علمدار کربلا


با زائر کربلا


پدیدآورنده: تهیه: جواد محدثی ،

،
پای سخنان و خاطرات کسی نشستن که به تازگی از سفر کربلا آمده و عطر آن دیار را دارد، واقعا شیرین و لذت بخش است. با خبر شدیم که روحانی عزیزحجة‏الاسلام آقای محمد صالحی، همراه چند نفر دیگر در معیت جمعی ازبرادران وزرشکار به عراق رفته و به زیارت اماکن مقدسه نائل شده‏اند.
فرصت را مغتنم شمردیم و ضمن دیدار از این «زائر کربلا»، پای صحبت و خاطرات وی‏از این سفر مقدس نشستیم. آنچه می‏خوانید، رهاورد این دیدار است‏که به شما علاقه‏مندان اهل بیت و شیفتگان زیارت کربلای معلا تقدیم می‏شود.
(کوثر)
س: جناب آقای صالحی! آرزوی زیارت کربلا و عتبات، در دل هر شیعه عاشق اهل بیت است. چطور شد که شما این توفیق بزرگ را پیدا کردید؟
ج: پیش از توضیح، با سپاس به درگاه خدا، زمینه فراهم شدن این سفر چند روزه اما پر برکت را توضیح می‏دهم.
دوازدهم مهرماه‏76 بود که برادر عزیزم جناب حسن آقای خمینی به منزل ما تشریف آوردند و من خدمت ایشان یک خوابی را عرض کردم گفتم: که: «خواب دیدیم که یک ماشینی عازم عتبات عالیات هست و من هم یکی از مسافرین این اتوبوس هستم و جناب‏عالی هم برای بدرقه من آمده بودید ولی لحظه حرکت‏بر من تردید حاصل شد که آیا این سفر را بروم یا نروم و شما من را به زور به داخل اتوبوس راهنمایی کردید و آخرین کسی که داخل اتوبوس شد من بودم و اتوبوس حرکت کرد.»
بعد از اینکه این خواب را برای ایشان نقل کردم، ایشان لبخندی زدند و فرمودند که: «حالا آیا دوست داری که به کربلا بروی یا نه؟» من با اینکه همه عشق و آرزویم رفتن به کربلا بود، مردد بودم که آیا این دعوت را قبول بکنم یا قبول نکنم و آیا برای این سفر اعلام آمادگی بکنم یا نه؟ به ایشان عرض کردم آقا خلاصه هیچ کس نیست، هیچ مسلمانی و شیعه‏ای نیست که از این سفر اظهار دلتنگی بکند یا که عشق به این سفر را نداشته باشد، ایشان فرمودند که این خواب تو تعبیر شده و یک هیات از باشگاه پیروزی عازم عراق است و خلاصه من شما را هر جوری شده با این هیات می‏فرستم. همانجا تماس با تهران گرفتند و به مسؤولین قم فرمودند که من مهمانی دارم و شما هر جوری که شده ایشان را به عراق ببرید.
همان لحظه‏ای که تماس‏ها شروع شد همه وجود من را یک حالت‏خاصی فرا گرفته بود نمی‏دانم که اسم این را احساس بگذارم، عشق بگذارم، اضطراب و دلهره بگذارم، یک حالتی وصف‏ناپذیر. حالتی که هم از عشق می‏گفت، هم از غم سخن می‏گفت، هم از دلهره و اضطراب، بهر حال با مقدماتی که بر ما گذشت تصمیم بر این شد که در هفدهم مهر ماه از طریق سوریه به عراق برویم.
ساعت 8 روز پنج‏شنبه وارد دمشق شدیم. جمعا9 نفر بودیم سه نفر ما از بازیکنان تیم پیروزی بودند و بقیه هم از میهمانان تیم بودیم.
حدود ساعت 5/9 شب بود که از دمشق بسوی بغداد حرکت کردیم، ساعت‏حدود 5/1 بامداد بود که به مرز عراق و سوریه رسیدیم. در مرز، ما با یک مشکل جدی مواجه شدیم و آن این بود که سوریها به ما تذکر دادند کسانی که از مرز هوایی کشور ما وارد می‏شوند و می‏خواهند از مرز زمینی خارج شوند بایستی یک مجوز رسمی از وزارت کشور ما داشته باشند تا ما اجازه خروج به آنهابدهیم.
