میکردند چون صف بود رفتیم سر قبر علی را زیارت کردیم وارد قتلگاه شدیم. قتلگاه جای کوچکی بود اندازه تقریبا 4×3 متر که ما فکر میکردیم میشود پنجاه نفر در آن جمع شوند ولی با زور همه رفتیم داخل و همه چهل و پنج نفر داخل رفتیم و یک سینه مفصلی زدیم. هر چه عراقیها آمدند گفتند بروید نمیرفتیم دیگر خودمان هم دلمان میخواستبرویم چونکه لحظه اخر زیارت و رفتنمان هم بود طبعا دلمان یخواستیک عزاداری مفصلی برای آقا اباعبدالله کرده باشیم. آقای طاهری (محمد) مداح هم بود خیلی خوب بود مناسب میخواند خودش هم حال عجیبی داشتحدود سه ربع، یک ساعتی در قتلگاه در را به روی ما بستند و هر چه عراقیها آمدند و رفتند به آنها محلی نگذاشتیم گفتیم ما دیگر لحظه آخرمان است محل نگذاریم و بد نگذرانیم اگر بخواهیم استفاده بکنیم همین لحظات آخر است.
آنجا دعا به امام و شهدا و آیتالله خامنهای، قوم و خویشها، رفیقها، همه و همه را به اسم واقعا صدا میکردیم. آنجا بطور طبیعی دل همه میشکست. قتلگاه آخرین جایی بود که دیدیم، همهاش جریانهای روز عاشورا، وقایع امام حسین(ع) از آن لحظهای که خواب حضرت را در مدینه خدمت جدش رسول اکرم بیان کردند تا آن لحظهای که حضرت به شهادت رسیدند، سراسر زندگی حضرت در ذهن آدم تداعی میشد. اسم زهیر که میشنیدیم قضایای عاشورا زنده میشد. اسم علیاصغر که در زیارت میخواندیم یک جوری برای ما غصهدار بود. همه قضایای عاشورا، از خیمهگاه تا قتلگاه، طبیعی اینها به ذهنمان میآمد ولی از همه جا سختتر به نظر من همان تل زینبیه بود. همهاش احساس میکردیم که حضرت زینب اینجاست در این بلندی - بلندی هم بود واقعا - نسبتبه حرم و اطراف بلندتر بود که وقتی آدم میایستاد اطراف را میدید.
س: روی هم رفته این سفر برای شما و همراهان چگونه بود؟
ج: سفر گر چه ظاهرش سختبود ولی از جهت معنویت اینکه خداوند توفیق داد که زیارت عتبات قسمتمان شد خیلی برایمان ارزشمند و مفید بود. با همه سختی که این سفر داشت همه راضی برگشتند. امیدوارم که برکات معنوی این سفر شامل همه شود. ما قبل از اینکه به خودمان دعا کنیم به همه دعا میکردیم. خود را ندیده فرض کرده بودیم چون همینقدر که قسمت ما شده بس است.
س: جایگاه تل زینبیه چگونه بود؟ یعنی نشانی و آثاری باقی بود؟
ج: آن صحنهای که ما از جریانات کربلا شنیده بودیم با این صحنهای که الآن میبینیم همه تطبیق میکند چون خیمهگاه تقریبا محلی استحدود 500 متر با تل زینبیه فاصله دارد که طبیعی است چون تل زینبیه محلی بود که در بحران معرکه حضرت زینب رفته و روی آن ایستاده تا ببیند وضعیت معرکه چطور بوده. خیمهگاه محل امنی است تا خود میدان فاصله دارد. خیمهگاه باید کنار باشد. تل زینبیه بین خیمهگاه و میدان است و از تل زینبیه تا قبر مطهر حضرت شاید مثلا 300 الی 400 متر باشد. یعنی وقتی حضرت از خیمهگاه آمده و در بلندی ایستادند بلندی جایی بوده که مشرف به محل قتلگاه بوده. این فاصلهها خیلی طبیعی و کم است. قبر حضرت عباس که محل شهادت حضرت هم ظاهرا همانجا بوده با قبر اباعبدلله الحسین حدود 500 متر 600 متر فاصله دارد که آنجا نزدیک نهر بوده است. الآن هم میگویند زیر قبر حضرت نهر آبی در حال گذر است. بعضیها که قبلا رفتند داخل آب را دیدهاند. خیمهها و قتلگاه و قبور شهدای عاشورا وضعیت قبر حضرت و وضعیت قبر حضرت ابوالفضل و اینها همه طبیعی است. اگر الآن هم جنگی شود شاید همانطور مثلا چادرها و استقرار نیرو همه طبیعی بودند با اینکه الآن تکنیکهای جنگی پیشرفته است، الآن هم اگر آدم بخواهد کاری برای جنگ صورت دهد میدانی باز کند همین جور است. یعنی چادر بچهها را پهلوی آنجاها میزند. تل زینبیه جایی میشود جهت دیدبانی و رفت و آمد و طبعا کسی نمیتواند جلوتر بیاید ...
س: آیا شما هم احساس کردید که محل خیمهها به صورت نیمدایره و نعل اسبی بوده است؟
ج: محل استقرار خیمهها وقتی وارد میشویم یک حالتی دارد که مساحتبزرگی است که وسطش محل استقرار حضرت بوده و دقیقا همان لحظه اول میفهمی. اینکه ما رفتیم از آن طرف سمت راست وارد شدیم یک دور، دور خیمهگاه را زدیم از آنجا وارد خیمهگاه شدیم یعنی همان حالت نعل اسبی که میفرمایید دقیقا همانطور است که خیابان حرم آنجا واقع شده است .
سفرنامه کربلا
0 نظرات Published by نویسنده in زيارت و زيارتگاه حضرت ابوالفضل (ع)پدیدآورنده: احمد زمانی ،
،
بخش چهارم
نگاهی دوباره
شب دوم بعد از نماز مغرب و عشاء، توفیقزیارت دیگری را پیدا کردیم. زیارت سراسرحماسه عاشورا را قرائت کردیم. برامامحسینعلیه السلام و شهدای کربلا درود فرستادیم وبر قاتلان جنایت کار آنان نفرین نمودیم.
ضریح با صفا و سنگهای یشمی رنگدیوارها ما را به خود جذب کرده بود.حائرالحسینی و دیگر قسمتهای حرم بازائران عارف سخن میگفتند. آثار گلوله را برروی ضریح مشاهده کردیم. اثرتیراندازیهای فراوانی بر درودیوار حرم نقشبسته بود. از زمین تا سقف، همه جا، حتی ازدر و دیوارهای صحن و گلدستهها آثارگلولههای کالیبر کوچک و بزرگ پیدا بود. دریک لحظه حوادث تلخ قیام ملت مظلوم عراقدر جلو چشمان ما ظاهر شد، حادثهای کهمظلومان و بیپناهان را به حرم حسینیسوق داد. افراد زیادی که به حرم پناه بردهبودند، در داخل حرم سیدالشهداءعلیه السلام بهشهادت رسیدند و به مولایشان و شهیدانهمیشه شاهد تاریخ پیوستند. روحشان شادو راهشان پررهرو. بیاختیار بر ستمدیدگانعصر خود گریه نمودیم و مظلومیت آنان راهمانند مظلومیت مولایشان دیدیم و قضایایگذشته جلو چشم ما تجسم پیدا کرد، همانندجنایات متوکل - لعنةالله علیه - در سال 236ه .ق. متوکل براساس کینهای که نسبتبهاهل بیتعلیهم السلام داشت، در مدت 15 سالحکومتخود، 4 بار دستبه تخریب حرممطهر زد و آن را با خاک یک سان نمود. مورخبزرگ، طبری نوشته است:
متوکل فرمان داد قبرحسین بن علیعلیه السلام،خانهها و سرایهای اطراف آن را ویران کنندو آن سرزمین (مقدس) را شخم زنند و در آنبذر بپاشند و سپس بر آن قبر و اطراف آن،آب ببندند; تا مردم را از زیارت و گرد آمدنباز دارند.
گفته شده است که رئیس پلیس آن روز درآن منطقه اعلام کرد: پس از سه روز هرکسیرا در کنار قبر او (امام حسینعلیه السلام) بیابیم، بهزندان میفرستیم. از آن پس، مردم گریختندو از رهسپار شدن بدان جا دست کشیدند.همه جای آن قبر (شریف) را شخم زدند وکاشتند. (1)
جنایات وهابیون در سال 1216 ه .قنسبتبه حرم حسینی برای ما تازه گردید.آنان پس از کشتار فراوان، به تخریب حرمسالار شهیدان و ابوالفضل العباسعلیهما السلامپرداختند واشیای ارزشمند و جواهراتگرانقدر آن جا را به یغما بردند.
سفاکان امروز بهترین فکرها و اندیشهها راهدف قرار دادند و چهرههایی را کهمیتوانستند به امت اسلامی انسجامی دهند،نابود کردند و به خاک و خون کشیدند. در یکلحظه بدون اختیار با خود گفتیم:
اللهم انا نشکواالیک فقد نبینا و غیبةولینا و شدة الزمان علینا و وقوع الفتنبنا و تظاهر الاعداء و کثرة عدونا و قلةعددنا. (2)
«بارالها! به تو شکوه میکنیم که پیامبر مادر میان ما نیست و ولی امر ما (امامزمانعلیه السلام) پنهان و غائب است، زمانبرماسخت گردیده، فتنهها زیاد شده و اطرافما را فرا گرفته است، دشمنان ما فراوان گشتهو تعداد ما اندک گردیده است.»
در این نگاه دوباره با چشم دل دیدیم کهخداوند منان لطفش شامل حال همه بندگانگردیده و این بارگاه ملکوتی را - که چندین بارمورد هجوم دشمنان اسلام و قرآن واهلبیتعلیهم السلام قرار گرفته بود.- حفظ نمودهاست، بلکه نورانیت و صفا و جذابیتش رابیشتر نموده است. خداوند سبحانمیفرماید: «یریدون ان یطفؤا نوراللهبافواههم و یابی الله ان یتم نوره ولوکره الکافرون»
آنان اراده کردند نور خدا را با دهانهایشان(تبلیغات) خاموش کنند، ولی خداجز ایننمیخواهد که نور خود را کامل کند،هرچند کافران ناخشنود باشند.
سیرتاریخی حرم و مرقد ابا عبد الله الحسین علیه السلام
در این جا مناسب است فهرستی ازسیرتاریخی حرم و مرقد مطهر سالارشهیدان اباعبدالله الحسینعلیه السلام را در پیشروی خوانندگان عزیز و زائران دلسوخته قراردهیم تا به بقاء و استمرار نور حسینی وعنایتخداوند توجه بیشتر پیدا کنند.
ردیف / سال ه .ق / رخداد
1 / 61 / امام حسینعلیه السلام پس از شهادت، در حائر حسینی به خاک سپرده شد.
2 / 65 / مختار بن ابوعبیده ثقفی برگرد مضجع امام دیواری بر پا کرد و بر فراز این چهار دیواری - که از دو سوی، دو در داشت.- گنبدی از آجر و گچ ساخت.
3 / 132 / دردوران ابوالعباس سفاح، درکنار مرقد امامعلیه السلام سرپوشیدهای دیگر بنا شد.
4 / 146 / در دوران ابوجعفر منصور، این سرپوشیده ویران شد.
5 / 158 / در دوران مهدی عباسی، این پرپوشیده ازنو بنا شد.
6 / 171 / دردوران هارون این سرپوشیده ویران و درختسدری هم که در کنار آن بود، بریده و سرانجام گنبد هم تخریب شد
7 / 193 / در دوران امین، بنای حرم ازنو برپا شد.
8 / 236 / متوکلعباسی مرقد امامعلیه السلام را ویران کرد و زمین آن را شخم زد.
9 / 247 / به فرمان منتصر عباسی، بنای حرم بازسازی و برای رهنمون شدن مردم بدان سوی، ستونی هم در جوارش ساخته شد. از آن پس، علویان و پیشاپیش همه، «سید ابراهیم مجاب» به تدریجبه زیارت امامعلیه السلام و سکونت گزیدن در جوار مرقد او روی آوردند.
10 / 273 / بنایی که مختصر ساخته شده بود، رو به خرابی نهاد. محمد بن محمد بن زید که در طبرستان قیام کرده بود، به تجدید این بنا پرداخت.
11 / 280 / «داعی علوی» گنبدی بر فراز قبرساخت که بنای پایینی آن، دو در داشت. وی همچنین در آن سوی این دو در، دو سرپوشیده ساخت و برپیرامون هم دیواری بنا کرد.
12 / 367 / «عضدالدوله» بویهی گنبدی چهاررواقه و ضریحی از عاج ساخت و در پیرامون حرم نیز خانه هایی بنا کرد و برای شهر برج و بارویی نهاد. در همین دوره، «ابن شاهین» مسجد خود را که متصل به رواق است، بنا کرد.
13 / 407 / در پی سقوط دو شمع بر روی فرشهای حرم، حرم در آتش سوخت و سپس «حسن بن سهل»، وزیر به تجدید بنای آن پرداخت.
14 / 479 / «ملکشاه سلجوقی» مرقد امام را زیارت کرد و فرمان داد دیوار پیرامون حرم را نوسازی کنند.
15 / 620 / «ناصرالدین الله، عباسی» ضریحی برای مرقد امام ساخت.
16 / 767 / «سلطان اویس بن حسن جلایری» گنبد داخلی را ساخت و صحنی محصور به چند دیوار برگرد مضجع امام بنا کرد.
17 / 786 / «سلطان احمدبن اویس» دو گلدسته بنا کرد و آن دو را به طلا آذین کرد و صحن را توسعه داد.
18 / 914 / «شاه اسماعیل صفوی» پس از فتح، به زیارت امام حسینعلیه السلام رفت و فرمان داد حاشیههای ضریح را تذهیب کنند. او همچنین دوازده چراغدان طلا به حرم هدیه کرد.
19 / 920 / «شاه اسماعیل» به زیارت کربلا رفت و دستور داد صندوقی از چوب ساج بر ضریح بسازند.
20 / 932 / «شاه اسماعیل دوم» ضریح مشبک زیبایی که از نقره ساخته شده بود، را به مرقد امام هدیه کرد.
21 / 983 / «علی پاشا»، ملقب به «وندزاده» بنای گنبد را نوسازی کرد.
22 / 1032 / «شاه عباس صفوی» ضریحی مسی برای صندوق ضریح ساخت و گنبد را نیز به سنگهای کاشانی تزیین کرد.
23 / 1048 / «سلطان مراد چهارم»، از سلاطین عثمانی، کربلا را زیارت کرد و فرمان داد گنبد را از بیرون با گچ سفید کنند.
24 / 1135 / همسر نادرشاه، اموال فراوانی در اختیار متولیان حرم گذاشت و فرمان داد نوسازی گستردهای درحرم امامعلیه السلام انجام دهند.
25 / 1155 / «نادرشاه» کربلا را زیارت کرد و فرمان داد بناهای موجود را تزیین کنند. او همچنین هدیههای گرانبهایی به گنجینه حرم هدیه کرد.
26 / 1211 / «آغا محمد خان قاجار» دستور داد گنبد را به طلا آراستند.
27 / 1216 / «وهابیها» به کربلا یورش آوردند و ضریح و رواق را ویران کردند و همه نفایس موجود در گنجینه حرم را ربودند.
28 / 1227 / ساختمان حرم رو به فرسودگی نهاده بود. از همین رو، مردم کربلا برای «فتحعلیشاه قاجار» نامه نوشتند و فرسودگی گنبد را به وی اطلاع دادند. وی با فرستادن یک ناظر برای نظارت برهزینهها و کار تجدید بنا، دستور داد بنا را نوسازی و ورقهای طلای روی گنبد را تعویض کنند.
29 / 1232 / فتحعلیشاه قاجار ضریح نقرهای تازهای ساخت، دل ایوان گنبد را به طلا آراست و همه آنچه را که وهابیون ویران کرده بودند، بازسازی کرد.
30 / 1250 / فتحعلیشاه دستور داد گنبد بارگاه امام را نوسازی وگنبد حرم حضرت ابوالفضلعلیه السلام را نیز برپا و تذهیب کنند.از سوی وی، وکیلش، ابراهیم خان شیرازی نظارت بر انجام امور و هزینهها را برعهده داشت.
31 / 1273 / ناصرالدین شاه گنبد و بخشی از طلاکاریهای آن رانوسازی کرد.
32 / 1283 / ناصرالدین شاه صحن حرم را توسعه داد.
33 / 1351 / نوسازی زیرسازیهای صحن.
34 / 1358 / «سیف الدین طاهر»، داعی اسماعیلی ضریح نقرهای را به ضریحی نو بدل کرد.
35 / 1360 / سیف الدین طاهر یکی از گلدستهها را که ویران شده بود، از نوساخت.
36 / 1367 / خانهها و همچنین مدارس دینی مجاور صحن به هدف توسعه آن، تخریب شد.
37 / 1370 / «مرحوم صبری هلالی» به خطاطی و کتابتسوره دهر در حرم امام حسینعلیه السلام و همچنین حرم حضرت عباسعلیه السلام پرداخت. ضلع شرقی حرم ساخته و بدان افزوده و ایوانها و طاقها با کاشیهای نفیس زینت داده شد.
38 / 1371 / گنبد تجدید بنا و به خشتهای طلا آذین شد
39 / 1373 / آینه کاریهای سقف و رواقهای حرم به طور کامل بازسازی وکاشیهای معرقی از اصفهان برای آراستن حرم امام حسینعلیه السلام و حضرت عباسعلیه السلام به کربلا آورده شد. قسمتبالای ایوان قبله (ایوان طلا) را طلاکاری کردند.
40 / 1383 / هیات نوسازی حرم برای نمای دیوارهای بیرونی حرم سنگ هایی را از ایتالیا وارد کرد. «قنبر رحیمی» ستونهای سنگی گران قیمتی برای نمای ایوان قبله اهدا کرد و دیوارهای مقتل را نیز با سنگهای مرمر تزیین کرد.
41 / 1383 / هیات نوسازی حرم به بلندتر کردن ایوانها و نماکاری دیوارهای آنها با کاشی اقدام کرد.
42 / 1384 / یکی از نیکوکاران ستون هایی سنگی برای نصب در ایوان طلا هدیه کرد.
43 / 1388 / ستون هایی سنگی از ایران وارد کردند و به برداشتن سقف قدیمی ایوان پرداختند. ریاست اوقاف عراق بالابرهایی برای سنگهای مرمر در اختیار حرم گذاشت.
44 / 1390 / شمش هایی از بتون مسلح که با پلهای مسلح به هم متصل میشد، زده شد تا بعدا ستونهای سنگی ایوان را بر روی آنها استوار کنند.
45 / 1392 / کلنگ احداث بنای جدید ایوان طلا بر زمین زده شد.
46 / 1394 / طرح نوسازی و هماهنگ سازی صحن شریف تدوین شد.
47 / 1395 / تعمیرات حرم امام و حرم حضرت عباسعلیه السلام با کاشیکاری دیوارهای جلوصحن و ساختن کتابخانه و موزه پیگیری شد.
648 / 139 / اوقاف، تزیین ونوسازی ایوان طلا را با کاشی معرق و خاتمکاری انجام داد.
پینوشتها:
1 - تاریخ طبری، ج 11، ص 44. شیخ طوسی(ره)در «امالی» از قول عبدالله بن دانیه مینویسد: درسال 247 ه . ق به زیارت بیت الله الحرام رفتم. بعد ازآن، به قصد زیارت عتبات عالیه به سوی عراقحرکت کردم. اول به زیارت امیرمؤمنان(ع) رفتم وسپس روانه کربلا شدم. به کربلا که رسیدم، دیدمحرم آن حضرت را تخریب کردهاند و زمین را شخمزدهاند و در آن، نهرها جاری ساخته و گاوها را بهقصد شخم زدن میرانند. گاوها نزیک قبر شریف کهمیرسیدند، از سمت چپ یا راست آن حرکتمیکردند. هرچه به آن حیوانها تازیانه میزدند، سودی نمیبخشید و آنها اطاعت نمیکردند.
عبدالله بن دانیه میگوید: نتوانستم قبر آنحضرت را از نزدیک زیارت کنم، از دور سلامی دادمو برگشتم. چون به بغداد رسیدم، دیدم در میان مردمسروصدا بلند است. پرسیدم: چه خبراست؟ گفتند:پیکی خبرداده که متوکل کشته شده است. من وبسیاری خوشحال شدیم. گفتم: خدایا! این شب دربرابر آن شب! (امالی، شیخ طوسی، ص 209.)
2 - بحارالانوار، ج 53، ص 198، ح 18، باب 31.
گزارشی از عتبات عالیات (5) - در حریم احرار اسوه آزادگان و توبهکنندگان
0 نظرات Published by نویسنده in زيارت و زيارتگاه حضرت ابوالفضل (ع)پدیدآورنده:سید محمود مدنی بجستانی ،
،
گرچه سر تا قدمم غرقه تقصیر و خطاست لیک چشمم سویت ای خسرو اقلیم وفاست گر ببخشی تو گناه من دل خسته رواست لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست که در این بحر کرم غرق گناه آمدهایم
سرداری که فرمانروای هزار سرباز جنگی است و از اشراف و بزرگانکوفه در زمان جاهلیت و اسلام به شمار میرود، به دستور عبید اللهبن زیاد در منزل ذو حسم راه را بر کاروان حسینی بست و او را ازادامه مسیر به طرف شهر کوفه باز داشت; ولی در این بازداشتن ومقابله، جانب ادب فرو نگذاشت تا آنجا که حتی نماز جماعت رانیز به امامت امام حسین(ع) اقامه و سربازانش را نیز بدین نمازفرا خواند.
در ادامه مسیر زندگی، لطف الهی این اولین مهاجم و اولین دشمنرا فرا گرفت و جذبه عشق حسینی از عمق جهنم به اوج بهشتشبرکشید. نگاه آکنده از عاطفه و زبان سرشار از خیرخواهی ونصحیتحسین از بردهای یزیدی آزادهای حسینی ساخت و بدین گونهحر در حقیقت در عاشورا متولد شد; همراه فرزندش با نردبانشهادت به محضر حقیقتبار یافت و در بزم عشق از دستساقی ازلمی باقی نوشید.
آری حر با یک توبه و برداشتن چند گام به صف همراهانابا عبد الله(ع) پیوست و نام خویش را برای همیشه بر بلندای تاریخآزادی و انسانیت و ایمان درج کرد. زائران حرم حر بطور طبیعیهمه به فکر توبه میافتند و با خود میگویند اکنون که خدا راهبازگشت را چنین گشوده است و بدین سادگی میتوان خطاهای بزرگیمانند بستن راه بر امام حسین(ع) را جبران کرد، چرا سستی وسهلانگاری؟!
همه شهدای کربلا در یک نقطه دفن شدهاند، اما حر ازاین قافله بازمانده است. در باره علت اینکه چرا حر از اینقافله دور مانده است، میگویند: پس از شهادت حر افراد تحتفرماندهی وی و خویشانش، که در لشکر ابن زیاد باقی ماندهبودند، از عمر سعد خواستند که به پاس احترام حر در قبیلهاش ونیز خدمات گذشتهاش، اجازه دهد پیکر حر بر زمین نماند. عمراجازه داد. آنان بدن حر را از صحنه نبرد دور کرده، در محلکنونی به خاک سپردند.
حرم زیبای حر دارای گنبدی کاشیکاری است. گفته میشود اولین کسیکه حرم حر را بنیاد نهاد، شاه اسماعیل صفوی بود. آنگونه کهکاشیهای حرم حکایت میکند، این حرم به همتحسینخان شجاعالسلطان در محرم سیصد و بیست و پنج هجری ساخته شده است.
(موسوعه العتبات، ج 8، ص183.)
برخی از مورخان نوشتهاند: چونشاه اسماعیل صفوی به زیارت کربلا آمد; خواستبه زیارت حر مشرفشود، گروهی بر او خرده گرفتند و گفتند: چرا به زیارت حر میرودبا آن که معلوم نیست توبهاش پذیرفته شده باشد.
شاه اسماعیل با شنیدن این انتقاد تصمیم گرفت قبر حر رابشکافد; زیرا معتقد بود اگر توبه حر پذیرفته شده، باید بدنشسالم مانده باشد.
از این رو، فرمان داد قبر حر را بشکافتند، بدن وی بطور کاملسالم مانده بود. بر سر حر دستمالی خونآلود بسته شده بود. شاهاسماعیل تصمیم گرفت آن را به عنوان تبرک بردارد; ولی نتوانست.
پس از این جریان، قبر را دوباره ترمیم کرد، فرمان داد حرم رابسازند و فردی را با حقوقی درخور به عنوان خادم حرم حر معینکرد.(ابصار العین، ص127.)
زیارت عون بن عبد الله
در همین مسیر، که برای زیارت حر و طفلان مسلم پیمودیم، بارگاهبا شکوه امامزادهای به نام عون بن عبد الله قرار دارد که مردمعراق به وی اعتقادی راسخ دارند و معتقدند قبر شریفش محل برآمدنحاجتها و استجابت دعاست.
در باره نسب صاحب این بارگاه مطهر سخنان گوناگون گفته میشود;
ولی میان مردم عراق چنان، مشهور است که وی عون بن عبد الله بنجعفر است; یعنی فرزند حضرت زینب(س) نوه دختری امیر المؤمنین(ع)و نوه پسری جعفر طیار برادر امیر مومنان(ع) است.
به نوشته مورخان، در حادثه عاشورا دو فرزند از عبد الله بنجعفر طیار به شهادت رسیدند. یکی از آنان از فرزندان حضرت زینببود و دیگری فرزند همسر دیگر عبد الله. (ابصار العین، ص29.)
برخی از مورخان دلیلی برای جدا بودن قبر فرزند حضرت زینب ازسایر شهدای کربلا نمیبینند و معتقدند که این امامزاده محترم ازفرزندان امام حسن مجتبی(ع) است. عون حرمی بسیار با صفا و زیبادارد که در میدانی وسیع زئران را به خود فرا میخواند. بهمناسبت مقام، از حضرت زینب(س) و مصائبش که بر این بانوی بزرگوارد آمده، است، سخن میگویم. پس از زیارت این امامزادهبزرگوار و خواندن چند رکعت نماز، حرم مطهر وی را ترک میگوییمتا برای نماز جماعت، دیگر بار خود را به بارگاه ملکوتیحسین(ع) برسانیم.
هنگام اذان ظهر مجددا توفیق زیارت حرم مطهر حسینی(ع) مییابیموارد حرم میشویم، نماز ظهر و عصر را به جماعت میخوانیم و پساز عرض ارادتی و زیارتی به هتل بازمیگردیم.
روضههای مجسم
هزاران کاروان دل، در اینجا میکند منزل اگر اهل دلی،ای دل، بیا اینجا، بیا اینجا «مجاهدی»
پس از صرف نهار و استراحتی مختصر، ما را به دیدار از برخی ازاماکن متبرک و تاریخی شهر کربلا فرا میخوانند. خدای را سپاس کهدر این دیدار به اتوبوس نیاز نداریم و قرار است پیاده برویم.
فرصتی است تا بیشتر در کربلا گام زنیم و با این شهر آرمانها وآرزوها آشنا شویم.
از هتل که بیرون میآییم، در فاصله حدود هفتصدمتری گنبدی کاشیبسیار کوچکی به چشم میخورد که روی استوانهای کاشیکاری شدهجای گرفته و گفته میشود محل قطع شدن دست چپ سالار سرافراز وسقای عطشان کربلاست. این مکان در سمت قبله حرم حضرتابو الفضل(ع) و تقریبا مقابل باب الفرات حرم مطهر واقع شدهاست. در فاصله حدود سیصد یا چهارصدمتری، ستون مشابه دیگریقرار دارد که گفته میشود محل قطع شدن دست استحضرتابو الفضل(ع) است. مردم این دو مکان را به نامهای «چف العباسالایمن والایسر» میشناسند که به معنای کف و دست راست و چپابوالفضل العباس(ع) است.
شاید این دو مکان سند تاریخی محکمی نداشته باشد، اما هر چه هستاز ستونهای یادبود و بناهای باشکوهی که به یاد حوادث گوناگونساخته میشود، کمتر نیست. این بنا یادآور حادثهای شگرف است;
رادمردی که با تشنهکامی وارد دریای آب میشود; ولی با یادآوریتشنهکامی مقتدای خویش حاضر نمیشود آب بنوشد و سرانجام هنگامحمل آب دستهایش را از کف میدهد و شهید میشود.
زائران ستون سنگی یادگار دستان قطعشده ولی دستگیر و پرتوانابو الفضل(ع) را میبوسند و به طرف دومین مکان دیدار امروز حرکتمیکنند.
تل زینبیه
ای پرچم کربلا به دوشت زینب قربان تو و خشم و خروشت زینب تا موی سرت سپید شد از غم دوست شد کعبه دل سیاهپوش زینب (جواد شفق)
برای رسیدن به تل زینبیه، حرم ابو الفضل(ع) را دور میزنیم وآنگاه در طرف راست قبله حرم امام حسین(ع) به سالنی کوچکمیرسیم که بر فرازش گنبدی کاشیکاریشده و آبیرنگ سر برآسمان میساید. برای ورود به این سالن که تقریبا از تمامیساختمانهای اطراف بلندتر است، باید چند پله را طی کرد و بالارفت. اینجا کجاست؟! اینجا رصدخانه کربلا و عاشورا است. آنجا کهزینب منظومه نور حسین(ع) در شط جاری شب ستم را رصد کرده است.
اینجا دیدهبانی جبهه عاشوراست. آنجا که زینب(س) صفهای حق وباطل را و نبرد نور و ظلمت را به نظاره نشسته است.
زینبیه روضه مجسم کربلاست. از این رو، تا شروع به سخن کردم، سیلاشکها جاری شد و نالهها به آسمان رفت. شاید این محل به دقت درطول تاریخ حفظ شده باشد; زیرا موقعیت جغرافیایی آن بارویدادهای تاریخی و گفتههای مورخان دقیقا تطبیق میکند. حرممطهر حسینی(ع) در گودی واقع شده است و تل زینبیه بلندیی مشرفبر حرم مطهر و قتلگاه ستبا فاصله تقریبی سیصد متر.
این بلندی حدود همین مقدار نیز با خیمهگاه فاصله دارد. پس بهخوبی میتواند حلقه وصل این دو پایگاه عاشورا (خیمهگاه وقتلگاه) باشد.
در سمت راست این سالن، رو به حرم مطهر حسینی، تصویری از نوعنقاشیهای پردههای تعزیهخوانی نصب شده است که بیانگر حادثهعاشورا و نقش تل زینبیه است.
پس از صحبت و روضه در این مکان، از کنار تل زینبیه و از داخلبازار بسیار کوچک و شلوغی به سوی خیمهگاه حرکت میکنیم.
خیمهگاه در مقایسه با تل زینبیه بسیار گودتر است; حتی درمقایسه با حرم مطهر نیز گودتر به نظر میرسد و در قسمت قبلهحرم مطهر قرار دارد.
خیمهگاه اکنون خود به صورت حرمی جداگانه درآمده است. از درکه وارد میشویم، خادم، محلی را نشان میدهد و میگوید: اینجامحل خیمه حضرت ابو الفضل العباس(ع) است که اکنون ساختمان شدهاست.