اجمالا ما آنچه با اینها مذاکره کرده‏ایم که ما الآن اضطرار داریم و هر چه زودتر باید به بغداد برویم زیر بار نرفتند. دو سه ساعتی که ما با اینها مذاکره کردیم و اینها راضی نشدند. من به داخل اتوبوس آمدم و به برادرانی که داخل‏اتوبوس بودند متذکر شدم که اینها به هیچ وجه زیر بار نمی‏روند ولی ما توکل به خداوند داریم و اعتماد به باریتعالی داریم و من اعتقادم به این است که شما9 نفر به قدر وسع و توان خود نذر کنید که ما برای ائمه معصومین - سلام الله علیهم اجمعین - از 14 صلوات تا 14 هزار صلوات، ولی صیغه نذر بخوانید تا نذر کاملا منعقد شود و من یک بار دیگر برای مذاکره با سوریها بروم پیش آنها، این برادران عزیز صیغه نذر نسبت‏به صلوات جاری کردند آمدم با سوریها مذاکره کردم و آن مسؤول پاسگاه مرزی گفت‏حالا که شما این همه اصرار دارید من ساعت 5/9، 10 صبح به شما جواب می‏دهم که آیا شما می‏توانید بروید یا نه من به او گفتم که آقا جان اگر می‏خواهید ساعت 5/9، 10 صبح جواب دهید که می‏توانیم برویم یا نه، الآن وضعیت ما را مشخص کنید. ده صبح دیگر اگر بنا باشد ما نرویم خیلی دیر است ایشان هم گفت امشب شب جمعه است و فردا جمعه تعطیلی ما است و شما باید تا شنبه صبر کنید.
اجمالا همین قضیه برای ما نقطه امیدی شد که چه بسا سوریها به ما اجازه بدهند. ساعت ده صبح بود که ما دیدیم خودشان گذرنامه‏های ما را آوردند و مرز را به روی ما باز کردند و اجازه خروج از سوریه را به ما دادند ما از سوریه عازم عراق شدیم وقتی که به مرز عراق رسیدیم در اولین پاسگاه مرزی اتوبوس ما را متوقف کردند و یکی از مسؤولین عراقی به استقبال ما آمد و به ما متذکر شد که از شرکت الهدی که مربوط به یکی از شرکتهای سازمان اعلام و ارشادشان هست، شما بایستی با این شرکت الهدی وارد عراق شوید و این شرکت‏شما را برای اماکن مقدسه می‏برد و دیگر از این به بعد کارهایتان را باید با این شرکت هماهنگ کنید.
ما به مسؤولین عراقی متذکر شدیم ماشینی که ما را از سوریه آورده ما قراردادمان تا بغداد است و ما باید برویم ولی متاسفانه عراقی‏ها زیر بار نرفتند شاید حدود دو سه ساعت‏با عراقیها جر و بحث کردیم که ما اصلا احتیاجی به ماشین شما نداریم، احتیاجی به شرکت الهدی نداریم. آنها از این حرکت‏خودشان می‏خواستند یک بهره‏برداری تبلیغی و سیاسی به نفع نظام عراق داشته باشند و همچنین بر علیه خودمان اجمالا با دوستانی که مشورت کردیم تصمیم گرفتیم که برنگردیم به سوریه و با همان ماشین هر جور شده بیاییم بغداد و در بغداد به اعضای گروهی که از قبل آمده بودند ملحق شویم. ساعتها مذاکره‏ای که با عراقی‏ها کردیم چندین بار به اوقات تلخی‏های بسیار شدید کشیده شد. ساعت 5/2،3 بامداد بود که ما به اعضاء تیم در هتل الرشید بغداد ملحق شدیم.
س: اولین جایی که از عتبات مقدسه زیارت کردید کجا بود؟
ج: ساعت‏شش صبح شنبه ما عازم نجف شدیم، از بدو حرکتمان به سوی نجف، یک حالت‏خاصی در ما بوجود آمد، یک حالتی که توام با عشق به مولی امیرالمؤمنین(ع) و در عین حال یک حالت‏خاصی که همراه با دلهره و اضطراب بود که ما کجا و مولی الموحدین کجا؟ یک قطره کجا و یک دریا کجا؟ ما که هستیم، چه هستیم که اکنون خداوند آن همه به ما منت و نعمت نهاده که بتوانیم شرفیاب خدمت مولایمان امیرالمؤمنین شویم؟!
این حالت همیشه همراه ما بود تا اینکه در شط فرات برای رفتن به حرم مطهر حضرتش غسل کردیم و حدود ساعت 5/9 صبح بود که به کنار حرم مطهر حضرتش رسیدیم. درهای صحن را بوسه زدیم. گرد و خاک پای زوار حضرت را توتیای چشم خود کردیم و به آن بارگاه ملکوتی راه پیدا کردیم. عظمت و شوکت و شکوه و جلال از در و دیوار این حرم می‏بارید. آن لحظاتی که وارد این بارگاه شدیم گویا همه زندگی مولی را با چشم دل می‏دیدیم. تمام زندگی مولی مثل یک نوار و فیلمی مرتب از جلوی چشمانمان می‏گذشت از لحظه تولد حضرت در کعبه مکرمه، تا آن لحظه‏ای که در دامان پیامبر تربیت‏شد و بزرگ شد و آن هنگامی که آن آیه شریفه «وانذر عشیرتک الاقربین‏» بر پیامبر نازل شد و اولین کسی که این ندا را جواب داد مولای ما امیرالمؤمنین بود و تا آن زمانی که امیرالمؤمنین دوشادوش پیامبر برای نصرت اسلام به جهاد برخاست. همه اینها خاطراتی بود که در جلوی چشمان ما و در جلوی روی ما مجسم شده بود.
ما که عارف بحق مولی نبوده و نیستیم ولی گویا آنجا خطبه قاصعه به گوشمان می‏خورد، ناله‏های علی با چاه از فرط بی‏کسی به گوشمان می‏رسید، نهیب علی بر کفار و منافقین، گویا آن نهیب را می‏شنیدیم. و مظلومیت علی که می‏فرمود من اول مظلوم عالمم. آن صدا هم در گوش ما طنین‏انداز بود. در جوار این حرم مطهر ملکوتی‏اش گویا می‏شنیدیم و می‏دیدیم که «لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار» کلمات ابن‏ابی الحدید، کلمات بزرگان عامه و خاصه راجع به مجد و عظمت و بزرگی حضرتش و همچنین بعضی کلمات ائمه معصومین (علیهم السلام) مرتب در ذهنمان می‏آمد که این علی انسانیت‏بالاتر و والاتر از همه انسانها و حتی از ملائکه، اشعار شهریار، اشعار فقیه بزرگ مرحوم کمپانی، اشعار مولانا همه اینها سراسر وجود ما را پر از خاطره کرده بود، واقعش من نمی‏دانم که الآن چگونه آن لحظات را توصیف کنم. شادی‏های علی، غمهای علی، زیباییهایی که در زندگی علی گذشت و تلخیهایی که در زندگی این بزرگمرد گذشت. تمام خاطرات عمر او در ذهن ما مجسم شده بود. اجمالا آنجا همه دوستان زیارت بسیار پرشور و با حالی کردند، زیارتی عجیب و وصف‏ناپذیر، حدود پنج‏ساعت در حرم مولی الموحدین امیرالمؤمنین بودیم که واقعا موقع بیرون آمدن تمام غمهای عالم به دلمان نشست که چه زود این زیارت تمام شد، چه زود ما داریم از محضر پرفیض و برکت مولایمان می‏رویم.