از این مکان که میگذریم، دو ردیف طاقهای هلالی کوچک مشاهدهمیشود که بیاد جهازهای شتران بر زمین مانده قافله کربلا ساختهشده است. پس از عبور از میان این هلالهای کوچک، به سالنسرپوشیده و مدوری میرسیم که اتاقهای کوچکی گرداگردش ساخته شدهاست. این سالن به تمامی این اتاقها راه دارد. ساختمان وسیعوسط را خیمه حضرت ابا عبد الله(ع) معرفی میکنند و ساختمانهایاطراف را به عنوان خیمههای اصحاب میشناسند. در درون سالن مدوروسط، دو محراب به نامهای محراب امام حسین(ع) و محراب حضرت زینالعابدین(ع) وجود دارد. در بیرون این ساختمان و در گوشه حیاطاین حرم، قسمتی را خیمه قاسم بن الحسن معرفی میکنند. آنچهمیتوان پذیرفت این است که این مکان مقدس محل خیمههای امامحسین(ع) و یاران و اهل بیت او بوده است; ولی دیگر خصوصیاتی کهمیگویند، دلیل تاریخی ندارد. البته همین نیز مطلبی کوچک و کماهمیت نیست.
در اینجا درنگی بیشتر باید و تاملی شایستهتر. اینجا کجاست؟
خیمهگاه، یعنی محل نماز جماعتحسین(ع). در اقامت هشتروزهاشدر این سرزمین، خیمهگاه، یعنی محل مناجات و نماز شب امامحسین(ع) و یارانش در شبهای محرم سال شصت و یک و در شب به یادماندنی و فراموشنشدنی عاشورا.
اینجا محل سخنرانی ابا عبد الله(ع) است و محل نجوا و رازگوییاو با امام سجاد(ع) و زینب کبری(س).
اینجا دریای خاطره است و پیام. اندیشه برمیآشوبد و حافظه زیرو رو میشود و خاطرات و حوادث و تاریخ کربلا جان میگیرد; بویژهاگر هنگام غروب خونرنگ کربلا در این مکان حضور داشته باشی. مادر برخی از نقاط این مکان با ظمتبه یاد نمازها و نیازهایحسینی چند رکعت نماز میگزاریم و این مکان مقدس را، برای اقامهنماز جماعت مغرب و عشا در حرم مطهر حسینی(ع) ترک میکنیم.
در فرصت کوتاهی که وجود دارد، برخی از زائران به بازار کوچککنار تل زینبیه میروند تا سوغات بخرند. مهمترین سوغات کربلامهر و تسبیح تربت ابا عبد الله(ع) است. شاید تذکر این نکته لازمباشد که سجده کردن بر خاک، ریشه در سنت پیامبر اکرم(ص) دارد.
رسول اکرم(ص) و صحابه گرامش برای محل سجده خود از خاک پاک یاسنگ یا حصیر استفاده مینمودند و این نکته نه تنها در کتب شیعهبلکه در جوامع روائی اهل سنت نیز بیان شده است.
چنانکه در سنن بیهقی، ج 2، ص 421; کتاب الصلوه، (باب الصلوهعلی الخمره) و نیز در ج 2، ص 15 کتاب الصلوه باب الکشف عنالسجده فی السجود روایات متعددی در باره سجده رسول اکرم(ص) واصحابش بر خاک و سنگ و حصیر نقل کرده است و حتی از برخی صحابهنقل شده است که هنگام سوار شدن بر کشتی، خشتی همراه خود برمیداشتتا بر آن سجده نماید. (الطبقات الکبری، ج6، ص79 دراحوالات مسروق بن اجدع)
و از این روست که شیعه سجده را جز برزمین و آنچه از زمین میروید و خوراکی و پوشاکی نیست جایزنمیشمارد ولی برتر از همه اینها خاک پاک; و برتر از همهخاکها، خاک تربتحسینی(ع) است که در جوار بدن پاک پاره تنرسول خدا(ص) قرار گرفته است و خود یادآور درسهای بسیارعاشوراست درس غیرت دینی، درس شهادت و شهامت و جانبازی، درسقیام برای خدا و نجات مردم.
اینک روایاتی چند در باره فضیلت تربتحسینی(ع)
یکی از اصحاب امام صادق(ع) میگوید: آن حضرت کیسه کوچکی از خاکتربتسید الشهداء همراه داشت که به هنگام نماز روی سجادهاشمیریخت و بر آن سجده میکرد و میفرمود: سجده بر تربت امامحسین(ع) حجابهای هفتگانه را میدرد (یعنی سجده بر آن موانعقبول را برطرف کرده مورد قبول حضرت حق واقع میشود.) (بحار، ج85، ص153) حمیری یکی از اصحاب حضرت مهدی(ع) به آن حضرتنامهای نگاشت و سؤال کرد: آیا سجده بر مهرهایی که از خاک قبرحسین(ع) میسازند جائز است و آیا دارای فضیلتی است؟ اماممهدی(ع) در پاسخ وی نوشت: آری سجده بر آن جائز و دارای فضیلتاست. (بحار، ج 85، ص149)
و در روایات آمده است که امامصادق(ع) جز بر تربتسید الشهداء(ع) سجده نمیکرد. (بحار، ج 85،ص 158) امام موسی کاظم(ع) میفرماید: (اکل الطین حرام مثلالمیته و الدم و لحم الخنزیر الا طین قبر الحسین، فان فیه شفاءمن کل داء و امنا من کل خوف) خوردن گل حرام است همانند حرمتمردار و خون و گوشتخوک مگر خوردن گل قبر حسینی که شفای هردردی است و ایمنیبخش از هر بیمی میباشد.(کامل الزیارات، ص285) محمد بن مسلم از یاران امام باقر(ع) وارد شهر مدینهمیشود در حالی که سخت مریض است. امام باقر(ع) ظرفی و شربتیبرای وی میفرستد. چون آن شربت را مینوشد ناگاه امراض او برطرفشده در نهایت صحتبرای تشکر به خدمت امام باقر(ع) مشرفمیشود و از آن حضرت میپرسد: چه چیز در این شربتبود کهاین گونه باعثشفای من شد؟
حضرت فرمود: اندکی خاک قبر حسین(ع)در آب حل شده بود و خاک قبر حسین بهترین چیز برای شفا گرفتناست. ما به کودکان و زنانمان میدهیم و همه گونه خیر از آنمیبینیم. (کامل الزیارات، ص277) امام صادق(ع) فرمود: (لو انمریضا من المؤمنین یعرف حق ابی عبد الله و حرمته و ولایته اخذله من طین قبره علی راس میل کان له دواء و شفاء) اگر مؤمنمریضی که معرفتبه حق ابا عبد الله(ع) داشته باشد و حرمت و ولایتاو را بشناسد از خاک قبر او بردارد اگر چه از فاصله یک میل آنباشد خاک برای او دوا و شفا خواهد بود.(کامل الزیارات، ص279)وعده گاه ما و زائران بعد از اذان، ایوان حرم مطهر حسینی(ع)است. کمکم زائران از راه میرسند و هر کدام سوغاتی یادگار اینشهر را همراه دارند. نماز را به جماعت اقامه میکنیم و پس ازآن زیارتنامه میخوانیم; ولی امشب بیشتر زائران را با امامتنها میگذارم و مانع خلوت آنان نمیشوم; زیرا امشب آخرین شبکربلای ماست. فرصتخوبی است تا آخرین نجواها و سخنها را باامام(ع) در میان گذاریم و از تمام کسانی که التماس دعاگفتهاند، آرمان دیدار از کربلا در دل دارند و تاکنون به یادنیامدهاند، یاد کرده، برایشان دعا کنیم. حرم مطهر حسینی آدابو ادعیه و زیارات فراوانی دارد و تاکنون فرصتها بسیار کوتاهبوده است و نتوانستهایم چنانکه باید این دعاها را بخوانیم.
اکنون آخرین شب است.
از این رو، زیارت دسته جمعی را زودتر به پایان میبریم و هر کسیکتاب دعا به دستبه گوشهای پناه میبرد و به زمزمه و دعا و اشکو نجوا و راز دل مینشیند. هنوز از زلال نجوا با سالار شهیدانسیراب نشدهایم و عطش عشق فرو ننشسته است که اعلام میکنند، بایدحرم را ترک کنیم. حرم مطهر حسینی را به قصد حرم ابو الفضل(ع)ترک میکنیم. آنجا نیز قصه از همان قرار است. راز دل با توگفتنم هوس است... .
(بخش چهارم) گزارش از عتبات عالیات
0 نظرات Published by نویسنده in زيارت و زيارتگاه حضرت ابوالفضل (ع)
پدیدآورنده: سید محمود مدنی بجستانی ،
ساعات اندک شب با سرعتسپری میشود. خستگی بسیار، لذت خواب رادو چندان میکند. هنوز از این خواب لذت بخش و عمیق اشباعنشدهام که زنگ ساعتبه صدا در میآید و از موعد دیدار خبرمیدهد. شیرینی ملاقات آن هم دیدار سیدالشهدا(ع) هر لذت وشیرینی دیگر را از یاد میبرد. شتابان حاضر میشوم، غسل زیارت ووضویی میسازم و به سالن انتظار هتل میآیم. عدهای از زائرانآمادهاند. گروهی دیگر را هم صدا میزنیم و در تیرگی شب و هواینسبتا سرد و بسیار مناسب کربلا به طرف حرم حرکت میکنیم. بازقصه حرم همان قصه همیشگی و قدیمی سوز و ساز، آه و اشک و نالهو نجوی و زیارت است.
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
امروز، پس از زیارت حضرت سیدالشهدا(ع) و فرزند گرامیاش و سایرشهدای کربلا، فرصت اندکی است تا حرم و اماکن مختلف آن را بهزائران معرفی کنیم. بنا بر این، آنان را فرا میخوانم ومیگویم: کربلا شهر کوچکی است که در وسط عراق و در هشتاد و هشتکیلومتری بغداد واقع شده است. کتاب «الموسوعه المورد» که درتاریخ 1981 میلادی به چاپ رسیده، ساکنان کربلا را یکصد و پنجاههزار نفر ذکر میکند. در آغاز روستاهای پراکندهای به نامهایغاضریه و نینوا در کنار فرات وجود داشت. وقتی کاروان حسین(ع)به این مکان رسید و حر از حرکت آن حضرت به طرف کوفه جلوگیریکرد، امام حسین(ع) با مشورت برخی اصحاب، آهنگ این روستاهاکرد; ولی حر امام را از حرکتبه طرف این روستاها نیز بازداشت.
امام (ع) در سرزمین کنونی کربلا که هیچ آبادی در آن وجودنداشت. فرود آمد و برای همیشه در آغوش این سرزمین مقدس غنود.
امویان و حتی عباسیان سالیانی دراز در محو آثار این قبر مطهرکوشیدند و دلدادگان حسین(ع) در راه زیارت حرمش جانها و مالهاو آبروها فدا کردند. در کربلا کسی ساکن نبود و چنانکه درروایات آمده، زائران با ترس سیدالشهدا را زیارت کرده; خود رابه روستاهای اطراف میرساندند. اولین کسی که کربلا را به عنوانمسکن برگزید و در کنار قبر مطهر حسین(ع) ساکن شد، ابراهیممجاب بود که بعدها به معرفیاش خواهیم پرداخت.
اکنون حرم مطهر حسین(ع) با گنبدی زرین و صحن و سرایی بسیارروحانگیز و روان پرور قبله آزادگان جهان است و زیارتگاه رندانجرعه نوش ولایت. کربلا شهری استبسیار آباد و حاصل خیز و با آبو هوایی خوب و به سبب وجود آب و درختان بسیار از نجف اشرف بسیبهتر است. ناگفته نماند که امروزه، در سایه سیاستحاکمانبغداد، به اوضاع بهداشتی و اقتصادی کربلا به هیچ وجه رسیدگینمیشود. از این رو، بهداشت و امکانات رفاهی که با اهمیت وجمعیتشهر و زائران فراوانش تناسب داشته باشد، در آن به چشمنمیخورد. کربلا بازهم مغضوب ادامه دهندگان سیاست اموی و عباسیاست. حرم مطهر حسین(ع) و حرم مطهر ابوالفضل(ع) که در گذشتهدرانبوه مغازهها و خانهها فرو رفته بود، سالیان درازی است کهاز آن شلوغی بیرون آمده و اطرافش تخریب شده است. حرم اکنون درمیدان وسیعی قرار دارد و تمام اطراف این دو حرم را خیابان دورمیزند. بازار مشهور بین الحرمین، که در گذشته بین حرم حسین(ع)و ابوالفضل(ع) وجود داشت، اکنون جای خود را به یک بلوار وسیعو سرسبز داده است. در محل حرم مطهر حسینی(ع) اماکن مقدسی استکه به اختصار معرفی میشوند:
1 ابتدا ضریح مطهر اباعبدالله (ع) است که بر خلاف ضریحهایمعمول دارای شش گوشه است:
زیرا قبر مطهر حضرت علیاکبر(ع) در پایین پای امام(ع) قراردارد و هر دو قبر در یک ضریح به صورت دو مستطیل متصل به هم(یکی کوچک و دیگری بزرگتر)، قرار گرفتهاند.
در سمت چپ قبله ضریح مطهر، مدفن آزادگان و سر فرازانی است کهسر بر پای حسین(ع) نهاده و جان در راه عقیده دادهاند. اسامیآنان بر لوحهای زرین، بر بالای ضریحی که برای همه شهدا دردیوار نصب شده است، نگاشته شده است. البته تعداد این شهدای سرفراز به طور یقینی معلوم نیست. هرچند میان مردم مشهور است کهآنان هفتادو دو نفر بودند; ولی در این جایگاه نام یکصدو بیستنفر نگاشته شده است و به نظر میرسد چون هفتادو دو سر از کربلابه کوفه برده شد، برخی این تعداد را عدد اصحاب امام حسین(ع)در کربلا دانستهاند. در حقیقت تعداد شهدا بیش از صد نفر است.
مرحوم محلاتی در کتاب «فرسان الهیجاء» میگوید: اصحاب امامحسین(ع) 228 نفر بودهاند که از این گروه یک نفر در بصره،دوازده نفر در کربلا و دویست و هفده نفر در کربلا به شهادترسیدند. مرحوم سماوی در کتاب «ابصار العین» میگوید: ازمجموع اصحاب سیدالشهدا پانزده تن از اصحاب حضرت رسول اکرم(ص)و پانزده نفر از موالی (مسلمانان غیر عرب ایرانی و غیره)بودند. پنج تن کودک نا بالغ در کربلا به شهادت رسیدند و هفتپدر همراه پسرانشان شربتشهادت نوشیدند. دو زن نیز در کناراصحاب سیدالشهدا(ع) جنگیدند و به مردان روزگار درس جوانمردی ومردانگی آموختند; و یک زن در این دولتسرای عشق جام گوارایشهادت را یکباره سرکشید. مجموع این شهدا تقریبا در یک قسمتحرم مطهر دفن شدهاند. زائران در کنار ضریحی که به یاد همهآنان نصب شده است، آنان را زیارت میکنند. در دست راست قبلهضریح مطهر و اندکی جلوتر از قبر مطهر حسین(ع)، ضریح حبیب بنمظاهر قرار دارد. این کهنسال با اخلاص که به شدت مورد علاقهامام حسین(ع) بود، از صحابه رسول اکرم(ص) به شمار میرفت وامام (ع) در نامهای او را با این کلمات ستوده: من الحسین بنعلی الی الرجل الفقیه... از حسین بن علی به مرد فقیه و دینشناس. ..
چون حبیب به شهادت رسید، حضرت کنار پیکر مطهرش قرار گرفت وفرمود: «لله درک یا حبیب لقد کنت فاضلا تختم القرآن فی لیلهواحده;» خدای پاداش خیرت دهد، ای حبیب; تو دانشمندی بودی کههر شب تمامی قرآن را تلاوت میکردی. حبیب بن مظاهر، پس ازشهادت، جدا از دیگر شهدا دفن شد. قبلا قبر او جلو دری بود کهزائران از آنجا وارد حرم مطهر میشدند. از اینرو، گفته میشد کهحبیب پس از شهادت نیز همچون نگاهبانی بر در سرای حسین(ع)ایستاده است و زائران او را دو بار زیارت میکنند; یک بارهنگام ورود به حرم و دیگر بار هنگام خروج; ولی اکنون آن درتعویض شده است. در کنونی حرم مطهر از ایوان به سوی خود ضریحگشوده میشود و قبر حبیب در سمت چپ زائران است که از در واردمیشوند. بر قبر او ضریح کوچکی قرار دارد که بوسهگاه عاشقانکربلا و کربلاییان است. اندکی جلوتر از قبر حبیب، راهروی کوچکیاست که به اتاقی و ضریحی کوچک میپیوندد. اینجا معراج حسینی وجایگاه بار یافتن اباعبدالله به محضر خدای مهربان است. از سویدیگر، اینجا محل یکی از بزرگترین فاجعههای تاریخ بشری است.
اینجا قتلگاه حسین بن علی (ع) است.
میتوان قتلگاه را روضهای مجسم خواند که اشکها را بی هیچ حرفیبه صورت میکشاند و دلها را بی هیچ دستی به سختی میفشارد. درمقابل ضریح، راهرویی است که اکنون پوشیده است و از آن میتوانبه سردابی که به محل اصلی شهادت منتهی میشود، راه یافت.
در قسمتبالای سر ضریح مطهر حسینی(ع)، سنگ قرمزی است که گفتهمیشود سر مطهر، پس از سفر کوفه و شام، دوباره به وسیلهای امامسجاد(ع) به کربلا برگردانده و در این مکان شریف گذاشته شد تاکنار بدن مطهر دفن شود. در زاویه شمال غربی حرم مطهر، قبرابراهیم مجاب قرار دارد; یعنی هنگامی که بالای سر مطهراباعبدالله (ع) رو به قبله بایستی، این قبر مطهر پشتسرت قرارمیگیرد. به نوشته سیدعبدالجواد کلید دار در کتاب «تاریخکربلا» این قبر قبلا در صحن حرم مطهر قرار داشت و با تعمیراتبعدی جزو رواقهای حرم شده است. ابراهیم مجاب، که در کتبتاریخی ابراهیم ضریر کوفی معرفی شده است، از فرزندان حضرتموسی بن جعفر(ع) است. سید بحرالعلوم در کتاب رجال خود او راجد سید رضی و سید مرتضی میداند. میگویند: از این روی او رامجاب (پاسخ داده شده) مینامند که چون به حرم مطهر حسینی(ع)وارد شد و به حضرت سلام گفت، از قبر مقدس صدایی سلامش را پاسخگفت او اولین کسی است که جوار قبر مطهر اباعبدالله (ع) را بهعنوان محل سکونت، انتخاب کرد و در سال 274 ه ق در زمان منتصرعباسی در این مکان منزل گزید. بنا بر این، میتوان او رابنیانگذار شهر کربلا دانست.
سرا پرده سردار
عباس لوای همت افراشته است وین راز به خون خویش بنگاشته است او پرچم انقلاب عاشورا را با دستبریدهاش به پا داشته است
از حرم مطهر حسینی(ع) تا حرم حضرت ابوالفضل(ع) تقریبا سیصدمترفاصله است. گنبد و گلدستههای زرین ابوالفضل (ع)، که سر برآسمان میسایند، یاد آور پرچمی است که روز عاشورا به ظاهر ازدست پرچمدار کربلا بر زمین افتاد، ولی خدای آن را بر افراشت وتا قیام قیامتبر افراشته خواهد ماند.
حرم مطهر ابوالفضل از سطح زمین اطراف گودتر است. از این رو،چند پله پایین میرویم تا به صحن بسیار بزرگ حرم مطهر واردشویم.
آنگونه که در تاریخ آمده است: حضرت اباعبدالله(ع) بدنهای مقدستمامی شهدا را به محلی به نام خیمه دارالحرب میبرد.
از این رو، تمامی آنها نیز توسط بنی اسد در یک مکان دفن شدند.
اما حضرت ابوالفضل(ع)، برای آوردن آب، از خیمهگاه بسیار دورشده بود و هنگام شهادت، پیکر مبارکش چنان قطعه قطعه مینمود کهکسی نمیتوانست آن را به خیمهها باز گرداند. از این رو، درکنار نهر فرات باقی ماند و در همان مکان نیز دفن شد. نهرعلقمه همان شریعه فرات است. رود بزرگ فرات در سراسر عراق بهشعبهها و نهرهای کوچکی تقسیم میگردد.
امروزه یکی از این نهرهای کوچک به نام نهر حسینیه از کنارکربلا میگذرد و دیگری به نام مصیب نیز کمی دورتر از کنار قبرحر و طفلان مسلم عبور میکنند. در آن روزگار نهری به نام علقمهدر کربلا جریان داشت که برای برداشتن آب از آن محلی مخصوصکنارش ایجاد کرده بودند و آن را شریعه فرات یا شریعه علقمهمینامیدند. اکنون اثری از این نهر وجود ندارد; ولی حرم مطهرابوالفضل(ع) در کنار گذرگاه این رود قدیمی بنا شده است. آثاراولیه حرم مطهر ابوالفضل(ع) به زمانهای بسیار دور بر میگردد،از روایات امام صادق(ع) فهمیده میشود که قبر مطهر ابوالفضل(ع)در زمان آن حضرت دارای گنبد و بارگاهی بوده است. چنانکه دربرخی روایات و زیارات آمده است:
بر در حرم بایست و بگو... سپس داخل شو و بگو... گویند اولینبنا بر قبر اباعبدالله(ع) و ابوالفضل(ع) به دست قبیله بنی اسدیا به دست مختار بن ابی عبیده ثقفی انتقام گیرنده «عاشورا»ساخته شد و بعدها توسط دیلمیان و دیگران تجدید عمارت یافت.
اکنون این حرم دارای صحنی وسیع و درهای متعدد و بسیار دلانگیزو روح نواز است. مسلمانان عراق، حتی آنان که با ولایتسرو کاریندارند، بر اثر دیدن کرامات بسیار از حضرت ابوالفضل(ع)، به آنحضرت سخت نیک اعتقاد دارند. پس از زیارت حرم حضرت ابوالفضل(ع)با جمعآوری زائران به هتل برگشتیم تا صبحانه را صرف کرده،آماده زیارت اماکن بعدی شویم.
دیدار با ساحل نشینان فرات
با قطرههای اشک از آن همسفر شدم کاین کاروان به کوی صفا میبرد مرا
زائران که از قبل از اذان صبح مشغول نماز و دعا و گریه وزیارت بودهاند، به طور طبیعی به استراحتی طولانی نیاز دارند، بویژه که اکثریت آنان را افراد سالمند تشکیل میدهد. اما شوقدیدار و زیارت چنان در دل آنان به وجود آمده است که با کمتریناستراحت ممکن همیشه پای در رکاب برای رفتن به اماکن متبرک وزیارتگاههای این دیار آمادهاند. مسوولان عراقی برنامه امروز راچنین اعلام میکنند: زیارت طفلان مسلم و زیارت حر بن یزید ریاحیو زیارت عون بن عبدالله.
برای زیارت این بزرگواران باید از شهر کربلا خارج شویم و بهشهرکی در شش کیلومتری کربلا به نام مصیبب برویم. اکنون سوار براتوبوس سمتشهرک مصیب و حرم طفلان مسلم حرکت میکنیم. در اینمسیر، از روی رود بزرگ فرات میگذریم. قبلا زئران ایرانی بهکنار فرات برده میشدند تا در این آب آتشخیز و خاطرهانگیز وضوسازند; ولی اکنون این برنامه لغو شده است و ما تنها از دروناتوبوس میتوانیم نظارگر فرات باشیم.
آب یک آب است اما در صفات هستبهتر از همه آب فرات
در باره فرات و فضلیت آب این رود روایات بسیار وارد شده است.
امیرمومنان(ع) فرمود: آب فرات سرور تمامی آبهای دنیا و آخرتاست.
امام سجاد(ع) نیز فرمود: در شرق و غرب زمین هیچ نهری بابرکتتر از فرات نیست. امام باقر(ع) فرمود: اگر فاصله میان ماو آب فرات چندین میل بود، باز سراغ آب فرات میرفتیم.
امام صادق(ع) فرمود: هر روز قطراتی از آب بهشت در این نهرریخته میشود. گذشته از همه این روایات، فرات با ذهن و دل شیعهرابطهای پنهان دارد. یادی را در ذهنها زنده میکند که اشکها راجاری میسازد و قلبها را میفشرد. از این رو، زائران از منخواستند با مامورین عراقی صحبت کنم و از آنان بخواهم اندکیبر کناره فرات توقف کنند; ولی آنان این در خواست را نپذیرفتندو وعده دادند که هنگام عبور از فرات اتوبوس آرامتر حرکت کندتا زائران با نگاهشان از این دریای مواج آب و خاطره و سوز وگذاز توشه بردارند. تقریبا هفت هشت دقیقه اتوبوس آرام آرام ازروی پل میگذشت و فرات هم موج زنان از زیر پل در حرکتبود.
بچههای کوچک عراقی شیشههایی را از آب فرات پرکرده به قیمتنسبتا زیادی به زائران میفروختند. زائرانی که حق توقف و پیادهشدن در ساحل فرات را نداشتند، میتوانستند از پنجرههای ماشیندر حال حرکت پول داده، آب را دریافت کنند. هنگام رسیدن بهفرات، تمامی روضههای تشنگی امام حسین(ع) و کودکان و اصحابش درذهن جان میگیرد و قلب را میسوزاند. راستی تشنهکامی، آن هم درکنار این دریای مواج جانکاه است. دریغ کردن آب از مهمان، حتیبه اندازه سیراب کردن کودک شش ماهه، آن هم در ساحل این آبمواج و غلطان و فراوان قلب را میفشرد و اشک را جاری میسازد وناله را اوج میبخشد. گویا خود نظارهگر لبهای تشنه و ترک خوردهتشنگان کربلا هستی. صدای العطش کودکان حسین از ورای هزار واندی سال به گوش میرسد و تاریخ بشر را غرق شرمساری میکند. ازاین رو، زائران با دیدن فرات شروع به گریه میکنند آن هم با چهسوز و گدازی. روز بعدهم، که عازم بغداد بودیم، دوباره از کنارفرات گذشتیم و باز همین سوز و گداز و گریه و ناله شروع شد.
یادم نمیرود مادر شهیدی از زمانی که به نزدیکی فرات رسیدیمگریه و ناله را آغاز کرد و شاید تا بیش از نیم ساعت که ازفرات فاصله گرفتیم، هنوز آرام نمیگرفت. یکی از عراقیها که ازاین همه گریه و اظهار اندوه شگفت زده شده بود، با اشاره بهمنظره بسیار زیبای ساحل فرات و نیهای بر آمده بر کرانههای آن،گفت: آیا در ایران منظرهای بدین زیبایی وجود دارد؟ من پاسخدادم: منظرههای بسیار زیباتر از این در شمال و جنوب ایرانوجود دارد، ولی آنچه ما را شیفته فرات ساخته و اینگونه ولولهدر جمعیت انداخته است، تاریخ شگفت و جان سوز این رود و شطجهالت و قساوتی است که از دل انسانهای بیدادگر در کناره اینرود جریان یافته است.
دیدار با طفلان مسلم
بالاخره اندک اندک از فرات گذشتیم و به حرم طفلان مسلم نزدیکشدیم. هنگامی که به نزدیکی حرم طفلان مسلم میرسی، دو گنبد کاشیآبی رنگ کوچک را میبینی که سر در آغوش ابرها و آسمان آبیبردهاند یا این دو گنبد همان دو طفل معصوم و مظلومند کهیکدیگر را در آغوش گرفتهاند; با نگاه معصومانهشان ورود تو رابه حرم خویش خوشآمد میگویند و با مظلومیت تمام از قساوتی کهبر آنان رفته است، حکایت میکنند.
در باره تایخ زندگی این دو کودک «محمد و ابراهیم» سخنهایگوناگونی گفته شده است. گروهی از مورخان میگویند: این دو کودکهمراه با کاروان کربلا بودند و هنگامی که اسرای آل محمد(ص) رابه شهر کوفه بردند، فرار کرده، به شخصی پناه بردند و سر انجامدستگیر و به زندان کوفه منتقل شدند. برخی دیگر گفتهاند: ایندو کودک از لشکرگاه امام حسین(ع) در کربلا فرار کرده به مردیکوفی پناهنده شدند. او به امید جایزه آنان را نزد عبیدالله بنزیاد حاکم کوفه برد.
ولی مشهورتر آن است که این دو کودک همراه پدر بزرگوارشان مسلمبن عقیل به شهر کوفه آمدند. چون مسلم بن عقیل احساس کرد بهزودی به دست دشمن گرفتار خواهد شد، آن را به دستشریح قاضیسپرد. شریح نیز، چون احساس خطر کرد، آن را به فرزند خود سپردتا با قافلهای که به سوی مدینه میرفت، همراه سازد; ولی فرزندشریح، وقتی این دو کودک را به محل توقف قافله رساند، مشاهدهکرد که قافله حرکت کرده است. از این رو، مسیر قافله را بهآنان نشان داد و گفت اگر بشتابید، میتوانید به زودی به قافلهبرسید. آنان نیز، بر اساس راهنماییهای پسر شریح، در همان مسیرحرکت کردند. دو کودک خردسال به طور طبیعی به قافلهای که باسرعتحرکت میکرد نرسیدند. آنان مقدار بسیاری راه پیمودند و سرانجام راه را گم کردند و در نهایتبه دست مزدوران عبیدالله بنزیاد دستگیر و زندانی شدند.
این دو کودک مدتی طولانی در زندان کوفه به سر بردند تا اینکهزندانبان آنان، که از ارادتمندان امیرمومنان بود، بر اثرحادثهای به هویت زندانیان گرامی خود پی برد; بر اساس ایمان وعلاقه درونیاش، آنان را آزاد ساخت و خود در پی این اقدامفداکارانه به شهادت رسید. این دو کودک، پس از آزادی از زندان،شبها حرکت میکردند و روزها پنهان میشدند تا به دست عمال ابنزیاد گرفتار نیایند. آنها، بدین شیوه مسیر نسبتا طولانی بینکوفه و مصیب را پیمودند. در این مکان زنی آنان را مشاهده کرد،با خود به خانهاش برد و از آنها پذیرایی کرد.
حارث، فرزند یا دامادش که از مزدوران رژیم یزیدی بود، هویتآنان را دریافت. او، برای جایزه، آنان را به شهادت رساند; بدنبی سرآنان را کنار فرات افکند و سرهای آنان را به در بارعبیدالله بن زیاد برد. منظره دو سر بریده این کودکان مظلوم وبیپناه آن قدر رقتبار و ناراحت کننده بود که وجدان خفته وعاطفه مرده اطرافیان عبیدالله بن زیاد را نیز تحت تاثیر قرارداد. عبیدالله بن زیاد از این منظره تاثرآور و جان سوز تحریکاحساسات اطرافیانش ناخشنود شد و دستور کشتن حارث را صادر کرد.
فردی از شیعیان که در دربار عبیدالله حاضر بود و تشیع خویش رامخفی میداشت، انجام این ماموریت را به عهده گرفت و حارث رابه محل شهادت این دو طفل معصوم برد و او را به سزای کردارزشتش رساند. وضعیتخاص حرم و دو ضریح کوچک که به فاصله یکی دومتری از یکدیگر قرار دارد، بسیار تاثرانگیز و جان سوز است.