و در آن لحظه نمی‏دانستیم که آیا ما به آن خواسته‏مان رسیدیم؟ این همه به ما التماس دعا کردند، این همه از ما خواستند که در کنار قبر حضرتش آنها را یاد کنیم و حاجاتشان را بازگو کنیم از حضرتش بخواهیم، آنچه را که خواسته بودند، آیا ما به آن رسیدیم یا نه؟
ولی نکته جالب توجه این بود که بعد از پنج‏ساعت وقتی خواستیم از کنار این قبه پرنور و پربرکت‏بیرون بیاییم بعضی از دوستان را با زور برادران بیرون آوردند. آنها ضریح را رها نمی‏کردند. واقعا هم حق داشتند. آنها به همه آرزوی خودشان رسیده بودند. چرا که آرزوی هر مسلمانی و هر شیعه‏ای این است که کنار این حرم پرفیض و پربرکت‏برسد و آنجا همه وجود خودش را غرق در علی ببیند.
س: از وادی‏السلام نجف هم دیدار کردید؟
ج: بله، ما از حرم مطهر که بیرون آمدیم به «وادی‏السلام‏» نجف رفتیم. وادی‏السلام آنجا گلزاری است که در روایات آمده است که یکی از دربهای بهشت وادی‏السلام نجف است. قبر انبیاء الهی، بزرگان، شهداء صدیقین و مزار بسیاری از اولیاء الله و مؤمنین در آن گلزار قرار دارد. قبرستانی است‏بسیار پرابهت و دیدنی و بسیار قابل توجه برای اهل دل و کسانی که عارف بحق مؤمنین هستند. چند دقیقه‏ای در آن قبرستان نثار روح همه مؤمنین و مؤمنات، فاتحه‏ای قرائت کردیم و بعد عازم کوفه شدیم. کوفه هنوز شهر بسیار کوچکی است و مسجد کوفه تقریبا در قلب شهر قرار گرفته است. مسجد کوفه زمینی است‏حدود 2000 مترمربع، که بدون سقف، ولی در گوشه و کنار مسجد، آن مقاماتی که در اخبار و احادیث آمده است همچنان محفوظ و روشن و مشخص باقی است. «دکة القضاء» امیرالمؤمنین در سمت چپ و نزدیک قبر هانی و مسلم بن‏عقیل قرار گرفته، محرابی که مولی‏الموحدین در شب نوزدهم ماه مبارک ضربت‏خورده است در سمت راست مسجد قرار گرفته و مقاماتی که مربوط به ابراهیم و هود و آدم (علیهم السلام) و مقام توبه و مقام رسول الله در وسط مسجد قرار گرفته است. مسجد کوفه گرچه ظاهرش بسیار حزن‏آور است، از جهت مادی ولی باطنی بسیار پر ابهت و گیرا دارد.
آنجا هم جذب معنویت مسجد شدیم. سراسر وجود ما مملو از معنویت و توجه به باری‏تعالی شده بود چرا که همه اولیاء و انبیاء الهی در این مسجد سر به خاک عبودیت‏سائیده‏اند. مسجد کوفه مسجد علی(ع) است، مسجد حسنین (علیهما السلام) است. مسجد زینب سلام الله علیها است و بعد از آن مسجد همه اولیاء الهی است که در آن مسجد آمد و شد داشتند و همیشه این به ذهنمان بود که از اماکنی که مخیریم بین قصد و اتمام مسجد کوفه است و همین بس شرافت این مسجد که عدل مسجد الحرام و مسجد النبی قرار گرفته است‏بعد از اینکه وارد مسجد کوفه شدیم تا آنجایی که برای ما میسور بود اعمال عبادی را که مستحب است در مسجد کوفه بجای آوردیم و به زیارت مسلم بن‏عقیل و هانی بن‏عروه رفتیم و بعد از زیارت این دو بزرگمرد الهی به پشت مسجد کوفه که منزل امیرالمؤمنین(ع) در آنجا قرار گرفته بود رفتیم. به قول آن نویسنده‏ای که می‏فرمود خانه محقری که از همه تاریخ بزرگتر است این جمله هم در آنجا کاملا تداعی می‏کرد گرچه ظاهر خانه بسیار محقر بود ولی الحق و الانصاف از همه تاریخ بزرگتر است.