حرم فعلی دارای صحن نسبتا بزرگی است و زائران آن را تقریبا بهطور کلی ایرانیان تشکیل میدهند. تنها چند عراقی به عنوان خادمو دریافت کننده کمک از زائران در حرم حضور دارند. سماور بزرگیدر گوشه صحن رو به راهاست و با اصرار به زئران چای میدهد. (یالا اقل به ما خیلی اصرار و تعارف کردند) وضعیتسماور واستکانها خیلی تمیز و بهداشتی نیست، ولی بالاخره با آب فرات وخستگی راه و گریه و روضه، چای خیلی میچسبد. البته فراموش نشودوقتی یک چای خوردی، باید به چند تن که دور و بر بساط چای پرسهمیزنند و هرکدام متصدی کاری هستند، کمک کنی. مصیب، شهرکی استکه حرم طفلان مسلم در آن قرار دارد، شهرکی بسیار آباد و حاصلخیز است; زیرا آب و زمین به بهترین وجه در اخیتار آنهاست. آبفراوان فرات از یک سو و زمین حاصل خیز منطقه کربلا از سویدیگر; ولی اکنون این شهرک و مردم آن، در این دیدار کوتاهزیارتشان کردیم، در تنگدستی به سر میبرند. در خواست کنندگانکمک همانند همه جای عراق اینجا هم بسیارند، تا آن جا که پس ازحرکت اتوبوس ما پسر بچهای حدود یکی دو کیلومتر به دنبالاتوبوس میدود تا کمکهایی که زائران بیرون میافکنند، دریافتکند.
در جلو در حرم، جز خیل مستمندان و پرسشگران، بسیاری نیز مشغولفروختن میوه به زائرانند. برخی نیز عکسهای زیبایی از مشاهدمشرفه را به قیمتهای مناسبی عرضه میکنند. در حرم طفلان مسلم،گزارشی از تاریخ این دو بزرگوار داده شد. سپس ورضهای و اشکی وزیارتی و چند رکعت نماز. آنگاه به سوی حرم حر راه افتادیم.
كربلا مهمترين زيارتگاه شيعى1
0 نظرات Published by نویسنده in زيارت و زيارتگاه حضرت ابوالفضل (ع)منابع مقاله:
مجله تاريخ اسلام، شماره 19، ترجمه: عباس احمدوند(1)؛
اين نوشتار كه فصلى از كتاب «مذهب شيعه» است، به مباحثى چون موقعيت شهر كربلا، فضيلت زيارت آن، كربلا در نگاه جغرافىدانان و سياحان، زيارت و عزادارى امام حسين عليهالسلام و وصف كلى كربلاى معلى مىپردازد. مؤلف از آغازگران مطالعات مستند اماميه در غرب انگليسى زبان است كه با وجود كهنگى نگاشتهاش (1933)، هنوز آثارش ـ آن چنان كه در جاى ديگرى مفصلاً توضيح دادهايم2 ـ مرجع محققان غربى و علاقهمند به مطالعات شيعى است. مترجم سعى نموده با توضيح پارهاى مواضع، درك نادرست نويسنده از شعائر شيعى را تصحيح نمايد.
واژههاى كليدى: كربلا، زيارت، حرم امام حسين عليهالسلام ، حضرت ابوالفضلالعباس عليهالسلام عزادارى، روضهخوانى.
به خاطر مىآورم كه وقتى از كربلا ديدن كرديم، ساعت 4 بامداد هتلمان را در بغداد ترك كرديم و چگونه سوار بر اتومبيل فورد مدل T قديمى با سرعت زياد از صحرا گذشتيم. كمى قبل از ساعت 6 در شن انبوهى بسيار آهسته رانديم، زيرا در ميان نخلستانهايى كه اين شهر مقدس را در بر داشتند به طور مارپيچ به مسيرمان ادامه مىداديم.3 فصل تابستان بود، اين جا و آن جا مردمى را ديديم كه شب را در زير درختان گذرانده بودند؛ آنان سماورهايشان را روشن مىكردند تا چاى صبحگاهان را آماده كنند يا كنار جوى باريكى، بر نهر آبى نشسته و دندانهايشان را با خلالى كه پيوسته نرمش مىكردند، محكم مىشستند.
شهر، 3 يا 4 مايل دورتر در ميان نخلستانها قرار داشته و هيچ ديوار محافظى ندارد؛ لذا چند دقيقه بعد در قهوهخانهاى كه تقريبا مقابل مرقد امام حسين عليهالسلام بود، نشستيم و صبحانهاى مقوى شامل نان داغ ايرانى4، چاى و خرماى رسيده، صرف كرديم. عجيب است كه در قهوهخانه ايرانى انسان [فقط] مىتواند چاى بنوشد5، زيرا در آن جا به ندرت چيز ديگرى يافت مىشود من براى برداشتن عكسى، در خيابان اصلى منتهى به حرم از اتومبيل پياده شدم، اما از اين زاويه، برج برجسته ساعت، جلوى نماى گنبد طلايى را گرفته بود.
در قهوهخانه كه نشستم، توانستم طرحهاى زيبا و مارپيچ كاشىكارى مدخل مرقد و منارهها را ببينم. در عرض اين مدخل زنجيرى آهنى بود كه نشان از محدودهاى مىداد كه «كافران نجس» نبايد از آن بگذرند6 زيارت اين حرم با ايمان، به رسالت محمد صلىاللهعليهوآله و اعتقاد به امامت الهى و منصوص امام حسين عليهالسلام تكليفى مهم و عمده است. چه اين كار براى شخص زائر در بردارنده اين امتياز است كه سقف خانهاش هرگز بر سرش فرو نمىريزد و او هرگز غرق نشده، نسوخته و حيوانات وحشى به وى صدمه نخواهند رساند. اما براى كسى كه مؤمن نيست رفتن به وراى آن زنجيرهاى مانع، جرمى است كه به احتمال زياد تاوانش مرگ در نتيجه خشونت مردم است، چون آنان چنين عملى را بىحرمتى به حرم اطراف مزار مىدانند.
همچنان كه فكر مىكردم، آمدن من به كربلا چقدر آسان و بىدردسر بوده است، متوجه شدم كه سيّاح صرف بودن با زائر تفاوت بسيار دارد؛ برخى از اين زوّار كه تازه از حمام بيرون آمده بودند، در قهوهخانه بودند. آنان با حولههاى قرمز روشنى كه دور بدنهاى عريان خويش بسته بودند، آن جا نشسته و مشغول صرف چاى بودند؛ [پس از آن] ظرف چند لحظه لباس پوشيده و زيارت امام را با توجه فراوان نسبت به اداى تمام آداب آن، به جاى مىآوردند.
پيرمردى با چهرهاى مهربان و مطمئن، به واسطه اين كه نماز مىخواند، چاى خود را نهاده بود تا خنك شود؛ او هر بار كه به سجده مىرفت مهر گلين كوچكى را بر پيشانى مىنهاد.7 مغازههاى متعددى در خيابان اصلى صدها عدد از اين مهرها را قطعا براى فروش عرضه مىكردند، ولى شنيدم كه يكى از ائمه عليهمالسلام فرموده است: فروش خاك برگرفته از تربت مقدس و آغشته به خون امام حسين عليهالسلام مانند فروش گوشت خود حضرت است. اما وقتى كربلا را ترك مىكرديم، راننده 20 سنت8 براى خريد جعبهاى كبريت پرداخت و به جاى بقيه پولش تعداد فراوانى از اين مهرهاى گلين كوچك گرفت. فروشندگان دورهگرد 100 عدد از اين مهرها يا مقدارى در اين حدود را بر طبقى به عنوان تحفه ظاهرى زيارت، نزد زاير احتمالاً مشتاق آورده و مىگويند كه [براى مهرها] قيمتى تعيين نمىكنند، بلكه مشترى با پرداخت پول در روز قيامت براى خود ثواب جمع مىكند و اين به خاطر آن است كه مشتريان معمولاً مزد فروشندگان دورهگرد را در اين دنيا مىپردازند، ولى اين رسم براى زائران ثروتمند آزار دهنده است. بازرگانان هندى اين مهرها را حدودا هر صد مهر 3 روپيه9 مىخرند و در بسيارى جاهاى كربلا فروشندگانى هست كه عملاً تمام آنها را به فروش مىرسانند.
تصور مىرود كه خاك اين مهرها را از قتلگاه امام مىآورند؛ تسبيحى از اين خاك معمولاً يكى از پركاربردترين چيزهاست. اين تسبيح 34 دانه دارد و مؤمن پارسا در اوقات فراغتش با اين تسبيح به گفتن 34 «اللّه اكبر»، 33 بار «الحمدللّه» و 33 بار «سبحان اللّه» مىپردازد.10 وقتى شيعهاى مىميرد اگر طوقى از اين دانههاى گلين بر دور گردنش، انگشترى گلى بر سبابه دست راستش و 2 بازوبند گلين بر دو بازويش داشته باشد بسيار سعادتمند است و بايد اندكى از خاك جارو شده مرقد را در پارچهاى بسته، در دست راستش قرار دهند و اگر بر كفن او آياتى از قرآن را با اين گل بنويسند، خوب است.
معتبرترين كتاب راهنماى زائران شيعه، تحفة الزائرين11 [هديهاى براى زايران] مىباشد كه آن را نويسنده كثير التأليف و مشهور، محمد باقر مجلسى در قرن شانزدهم ميلادى نوشته است. اين كتاب به ويژه تصريح مىكند كه تنها خاك متبرك محدوده اطراف مزار حضرت، خواص شفا بخش دارد. در روايت است كه امام هفتم، موسى بن جعفر عليهالسلام فرمود: مردم نبايد از خاك مزار او يا هيچ يك از ديگر ائمه جز امام حسين عليهالسلام برگيرند، زيرا به اعتقاد وى خداوند [تنها] به اين خاك به خصوص فايده شفا بخشى شيعيان و يارانشان را عطا كرده است.12 اعتقاد بر اين است و احاديث مقبول ائمه عليهمالسلام نيز اين را تأييد مىكند كه اگر فردى مريض و در آستانه مرگ باشد، ليكن با ايمان خالص به امام حسين عليهالسلام قدرى از اين خاك را بخورد، زنده مىماند. اما امام هشتم على بن موسى الرضا عليهالسلام فرمود: خوردن تربت جايز نيست چون اين كار مانند خوردن خون بدن مىباشد، الاّ تربت امام حسين عليهالسلام كه درمان هر دردى است و اثر شفابخشى آن خاك تا شعاع حدود يك مايل وجود دارد. به هر حال اين وعده امام رضا عليهالسلام مشروط به اين است كه اگر اراده خداوند بر مرگ كسى قرار گرفت، آن گاه حتى خوردن اين خاك نيز سودى نخواهد داشت. گفتهاند كه هر كس قدرى از اين خاك معجزهآسا را بر سر بگذارد از بيمارى و بداقبالى مصون خواهد بود؛ به فرموده امام رضا عليهالسلام اگر فردى گوشت خوك بخورد و بميرد وى بر او نماز ميت نمىگزارد مگر اين كه شخص متخلف تربت حسين عليهالسلام را بر سر نهد.13 شيعيان بر اين باورند كه اگر ارواح خبيث يا اجنه كافر در فردى كه اين خاك را همراه خود دارد، حلول كنند، عطر خوشبويى را حس خواهند كرد، هر چند خود شخص ممكن است از آن آگاه نباشد.
[در اين حال] ساعت برج، ساعت 314 (يعنى 3 ساعت بعد از طلوع خورشيد) را اعلام كرد؛ چون به برج نگريستم به وضوح تمام آثار تعمير مختصرى را كه با حلبى [بشكههاى] بنزين در آن صورت گرفته و كرميت روزولت(2) از آن ياد كرده است، ديدم.15 آن گاه به سوى زنجيرهاى ممنوعه گام برداشتم و مشتاقانه به درون [حرم] نگريستم، چقدر آرزو داشتم كه بتوانم به درون بروم و يك روز كامل را در بررسى كاشىكارىها و خواندن كتيبهها بگذرانم. كتاب بىنظير لسترنج (سرزمينهاى خلافت شرقى) را كه گلچينى از محتويات كتب جغرافى دانان مسلمان است در اختيار داشتم، وى در آن جا مىگويد: حتى قبل از سال 850 ميلادى (236قمرى) نيز بايد در كربلا مقبره مانندى موجود بوده باشد زيرا در اين هنگام بود كه متوكل با صدور فرمان ويرانى و به آب بستن مرقد امام حسين عليهالسلام ، براى هميشه منفور شيعيان شد و مىدانيم كه بعدها اين محل را شخم زده و در آ ن بذر كاشتند و زيارت كربلا را با وضع جريمههاى سنگين ممنوع كردند.16 استخرى و ابن حوقل17 مىگويند كه احتمالاً به زودى، اما چند سال پس از به قدرت رسيدن سلسله بويهى، در قرن دهم ميلادى (چهارم قمرى) دوباره چنين بنايى ساخته شد18 كه [ظهور اين سلسله را] نبايد به منزله بركنارى خلفاى عباسى از حكومت دانست، ولى در آن ايام عباسيان جدا از اقتدار دنيوىاشان بركنار ماندند. عضدالدوله، همان اميرى كه بارگاه امام على عليهالسلام را در نجف ساخت، به سال 929 ميلادى (317 قمرى) بناى ياد بود باشكوهى [نيز]، در كربلا برآورد. اما از آن رو كه قدرت آل بويه ديرى نپاييد، ملاحظه مىكنيم كه به سال 1016 ميلادى (407 قمرى) گنبد اين مرقد با شكوه در آتش سوخت. ديدار كننده بعدى، ملكشاه سلجوقى بود كه گويا پس از بازسازى گنبد در سال 1086 ميلادى (479قمرى) از كربلا ديدن كرده است.19
اما قبل از مستوفى ـ در قرن چهاردهم ميلادى (هشتم قمرى) هيچ توصيفى از كربلا و مرقد حسين عليهالسلام وجود ندارد20 وصف خود مستوفى نيز كافى نيست، چه علاوه بر انتساب بناى ساختمان اصلى به عضدالدوله، مؤلف صرفا مىگويد كه در زمان او شهر كوچكى به مساحت 2400 قدم در اطراف اين مرقد به وجود آمده است. ولى ابن بطوطه كه سفرنامه خويش را حدودا در همين ايام نوشته است، از مدرسه دينى مهمى ياد كرده و به ذكر جزئيات در باب مرقد حضرت مىپردازد، او مىگويد: آستان متعدد اين مقبره21 كه زوار به هنگام ورود آن را مىبوسند از نقره ناب است؛ مرقد را با چراغهاى متعدد طلا و نقره روشن كرده و درها را با پردههاى حرير پوشاندهاند. وى درباره اين شهر كوچك مىافزايد: سپس در اثر نزاع بىوقفه فرق رقيب، ويرانى جدى پديد آمد، اما شهر در آغوش نخلستانهاى فراوان كه نهرهاى رودخانه فرات آنها را به خوبى آبيارى مىكند، پا برجا ماند.22
من آن جا در مدخل ايستاده و فكر مىكردم كه چطور به بهترين وجه [ممكن] به ديدن اين نقاط جالب تاريخى بروم كه در اين هنگام صدايى شبيه به آواى سرود خوانى در كليسا را شنيدم؛ كاروانى از زوّار23 تحت سرپرستى راهنمايى حرفهاى [به شهر] نزديك مىشد. [مردم[ همان طور كه نزديك مىشدند، پس از قافله سالارشان زيارتنامه به خصوصى را مىخواندند. همان گونه كه حدس مىزدم اين زيارتنامه را گارسن دوتاسى(3) ترجمه كرده است كه ترجمه او را در ذيل مىآورم.24
كه خداوند متعال نيايشهايى را كه براى آسايش روح آن دو امام همام ادا مىكنم، بپذيرد.
آن دو امام شهيد و محبوب خداوند، دو قربانى بىگناه خباثت [ستمكاران].
آن دو امام خجسته، ابو محمد حسن و ابا عبداللّه حسين عليهالسلام .
و هم چنين دعاهايى را كه به 12 امام و 14 معصوم و 72 شهيد صحراى كربلا تقديم مىدارم، بپذير.25
آن زايران خسته از سرزمينهاى دور دست بدان جا مىآمدند و سوار بر ماشين نبودند، بلكه از 4 تا 8 هفته در راه بودند و هر روز هنگام طلوع خورشيد سوار بر استرهايشان شده و 8 تا 12 ساعت به حركت ادامه مىدادند. [اينان] مردان و زنانى بودند كه از ظاهرشان مىشد فهميد اغلب روستايى يا شايد صنعتگر و يا فروشنده خردهپا هستند؛ در ميان آنان به طرز جالبى پيرزنان فراوانى به چشم مىخورد، مادربزرگانى كه اكنون آرزوهاى زندگىاشان را تحقق يافته مىديدند من هم چنان كه زوار عبور مىكردند و به جانب كاروانسرايى نزديك ره مىسپردند، چهره هايشان را وارسى نمودم؛ بر تمام آنها اثر جديت بسيار هويدا بود.
آيا مىتوان دريافت كه اين زيارت براى آنان چه معنايى دارد؟ در تمام زندگىاشان هر گاه كودكى را ختنه مىكنند، هر وقت زوجى ازدواج مىكنند، هر وقت كسى مىميرد، اين مردم روحانى را دعوت كرده و او بخشى از شرح مصيبت بار واقعه كربلا را در حالى كه همه مىگريند، مىخواند.26 آنان ثواب فراوانى27 را كه ائمه رسما به زوّار وعده دادهاند، مىدانند و آيا اين وعدهها در كتبشان نيامده و ايشان اين وعدهها را از قراء كه هر شب يا در طول سفر پيوسته آنها را مىخوانند، نشنيدهاند؟ آنان از كودكى شنيدهاند كه در اطراف مزار 4 هزار فرشته است، فرشتگانى كه روز و شب مىگريند و هر چه از تمام نقاط ـ حتى سرحدات ـ زاير بيايد، اين فرشتهها به استقبال آن زاير مىروند، اگر بيمار شود به كمكش مىشتابند و اگر بميرد، بر سر مزارش رفته و برايش طلب آمرزش مىنمايند. خداوند به اين فرشتگان فرموده است كه خود متكلّف رفع تمام نيازهاى مادى زايران است و گناهان 50 سال هر زاير را مىبخشد. اكثر آنان با پول اندكى مىآيند و مىدانند كه [با آن پول] در كربلا فقط مىتوانند نان بخرند، با اين همه براى بازگشتنشان نيز پول كافى باقى مىماند. آنان بايد خيرات و [مبرات] اندكى نيز هديه كنند، زيرا پولشان كه پسانداز خانوادهاى است به آرامى فراهم آمده مانند پولى كه در كشورهايى كه زيارت دينى متداول نيست، به مؤسسات بيمه پرداخت مىگردد.
مقايسه مطرح شده ميان [اين نذورات] و بيمهنامه، سودمند است.28 چون زيارتنامهها فقط عمر بيشترى را به زوار معتقد اين مرقد وعده مىدهند، بلكه بر چيزى تصريح مىكنند كه مىتوان آن را فوايد بيمه خواند، [به اين شكل كه] هر كس با اشتياق فراوان اين زيارت را انجام دهد، اجر هزار حج و هزار شهادت و هزار روز روزه و آزاد كردن هزار برده را مىبرد. در زيارت سال بعد نيز ارواح پليد و شرير نمىتوانند به اين زاير آسيبى برسانند چه خداوند خود حامى اوست و اگر بميرد فرشتگان در مراسم تدفين وى حضور مىيابند و در روز محشر در زمره ياران امام حسين عليهالسلام بر مىخيزد كه او را با پرچمى كه در دست دارد، مىشناسند و امام پيروزمندانه زايرانش را مستقيما به بهشت راهبرى مىكند. بنابر روايت ديگرى، اگر زايرى در كربلا بميرد، فرشتگان بدن وى را غسل داده و او را به بهشت، جايى كه به پاداش مقدار هزينه او در اين زيارت 10 هزار29 درهم منتظر اوست، مىبرند. در روز محشر نيز تمام كسانى كه در هر يك از مقابر ائمه مدفونند، گناهانشان هر چه باشد در معرض حساب نيستند. جز اين كه چنان كه در صحيفهاى آمده مستقيما به بهشت صعود مىكنند و فرشتگان دستان خود را به خوشآمد گويى آنان تكان مىدهند.
چون بنابر اكثر مراجع، اين جا در دشت كربلا 4 هزار تن از سواران عمر بن سعد پيكر امام حسين عليهالسلام را زير سم اسبان خويش لگدمال كردند و خون امام حسين عليهالسلام به همران 62 يا 72 نفر از اصحاب اهلبيت پيامبر صلىاللهعليهوآله به زمين ريخته شد و با خاك در آميخت، كربلا نزد گروه زيادى از مسلمانان كه از ابتدا دل در گرو دوستى خاندان پيامبر صلىاللهعليهوآله داشتند، تقدس يافته است. شيعيان در شهادت امام حسين عليهالسلام با حركت دستهجمعىاشان در محرّم سوگوارى مىنمايند و [نقطه] اوج آن نوعى به نمايش درآوردن پرشور تمام وقايع مصيبت بار رخ داده، در كربلاست كه آنها را به شبيهخوانى اجرا مىكنند.
لذا تعجبى ندارد كه روايات، مطالب قابل ملاحظهاى را در باب تقدس فراوان اين مكان نقل مىكنند؛ امام ششم از پيامبر صلىاللهعليهوآله نقل كرده است كه فرمود: فرشتگان در حالى كه مىدانستند امام حسين عليهالسلام در كربلا دفن خواهد شد خاك متبرك اورشليم [بيتالمقدس] را بدان جا آورده و هزار سال جلوتر، از پيش مشغول آماده سازى مكانى براى دفن حضرت گرديدند. روايت كردهاند امام چهارم كه فرزند خود امام حسين عليهالسلام بود، خبر داده است: مريم باكره عليهاالسلام به طور معجزهآسايى از دمشق30 به كربلا آمده و عيسى عليهالسلام را در همان مكانى كه امام حسين عليهالسلام در آن جا مدفون گرديد، به دنيا آورده و همان شب همراه كودكش به دمشق بازگشت. ما همچنين در اخبار ملاحظه مىكنيم كه حضرت على عليهالسلام به همراه برخى اصحابش از دشت كربلا گذشته است و چون حضرت به محلى كه امام حسين عليهالسلام در آن جا شهيد شد، رسيد، فرمود: 200 پيامبر و 200 تن از اوصياى پيامبران و 200 تن از فرزندان پيامبران پيشين مشتاق بودهاند كه در اين جا دفن شوند.31
طبرى ضمن حوادث سال 915 ميلادى (303 قمرى)32 از حائر33 يا محدودهاى از كربلا كه به واسطه شهادت امام حسين عليهالسلام تقدس يافته، ياد كرده است كه در آن ايام گروهى كه از موقوفات مؤسَّس ام موسى مادر مهدى34 عباسى تأمين مىشدهاند، متوليان رسمى كربلا بودهاند. زمانى كه طبرى تنها دوازده سال داشت، متوكل كوشيده بود تا با به آب بستن قبور امام حسين عليهالسلام و اصحابش آنها را ويران سازد. اما بنابر روايتى شيعى محل مزار به طور معجزهآسايى خشك ماند و شيعيان همين مكان را در زيارتنامههاى35 خود حائر [= زمين پست [خواندهاند.
عكسى كه از هوا برداشته شده است نشان از دو مرقد مىدهد كه هر دو را واقع در اين منطقه متبرك مىدانند؛ آن دو بسيار شبيه [به يكديگرند] زيرا هر يك منارهها، يك برج ساعت و عمارت وسيع سر پوشيدهاى داشته و داراى يك صحن يا حياط همراه با تعدادى اتاق شبيه اتاقهاى يك كاروانسرا مىباشد؛ دو بناى مركزى دارند كه تقريبا هم شكل و هم اندازهاند و فضايى كه به زاير اجازه مىدهد تا مزار را طواف كند. اما جنبههاى متمايز كنندهاى نيز ميان اين دو مرقد وجود دارد كه فىالفور به چشم مىآيد؛ مرقدى كه در جلوى نما قرار دارد به جاى دو مناره، سه مناره دارد، اين مرقد امام حسين عليهالسلام است كه گنبدش در زير نور خورشيد و بر اثر تلألو آن به روكش طلايىاش مىدرخشد. مرقد دوم را به احترام حضرت عباس عليهالسلام ، برادر ناتنى امام حسين عليهالسلام ، بنا كردهاند.36 و گنبدش از كاشى آبى لعابدار است كه در مقابل آسمان صاف منظرهاى بسيار جالب دارد «چون آن را زير ابر بنگرى، بسان تودهاى فيروزهاى، مىنمايد». روايت كردهاند كه اين عباس در نبرد بسيار شجاع بوده و اين سخن رواج دارد كه خطرناكترين محل براى قسم دروغ خوردن، مرقد اوست، زيرا چنان كه دوستى شيعه مىگفت: او امام نبود كه از وى انتظار شفاعت برود، اما صداقت بسيارى داشت.
بهترين راه براى درك اهميت اين دو مرقد، مطالعه گزارشى درباره آخرين مصايب امام حسين عليهالسلام و ياران نزديكش تواند بود. اگر روايات صريح دينورى37 را (م 895م/282ق) كه يكى از قديمىترين و بهترين مورخان شيعه است، دنبال كنيم، ملاحظه مىكنيم كه اصحاب امام از كشتن و كشته شدن باز نايستادند تا اين كه فقط اهلبيت حضرت باقى ماند؛ نخستين كسى از ايشان كه پيش رفت و جنگيد38 پسر امام حسين عليهالسلام ، على اكبر، بود كه پيوسته جنگيد تا به شهادت رسيد؛ [دشمنان] نيزهاى به او زدند كه بر زمين افتاد، سپس با شمشير به قتلش رساندند. بيش از 6 نفر از آنان يكى پس از ديگرى به تنهايى در جنگ كشته شدند و عبداللّه پسر مسلم و قاسم و ابوبكر دو پسر امام حسين عليهالسلام نيز در ميان شهدا بودند.
مىگويند وقتى عباس بن على عليهالسلام اين صحنه را ديد، به برادرانش عبداللّه و جعفر و عثمان گفت: همراه من حمله برده و از آقايتان دفاع كنيد تا قبل از او بجنگيد و كشته شويد! پس همه با هم حمله كرده و خود را ميان امام حسين عليهالسلام و دشمن انداختند تا شخصا از او حفاظت كنند. عبداللّه، جعفر و عثمان يكى پس از ديگرى كشته شدند، ولى عباس هنوز نزديك امام ايستاده بود تا به دفاع از او بجنگد و هر جا كه امام مىرفت همراه وى حركت مىكرد تا او را نيز به شهادت رساندند. آن گاه امام حسين عليهالسلام تنها شد؛ مالك بنِ بشْر كندى به او حمله برده و با شمشير ضربهاى بر سر او زد؛ گويا امام برنسى39 (= ردايى بافته شده از ابريشم و پشم) بر سر انداخته بود كه شمشير اين پوشش را پاره كرد و سر او را مجروح نمود. پس امام ردا را به كنارى نهاده و كلاهى40 خواست و آن را با عمامهاى بر سر گذاشت و نشست و طفلى را ـ شايد كسى را كه برايش كلاه آورد ـ صدا زد و او را در كنار خود بر صخرهاى نشانيد، اما در حالى كه اين پسربچه كنار امام بر صخره نشسته بود مردى از بنىاسد تيرى سرپهن به سويش پرتاب كرد و او را به شهادت رساند؛41 امام حسين عليهالسلام مدتى طولانى نشسته در آن جا ماند، زيرا هر قبيلهاى كشتن او را به ديگرى وا مىنهاد و از اقدام بدين كار ابا مىكرد. امام تشنه بود، پس ظرفى آب طلبيد، ولى موقعى كه مىخواست آب بنوشد مردى به نام حُصَين بن نُمَيْر، تيرى به سوى او پرتاب كرد كه وارد دهانش شد و او را از نوشيدن باز داشت، امام حسين عليهالسلام ظرف را بر زمين گذاشت. وقتى جماعت اين صحنه را ديدند عقب نشستند، اما چون امام برخاست تا به جانب رودخانه برود ميان او و آب موضع گرفتند و حضرت به جاى قبلىاش بازگشت؛ يكى از آن افراد تيرى انداخت كه به پشت او اصابت كرد؛ امام تير را بيرون آورد، ولى زُرعَة بن شريك42 ضربت شمشيرى به وى زد، حسين عليهالسلام كوشيد تا با دست جلوى اين ضربه را بگيرد، ليكن شمشير برقآسا بر دستش فرود آمد. سرانجام سِنان بن اَوْس نخعى پيش آمد و نيزهاى به وى زد و امام فرو افتاد، آن گاه حَولىّ بن يزيد اصبحىّ يورش برد تا سر از تن حضرت جدا كند، ولى دستانش لرزيد، لذا برادرش شِبْل سر امام را جدا كرده و آن را به حولى داد.43
بيش از هزار سال از زمانى كه اين فاجعه در كربلا رخ داده، گذشته و هنوز دهها هزار زاير هر ساله به كربلا مىآيند. زوار عمدتا ايرانىاند، اما تعداد زيادى نيز تقريبا از تمام نواحى جهان اسلام براى زيارت اين مزار متبرك [به كربلا] مىآيند. آنان اغلب اجساد خويشانشان را كه در وصيت نامههاى خود شرط نمودهاند تا در كربلا به خاك سپرده شوند، همراه دارند. در سمت راست مدخل مرقد امام حسين عليهالسلام پلكانى وجود دارد كه به سرداب وسيعى شايد به طول 200 يارد منتهى مىگردد. اجساد زوار خارجى را در تابوت حمل مىكنند و جسدهاى پذيرفته شده براى دفن را در قبرهايى واقع در اين سرداب وسيع قرار مىدهند در مرقد حضرت عباس نيز ترتيب مشابهى در دفن اجساد وجود دارد و به من گفتند كه اجساد را به مبلغى كمتر از 500 روپيه در اين دو سرداب بزرگ دفن نمىكنند؛ راهنمايم به من گفت كه مدفن شهدا، فرزندان امام حسين عليهالسلام و ديگر اهلبيتش در مرقد عباس عليهالسلام و نزديك مزار آن حضرت قرار دارد.
در مدخل حرم عباس عليهالسلام ، توجه زاير به اين عبارت كه با حروف بزرگ نوشته شده جلب مىگردد «گستاخانه پا بر اين آستان ننهيد چه اين مكان سجدهگاه فرشتگان و شاهان است». گنبد حرم حضرت عباس عليهالسلام زرين نيست، چه مىگويند حضرت در خواب به بانى آن ـ نادرشاه44 ـ هشدار داد كه چنين نكند؛ نادرشاه مىپنداشت عباس عليهالسلام را كه معمولاً ابوالفضلش مىخوانند، در خواب ديده كه خطاب بدو فرموده است: چون من از حسين عليهالسلام كوچكتر بوده و خاك پاى آقايم مىباشم، بايد در بنايت تفاوت ميان آقا و مولا را لحاظ كنى. ولى درون مرقد فرشهاى عالى و ايرانى بسيارى است كه تجارى كه نامشان درگوشه اين فرشها نقش بسته، آنها را [به آستان حضرت] هديه كردهاند. چلچراغهايى سيمين و زرين در زير گنبد آويزان بوده و نرده نقرهاى سادهاى خود مزار را در برگرفته است؛ درون اين نرده، بر خود مزار عمامه و شمشيرى قرار دارد كه به تصريح روايتى، عباس عليهالسلام در آخرين نبرد قهرمانهاش از آنها استفاده كرده است. اما شايد مهمترين چيزى كه در حرم به چشم مىخورد سياهى مدور و چسبيده به سقف گنبد باشد، زيرا نقل است كه اين سياهى سر مردى است كه در حرم قسم دروغ خورد و فورا سر از تنش جدا شده و به سقف چسبيد، اين روايت حداقل بر اين نكته تأكيد مىورزد كه اكثريت بسيارى از شيعيان در قسم خوردن به نام ابوالفضل ترديد دارند. زايران مزار او سه بار دور قبر چرخيده و چون به زير آن نقطه سياه مىرسند به گناهان خود اعتراف كرده و از خداوند طلب آمرزش مىكنند.
ولى دور ضريح امام حسين عليهالسلام ، يعنى مرقدى كه گنبدش زرين است،45 2 نرده وجود دارد؛ نرده درونى از طلا و نرده بيرونى نقره است كه آن را به نحو استادانهاى ساختهاند. اين نرده نقرهاى را ناصرالدين شاه [قاجار] هديه نموده و نامش بر آن منقوش است. زوار هدايايى [اعم[ از پول و جواهرات [با خود] آورده و درون اين نردهها مىريزند [آنان] به ويژه در اوقاتى كه نذرى دارند، مشروط به برآورده شدن حاجاتشان از سوى امام، هداياى [موعودشان] را درون نرده طلايى مىاندازند. [خدّام] گاه گاه اين نردهها را باز كرده و اموال را بر مىدارند و قبل از اين كه [آنها را] به عنوان بخشى از دارايى مرقد به فروش برسانند، رسما قيمتشان را برآورد مىكنند؛ اين گشودن [نردههاى] آرامگاه، خود طى مراسمى صورت مىگيرد و نمايندگان حكومت [نيز] در اين مراسم شركت مىكنند.
يك شاهد عينى خوش شانس اين جمعآورى رسمى اموال و غبارروبى حرم، ديدههاى خود را براى من تعريف كرد، او گفت در آغاز دو خادم به قيد قرعه انتخاب مىشوند؛ ابتدا براى تطهير در حوض آب سرد حياط، غسل مىكنند آن گاه بدنهاى خويش را با پارچههاى سفيد شبيه كفن مىپوشانند كه هر يك شكاف گردن و مچهاى دست و پاى جامهاش را محكم با نخ مىبندد. اين كار تنها براى آن نيست كه لباسشان بايد براى مراسم تميز باشد، بلكه به خاطر اين است كه آنان را متهم به نهان كردن اشياء گرانبهاى جمعآورى شده، نكنند. بعد به طور منظم جلوى قبر سجده مىكنند46 و به هر 4 سمت داخل نرده مىروند؛ اول غبار را از اموال متعددى كه مىيابند در حالى كه مواظبند آن را پخش نكنند، بر مىگيرند چه اين غبار خود، ارزشمند است. همچنين در آن جا نان به خصوصى را مىيابند كه گاهى اوقات افراد كاملاً بىچيز درون نرده گذارده و از امام درخواست شفاعت نمودهاند. پس از گذشت حدود 3 ساعت از اين غبارروبى و پاكيزه نمودن دقيق ضريح همراه با جمعآورى و دستهبندى آن اشياء قيمتى، جواهرات و قدرى از غبار متبركى را كه آن دو جمعآورى كردهاند، بيرون مىآورند؛ زيور آلات فراوان، گردن بندها، گوشوارهها و... به عنوان بخشى از درآمد منظم، عايدى خزانه حرم را تشكيل مىدهد و خدام غبار متبركى را در تكههاى كوچك پارچه مىپيچند؛ مقدار كمى از آن را در پارچهاى موسوم به صُرّه47 [اه [ريخته و فىالحال به زوار مىفروشند، چه تصور مىرود كه اگر اندكى از اين غبار را همراه فردى دفن كنند، بخشش گناهانش حتمى است.
[مردم] در پايان اين مراسم به شكرانه آن چه را كه روضه خوانى يا مراسم يادبود مىخوانند48 برگزار مىكنند؛ در هر حال هيچ سخن يا احساس شادمانى در ميان نيست و فقط شبيهخوانى وقايع مصيبت بار كربلا در ساليان پيش به اجرا درمىآيد. خدّام مرقد گرد مزار مىچرخند و با زنجيرهاى آهنى كه ميخ و چاقوهاى كوچكى بدانها آويختهاند، بر شانههاى برهنه خويش مىزنند. آنان تا كمر برهنه شده و عرقريزان مىچرخند و مىچرخند و به احترام سيدالشهداء عليهالسلام و واسطه يا شفيع امينشان در روز حساب، فرياد حسين! حسين! سر مىدهند.
پىنوشتها:
1. اين نوشتار فصلى از پاياننامه كارشناسى ارشد مترجم (ترجمه و تحقيق نيمه نخست كتاب The shi,ite religionاست كه به راهنمايى جناب آقاى دكتر هادى عالم زاده در سال 1377ش در دانشكده الهيات و معارف اسلامى دانشگاه تهران به انجام رسيده است.
2. ر.ك: عباس احمدوند، گذرى بر مطالعات شيعى در غرب، مجله مقالات و بررسىها، دانشكده الهيات و معارف اسلامى دانشگاه تهران، دفتر 63، 1377.
3. براى وصف دقيق كربلا، موسوعة العتبات المقدسة (8، قسم كربلا) اهميت تام دارد كه در بردارنده مباحثى نظير كربلا در قديم الايام، گزارش مختصرى از تاريخ كربلا، كربلا در مراجع اسلامى اعم از كتب حديثى، تاريخى، جغرافيايى و دائرةالمعارفهايى مانند فرهنگ اسلام (Dictionary of Islam)، لاروس، خرده دائرةالمعارف اسلام
(Shorter Encyclopedia of a Islam) و...، كربلا در ادبيات و شعر و كربلا در مراجع غربى مىباشد. حائر، حيره و حيرا نيز زمينى است كه وسط آن صاف و اطرافش مرتفع باشد و يا محل پست و صافى كه اطراف آن گودالهاى عميقى قرار دارد، لذا قبلاً كسى را كه به كربلا مىرفت، به جاى كربلا، حائرى مىگفتند؛ البته حائرهاى ديگرى نيز غير از كربلا داريم و بايد بدانيم كه در گذشته به كربلا حيره مىگفتند. كليددار، تاريخ كربلا و حائر حسين، 8 و 15؛ و درباره محل حائر. ر.ك: همو، فصل 5 به بعد؛ قس: ياقوت، ج 4، ذيل واژه كربلا .(مترجم)
4. خبزالعجم كه در عراق بسيار مشهور است(مترجم).
5. علت تعجب مؤلف در اثر لفظ قهوهخانه است، اما در اصطلاح قهوهخانه را به جايى گويند كه در آن قهوه مىپزند و چاى دم مىكنند، يا جايى كه در آن قهوه و چاى درست مىكنند و فروشند و قهوهچى كسى است كه قهوه مشروب مىسازد... و اينك به كسى گويند كه چايخانه دارد و چاى دم كرده به مردم مىفروشد و شايد دليل تحول مدلول اين لفظ، به جهت معناى اصلى قهوه كه همان خمر و شراب است، باشد. دهخدا، ذيل واژه قهوهخانه؛ عميد، فرهنگ فارسى، ذيل واژه قهوه (مترجم).
6. در باب عدم جواز ورود غير مسلمين به اماكن متبركه در جاى ديگرى به تفصيل سخن گفتهايم. ن ك: دوايت. م. دونالدسن، مذهب شيعه، ترجمه و تحقيق عباس احمدوند (تعليقه شمارهى 1)، پايان نامه كارشناسى ارشد در دانشكده الهيات و معارف اسلامى دانشگاه تهران، 1377، ش، چاپ نشده (مترجم).
7. اعمال اصلى نماز عبارت است از: قيام و رو كردن به سوى قبله، تكبير، اذان، اقامه...، ركوع و سجود؛ سجود [سر به خاك نهادن] رها ساختن وجود خويش است به خواست خداى قادر متعال و تسليم شدن بدو. بوركهارت، هنر اسلامى، 96؛ و قس: شهيد اول، اللمعة الدمشقية فى فقه الامامية، 12 ـ 14 در مورد مهر نيز بايد اذعان كرد كه سجده بر مهر بتپرستى نيست، بلكه مهر برداشتن اصلى است بسيارى مترقى كه بعدها مقدس هم شده است و چنان كه گفتيم سجده به خاك افتادن بنده است جهت خوار كردن خويش در نزد خداوند، چه نماز بايد بر خاك باشد. حال براى اين كه يكى روى فرش چند هزار تومانى و ديگرى روى طلا و... سجده نكند، عدالتى برقرار كردهاند و مهر را براى همگان وضع نمودهاند. شريعتى، جامعهشناسى اديان ـ 77 ـ 79. كه البته خريد و فروش آن قابل تأمل است. در باب تسبيح نيز شايد بتوان گفت كه برخى تشابهات ميان اين مسأله در اسلام و شيعه با ديگر اديان به ويژه اديان شرقى وجود دارد (مترجم).
8. هر سنت معادل يك صدم دلار يا پوند است (مترجم).
9. (در هند، پاكستان و سيلان) هر روپيه معادل 21/0 دلار است (مترجم).
10. منظور اداى تسبيحات حضرت فاطمه عليهاالسلام است (مترجم).
11. در متن انگليسى... Tafatuz؛ البته اين سخن مؤلف مربوط به چند دهه قبل است (مترجم).
12. مجلسى، تحفةالزائرين، 146.
13. مؤلف به اشتباه تعبير خوردن خاك را آورده كه نادرست است (مترجم).
14. اين عبارت نادرست است، زيرا مبناى ساعت عربى غروب خورشيد است و نه طلوع آن (مترجم).
15. Roosevelt, war in The Garden of Eden. 76.قس: طبرى، ج 9، ص 581 (مترجم)؛
16. Brown, Literary of Persia, 1.240.
17. Le Strange, The Lands of The Eastern Caliphte,78.
18. چون آل بويه متمايل به شيعه بودند به طبع تشيّع نيز در آن عصر بسيار رشد كرد و اصول علمى و امروزين آن ـ چنان كه هست ـ بيشتر در آن ايام مدون شد و افرادى نظير شيخ مفيد و... در همين ايام شكوفا گرديدند. نك: مثلاً: متز، تمدن اسلامى در قرن چهارم قمرى، فصل مربوط به شيعه؛ و قس: اشپولر، ايران در قرون...، ج 1، ص 159 ـ 189 (مترجم).
19. قس: امين، اعيان، 1، 626 به بعد (مترجم).
20. مستوفى، نزهة القلوب، ترجمه Gibb memorial,Le Strange، ص 23، 39؛ براى آگاهى از سخنان ديگر جغرافىدانان مسلمان در باب كربلا. ر.ك: لسترنج، ص 85 و 86، (مترجم).
21. در متن انگليسى قبر حقيقى.
22. قس: ابن بطوطه، 1، 240 (مترجم).
23. تمام ملل و امم، بزرگان و سران صالحشان را گرامى مىدارند و آن چه كه در هند و يا چين روى داده، خود شاهد اين سخن است. شيعه نيز در اين كار بر ساير ملل پيشى نگرفته است، چه بزرگان دينى خود را از حد مخلوق بالاتر نمىبرد و ليكن آنان را در زمان حياتشان بزرگ مىشمارد و پس از مرگ تقديس مىكند و در اين كار روش پيامبر صلىاللهعليهوآله را پى مىگيرد؛ عبارات زيارتنامههاى شيعى نيز در بردارنده سخنانى مؤيد توضيح ماست، از جمله: گواهى مىدهم نماز را به پا داشتيد و امر به معروف و نهى از منكر كرديد و... من با كسى كه با شما صلح است در صلحم و اگر با شما نبرد كند، با او مىجنگم و...، معروف الحسنى، اصول التشيّع، 296 و 300؛ قس: زيارتنامههاى اميناللّه، جامعه كبيره، زيارت اميرالمؤمنين، امام حسين و وارث در مفاتيحالجنان، اما وراى اين، شور و احساس مردمى است كه نمىتوان آن را تخطئه كرد، زيرا مردم عادى همين آداب و حرمتها را از دين مىشناسند.(مترجم).
24. L, Islamisme,Garcin De Tassy, 266.
25. از استاد ارجمند جناب آقاى دكتر آذرنوش كه چون هميشه مرا باروى باز پذيرا شده و بزرگوارانه اين سطور را از فرانسوى براى من ترجمه كردند، سپاسگزارم (مترجم).
26. به نظر مىرسد كه در مراسم عروسى روضهخوانى نمىشود و مؤلف در اين باره اشتباه كرده است. (مترجم).
27. در وجوب زيارت كربلا، امام باقر عليهالسلام فرمودهاند كه شيعيان ما بايد به زيارت قبر حسين بن على عليهالسلام بروند و رفتن بدان جا بر هر مؤمنى كه به امامت حسين عليهالسلام از سوى خداوند معترف است، واجب است. شيخ مفيد، كتاب المزار، 37. درباره ثواب زيارت امام حسين عليهالسلام نيز حضرت صادق عليهالسلام مىفرمايد: هر كس كه پياده به زيارت [كربلا] برود، خداوند براى هر گام او حسنهاى ثبت مىكند و گناهى از گناهان او را مىبخشد و اگر سواره برود نيز همين طور است، تا اين كه به حائر برسد، در اين حال خداوند او را جزو رستگاران و نجات يافتگان مىآورد و چون مناسك را به جا آورد از فائزين محسوب مىشود. موقعى كه مىخواهد باز گردد فرشتهاى مىگويد: رسولاللّه به تو سلام مىرساند، اين كار را دوباره تكرار كن، خداوند تو را بخشيده است. همان، ص 41.
28. اين قياس تنها براى تقريب ذهن خوب است و الاّ دعا و حاجت نزد خدا بردن، كاسبكارانه و يك طرفه نيست، دو طرفه (ديالوگ) است (مترجم).
29. شايد منظور، 10 هزار درجه و مرتبه باشد (مترجم).
30. به موجب نص انجيل متّى و انجيل لوقا، تولد عيسى عليهالسلام را در بيت لحم در جنوب اورشليم گفتهاند، جان ناس، تاريخ جامع اديان، 528. (مترجم).
31. مجلسى، همان مذكور در قبل، 164.
32. طبرى، وقايع تاريخ خويش را در سال 302 قمرى به پايان برده است و بنده نتوانستم ذيل وقايع اين سال يا وقايع سال 303 قمرى كه عريب به سعد افزوده، تأييدى بر اين سخن مؤلف بيابم؛ ضمن اين كه مادر مهدى عباسى، أروى خواهر يزيد بن منصور حميرى و مكنى بهام موسى بوده است، طبرى، 8، 102 (مترجم).
33. حائر يعنى زمين پست، المنجد (مترجم).
34. EI1, Art "Hair" by Herzfeld,also Art "Meshhed Husain".
35. مجلسى، همان مذكور در قبلّ و مفاتيحالجنان، 366.
36. مادر حضرت عباس، امالبنين فاطمه بنتِ حزام است؛ عباس عليهالسلام جامع فضل و مَثَل والاى شجاعت بوده و كنيهاش ابوالفضل و ملقب به بابالحوائج و به گفتهى امام صادق عليهالسلام عبد صالح مىباشد. برخلاف نظر ابوالفرج در مقاتل و طبرى در تاريخش، وى برادران خويش را در نبرد پيش نينداخت، بلكه آنان همگى در دفاع از امام آن قدر كوشيدند تا به شهادت رسيدند؛ اكثر اصحاب معاجم و مورخان نيز اين سخن صحيح را در زيارت ايشان فراموش كردهاند كه «وى مدفون در كنار شط فرات علقمى است. مقرم، قمر بنىهاشم، 9، 10، 24، 25، 26، 50 و 119. زيرا حضرت قصد داشت اندكى آب براى كودكان ببرد كه در كنار آب به شهادت رسيد. شريف القرشى، العباس بنعلى، 204 ـ 210؛ ديگر اين كه شمر بن ذىالجوشن كه با عباس عليهالسلام بستگى داشت براى حضرت و برادرانش امان گرفت تا آنان را از امام حسين عليهالسلام جدا كند و ليكن حضرت نپذيرفت و در پاسخ به اذن امام در ترك ايشان فرمود: هرگز تو را ترك نمىكنيم و بعد از تو زندگى معنايى ندارد. هم او، 166 ـ 167 و 173 (مترجم).
37. دينورى، كتاب الأخبار الطوال، 268؛ و يعقوبى، تاريخ، طبع Houstama 2، 253 و 289؛ و A.Noldeke, Das Heiliqtum at Husains Zu Kerbala,Berlin,1909(البته اگر منظور مؤلف نولد كه مشهور باشد نام او تئودور است.) (مترجم).
38. در اين باره يعقوبى مىگويد: ياران امام يك نفر يك نفر جنگيدند و دشمن آنان و حتى نوزاد امام را نيز به شهادت رساند...، سرانجام حضرت به آنان حمله برد و جمع بسيارى از ايشان را به هلاكت رساند... و تيرى به او رسيد كه در گلويش فرو رفته و از پشت سرش بيرون آمد، پس افتاد و برخى افراد دشمن يورش برده و سر از تن امام جدا كردند كه عمر بن سعد آن را نزد ابن زياد فرستاد. آن گاه خيمههاى امام را غارت نموده و زنان و كودكانش را اسير به كوفه بردند. يعقوبى، 2، 181، 182 (مترجم).
39. خز (مترجم).
40. شب كلاه يا قلنسوه (مترجم).
41. اين كودك عبداللّه اصغر بوده است. امين، اعيان، 1، 610 (مترجم).
42. زرعة بن شريك التميمى (مترجم).
43. توصيفات فوق مربوط به لحظات آخر زندگى امام عليهالسلام است و الاّ ايشان بسيار شجاعانه جنگيد تا به درجه رفيع شهادت نايل شد. قس: طباطبايى، شيعه در اسلام، 134 ـ 137 (مترجم).
44. قس: جعفريان، تاريخ تشيّع در ايران، 2، 828 (مترجم).
45. اين توصيف مربوط به حدود شصت و چند سال قبل است (مترجم).
46. اين سجده، سجده احترام است و براى عبادت نيست (مترجم).
47. هميان (مترجم).
48. در جريان قيام توابين، ايشان ابتدا از نخيله به كربلا رفته و بر سر قبر مطهر امام حسين عليهالسلام گرد آمدند. در آن جا از خود بىخود شده و گريه و زارى سر دادند و عزادارى و سوگوارى بىنظيرى برپا داشتند. به گفته ولهاوزن: اين رخداد كه اولين بزرگداشت قبر امام حسين عليهالسلام بود، ماهيتى عربى دارد. منقول در جعفرى، 271. اما به گمان ما نخستين عزادارى در همان روز عاشورا انجام شد و بعدا نيز ائمه به ويژه امام سجاد عليهالسلام بدين كار مبادرت ورزيدند. البته اين اقدام توابين نيز از نخستين عزادارىهاى مردم تواند بود كه نقطه اوجش اين است كه معزالدوله ديلمى ـ پس از غلبه بر بغداد ـ دستور داد (352) مردم بازارها را بسته و زنان با سر و روى برهنه بر امام حسين عليهالسلام بگريند و اهل سنت به دليل كثرت شيعه و همراهى سلطان با آنان نتوانستند مانع اين كار شوند. ابن كثير، البداية و النهاية، 6، جزء 11، 259.
در عصر صفويه تا قاجار هم اين نوع عزادارىها ادامه يافته و تكميل شد، (مترجم).
منابع و مآخذ مؤلف:
1. حمداللّه مستوفى قزوينى، نزهة القلوب، طبع و ترجمه لسترينج (الاقسام 1 و 2)، 1915 و 1919.
2. الدينورى، ابوحنيفه، الاخبار الطوال، طبعه Kratchkovsky and guirgass(1912).
3. الملا محمد باقر المجلسى، تحفة الزائرين (طهران، 1857).
4. اليعقوبى، ابن واضح، التاريخ، (ليدن، طبعة هوتسما، 1883).
- Browne,E. G,litrary of Persia, 4 Vols,london, 1908 _ 1924.
- Garcin DE Tassy, L, islamisme, Paris, 1874.
- LE strange,G, The lands of The eastern caliphate, cambridge.
- Noldeke. A. Das Heiligtum alhusains zu Kerbala, Berlin 1909.
- Roosevelt, Kermit, war in Thc Garden of Eden.
- The EncycloPedia of islam, (1Th editen) leyden, 1913.
منابع مترجم:
ـ ابن كثير دمشقى، البداية و النهاية، دقّق اصوله و حقّقه الدكتور احمد ابو ملحم، الدكتور على نجيب عطوى، الاستاذ فؤاد السيد، الاستاذ مهدى ناصرالدين و الاستاذ على عبدالساتر، الطبعة الثانية، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1407ق/1987م).
ـ اشپولر، برتولد، ايران در قرون نخستين اسلامى، ترجمه عبدالجواد فلاطورى، چاپ سوم، (تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1369).
ـ امين، سيد محسن، اعيانالشيعه، حقّقه و اخرجه حسن الامين (دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، 1403ق/1983م).
ـ بوركهارت، تيتوس، هنر اسلامى، زبان و بيان، ترجمه مسعود رجب نيا (تهران، انتشارات سروش، 1365).
ـ جعفرى، حسين محمد، تشيّع در مسير تاريخ، ترجمه دكتر سيدمحمدتقى آيت اللّهى، چاپ هشتم، (تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، 1374).
ـ خليلى، جعفر، موسوعة العتبات المقدسه، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، الطبعة الثانية، (بيروت، 1407ق/1987م).
ـ دهخدا، على اكبر، لغتنامه، زير نظر دكتر محمد معين و دكتر سيد جعفر شهيدى (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1339).
ـ ــــــــــــــــــــــ ، امثال و حكم، چاپ سوم (تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1352).
ـ شريعتى، على، جامعهشناسى اديان (بىجا، بىنا، 1365).
ـ شريف القرشى، باقر، العباس بن على، دارالاضواء، الطبعة الاولى (بيروت، 1409ق/1989م).
ـ شيخ مفيد، محمد بن محمد بن النعمان، كتابالمزار، الطبعةالاولى، (قم، التحقيق و النشر مدرسة الامام المهدى، 1409ق).
ـ طباطبايى، سيد محمد حسين (علامه)، شيعه در اسلام، با مقدمه دكتر سيد حسين نصر، (بىجا، قائم، 1348).
ـ الطبرى، ابن جعفر محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم (دار سويدان، بىتا).
ـ عميد، حسن، فرهنگ فارسى (تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1369).
ـ كليددار، سيد عبدالجواد، تاريخ كربلا و حائر حسين، ترجمه محمد صدر هاشمى، حبلالمتين (اصفهان، بىتا).
ـ لسترنج، گاى، جغرافياى تاريخى سرزمينهاى خلافت شرقى، ترجمه محمود عرفان، چاپ سوم (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1367).
ـ معروف الحسنى، هاشم، اصولالتشيع، عرض و دراسة (بيروت، دارالقلم، بىتا).
ـ متز، آدام، تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ترجمه عليرضا ذكاوتى قراگوزلو (تهران، انتشارات اميركبير، چاپ دوم، 1364).
ـ موسوى مقرّم عبدالرزاق، قمر بنىهاشم (المطبعةالحيدرية فى النجف، 1369ق/1949م).
ـ مير احمدى، مريم، دين و مذهب در عصر صفوى، (تهران، انتشارات اميركبير، 1363).
ـ ياقوت الحموى، شهابالدين ابى عبداللّه، معجمالبلدان (بيروت، دار صادر للطباعة و النشر، 1376ق/1957م).
1. دانشجوى دكترى تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامى دانشگاه تهران.
.2 Kermit Roosevelt.
.3 Carcin De Tassy.
اى خوشترين بهانه ماندن!
0 نظرات Published by نویسنده in حضرت اباالفضل العباس(ع) و کربلاو ابوالفضل ... آه از اين برادر، مىبينىاش و زير لب زمزمه مىكنى:
- حيدر كرار! على دوباره! تو پدرى يا برادر؟!
مىبينىاش كه چه جسورانه بر قلب سپاه دشمن حمله مىبرد و چه زبونانه از مقابل تيرش يا مىگريزند، يا بر زمين مىريزند...
عباس! عباس! عباس! چه مىكنى تو با من؟ اى آيينه دلم، تكيهگاه وجودم، آرام جانم عباس، چه پر شكوهى تو! از اين جانب كه بر مبارزهات مىنگرم.
مهربانم!
چرا اينچنين در ميان جبهه نيز، نگاهت را بين من و آن دژخيمانى كه اكنون به محاصرهات داشتهاند، به تساوى تقسيم مىكنى؟ مىخواهى دلم را به آتش بكشى؟ خوش بسوزان كه قهرمان عشقى. به هر نگاه، لطفى و هر بار، رازى و مىدانم كه سرشار از نيازى ... تو هر لحظه اذن شهادت مىطلبى!...
باز مىگردى، نگاه كودكان را تاب نمىآورى.كافيست چشم تو با چشم اهل حرم تلاقى كند، نگفته همه چيز را مىخوانى. مشك خالى آب برمىدارى، به نزدم مىآيى و اذن رفتن مىطلبى.
- برو عباسم!...
و تو مىدانى كه رفتن عباس به سوى آب، به سوى آب، به سوى آب...
جواز ظاهر، كسب وصال «زهرا» است. تو مىدانى كه عباس نمىتواند نرود! او نمىتواند بماند!... به نگاهى مهربان و تحسينى شاكر، رخصتش مىدهى و حال آنكه مىدانى سرانجام اين رفتن چيست. گويا از آن روز كه دشمن، حق ارث «فدك» را بر «زهرا» قطع كرد، منع مهريه مادر نيز بر او و فرزندانش امضاء شد. تمام آبهاى روى زمين مهريه «زهرا» بود. و اكنون زبونترين نامردان دوران، با تحريم آن بر آل نبوت و امامت، در مقابل جرعهاى از همان هديه الهى، زمين را از خون فرزندان زهرا، سرخ و گلگون مىساختند.
... و لحظاتى بعد، شد آنچه كه تو از ازل مىدانستى. اما در اين لحظه، ديگر نمىدانستى كه زينب را پس سر دريابى يا ابوالفضل را در پيش رو ... كه ناگاه از ميان معركه شنيدى كه:
- برادرم حسين! برادرت را درياب!
بىدرنگ به سويش تاختى، آنچنانكه تكليف سپاه دشمن شد كه هر كه را آرزوى بقاى جان است، از تيررس چشم حسين بگريزد كه اكنون بر موانع بين حسين و ابوالفضل، تنها لبه شمشير او حكم مىكند!
... اين نخستين بار بود كه عباس، تو را «برادر» خوانده بود. هميشه به نامهاى «سيدى» و «سرورم» خطابت مىكرد. وه كه چه لطافتى بود در اين آخرين نداى عباس!... اين عشق چه شورى در دلتبپا مىكرد!
ندا زدى كه:
- آمدم جان برادر! عباسم، جانم، جانانم!...
و آنگاه كه بر بالين هزار زخمش حضور يافتى و در آغوشش گرفتى، وه كه چه صحنهاى بود يكى شدن عاشق و معشوق! اينك، همه عرش و كرسى نيز به نظاره بودند. چه كسى مىتوانستبازيابد كه از اين دو كبوتر عشق، كدامين عاشق است و كدام، معشوق! آنجا كه هيچ واژهاى نمىتواست مهر و وفا و مردانگى و تعهد و تحسين و تشكر را معنا كند. آنجا كه تنها اشك، سخنگوى جاسوزترين عشقها بود. شايد غير از خدا، هرگز كسى ندانست كه در آن آخرين لحظهها، بين شما دو برادر، چه سخنها رفت; اما شنيدند كه تو از او پرسيدى كه:
- عباسم، چه شد كه اين بار مرا به نام «برادر» خواندى؟
و پاسخت داد كه:
- سرورم! آنگاه كه مجروح و بىبال، از اسب به زمين افتادم، به يكباره مادرم «فاطمه» همو كه از آغاز - به عشق و ادب - جز «مادر» او را ندانستهام، در برابرم فرياد زد:
- پسرم، عباس!
جان برادر، به حق او كه ديگر تاب ماندن ندارم. شوق وصالش، آتش به جانم مىزند. مرا بحل تا بروم، به بوسه وداعى، جانم بستان و به پيشگاه مادر عطا كن. برادر، اذن وصالم ده!
و شايد تو،
به لطافتى مليح و لبخندى شيرين اما آميخته به هزار اشك وداع، حق لطافت رابتمامت رسانده و گفته باشى كه:
- در وصال «زهرا» بر ما سبقت مىگيرى؟!
اما بىشك، او تو را گفته است كه:
- تو سيد منى، در دنيا و آخرت!
و تو مىدانى كه عباس «راز» را فهميده است. تشنگى همه، «عشق» بود. آب، همه بهانه بود، «مقصود، وصال «زهرا» بود...»
★ ماه بني هاشم عباس (ع) ★
پیوند های مفید
تبیان زنجان ؛ بخش مقالات ویژه محرم
بايگانی وبلاگ
-
▼
2008
(33)
-
▼
دسامبر
(33)
- علمدار کربلا
- با زائر کربلا
- سفرنامه کربلا
- گزارشی از عتبات عالیات (5) - در حریم احرار اسوه آز...
- (بخش چهارم) گزارش از عتبات عالیات
- كربلا مهمترين زيارتگاه شيعى1
- اى خوشترين بهانه ماندن!
- خیمه خاموش
- حضرت اباالفضل (ع) در کربلا
- پرچمدار امام حسين عليهالسلام
- نقشآفرینی حضرت عباس(علیهالسلام) در حماسه عاشورا
- ما را به میزبانی صیاد، الفتی است...
- حکایتهای کوتاه
- گریه امام زمان(ع) در مصیبت حضرت ابوالفضل(ع)
- سلسله مراتب شهدا
- عباس فرزند فاطمه
- کرامت کربلایی
- صفاي چشمه مهتاب
- طلوع ماه هاشمی ولادت حضرت عباس علیهالسلام
- قهرمان علقمه(ولادت حضرت عباس علیهالسلام)
- عباس علیه السلام الگویی برای نسل امروز
- آینه آسمانی
- شهادت حضرت عباس علیهالسلام
- ای ماه بنیهاشم
- نگاهی به شخصیت و عملکرد حضرت عباس (علیهالسلام)
- نگاهی به شخصیت و عملکرد حضرت عباس علیه السلام پیش ...
- آیه وفا(میلاد حضرت عباس علیهالسلام)
- فدایی ولایت
- عموی مهربان علی اصغر (ولادت حضرت عباس علیهالسلام )
- ماه هاشمی / تولد حضرت عباس علیهالسلام
- کودکی و نوجوانی ابوالفضل (ع)
- جستاری درباره کنیهها و لقبهای حضرت عباس(ع)
- سپهسالار عشق
-
▼
دسامبر
(33)