در این خانه یک حالت عجیبی به ما دست داد. این خانه چه خانه‏ای است؟ این خانه چقدر عظمت پیدا کرده است؟ این خانه به برکت علی و حسنین و زینب سلام الله علیهم چقدر دارای اجر و قرب شده؟ در آنجا زیارت مفصلی به نیابت از همه کسانی که التماس دعا گفته بودند بجا آوردیم. برادران عزیزمان در آنجا نوحه‏سرایی مفصلی کردند یادی از همه غمهای امیرالمؤمنین در آن خانه کردند. در آن خانه چاهی قرار داشت که الآن هم آن چاه دارای آب بود این خانه و این چاه مرتب ما را به یاد این می‏انداخت که علی از فرط مظلومیت و بی‏کسی گویی در همین خانه بود که سر در چاه می‏کرد و غم دل را با چاه می‏گفت. خانه‏ای بود گرچه ظاهرش کوچک ولی به وسعت عالم و تاریخ بزرگ. در آن خانه گویا می‏دیدیم که امیرالمؤمنین و حسنین و زینب (سلام الله علیهم) هر چه را که داشتند به نوعی اتفاق و ایثار می‏کردند و چه بسا شبهایی را خودشان بدون غذا و با شکم گرسنه به سر می‏بردند. از سر و روی خانه تهیدستی امیرالمؤمنین از جهت مادی به چشم می‏خورد اما این خانه، ما را به یاد امام عزیزمان و به یاد رهبر بزرگوار انقلاب انداخت که گرچه خانه‏ای بسیار محقر است ولی محتوایی بس بزرگ چون علی دارد محتوایی بس بزرگ چون حسنین و زینب کبری سلام الله علیهم. در آنجا برادران هر کدام حالتی پر از عشق به علی و ائمه معصومین (سلام اله علیهم اجمعین) پیدا کرده بودند بعد از زیارت آن خانه ما عازم بغداد شدیم و از آنجا ساعت‏حدود 11 شب بود که بر این شدیم که به کاظمین مشرف شویم.
حرم مطهر کاظمین، یک گیرایی و جذابیت‏خاص مخصوص به خودش را داشت. تمام زندگی موسی بن‏جعفر(ع)، برخورد او با خلفای عباسی، برخورد او با اصحاب و یارانش، روایاتی که از حضرتش به ما رسیده و باب الحوائجی حضرت از همه بیشتر در ذهن ما تداعی می‏کرد و بعد آنجا در کنار قبر مطهر و حرم مطهر امام محمدتقی(ع)، امام نهم آن ستاره پرفروغ امامت همه اینها سبب شده بود که حرم کاظمین یک گیرایی و جذابیت‏خاص داشته باشد. ما در آنجا با اینکه در روز خیلی خسته شده بودیم ولی با یک شوق فراوان حدود سه ساعت این دو امام بزرگوارمان را زیارت کردیم و در آنجا در کنار حرم مطهر این دو امام بزرگوارمان، قبر شیخ مفید (اعلی الله مقام الشریف) و قبر خواجه نصیرالدین طوسی قرار گرفته و قبر عالم بزرگوار اسلام سید مرتضی در بیرون صحن مطهر بود که قبر این سه عالم بزرگوار اسلام را در آنجا زیارت کردیم. و بعد عازم سامراء شدیم. روز یکشنبه بود که ما ساعت 10 صبح به سامراء رسیدیم. آنجا هم مفصل زیارت شده بود. بعد رفتیم سرداب آقا امام زمان. آن سردابی که حضرت از آنجا غایب شدند.مردم هم بودند. اتفاقا پاکستانی‏ها و افغانستانیها کم و بیش بودند. هندیها هم بودند ... خلاصه آنجا هم سرداب حضرت خیلی مرا منقلب کرد. بعضی از وزرشکاران برخلاف انتظارمان می‏رفتند بالاها که گرد و غبار جمع شده بود می‏ریختند روی سر خودشان در این پارچه‏هایی را که برای تبرک آورده بودند می‏ریختند و جمع می‏کردند. و اصلا یک عشقی یک احساسات عجیبی نسبت‏به آقا امام زمان نشان می‏دادند. نه کسی مداحی می‏کرد، نه کسی صحبت کرد نه کسی خواند نه کسی حرف زد. ولی خود همان محل سرداب و اینها یک احساس عجیبی نسبت‏به عشاق حضرت صاحب (صلوات الله علیه) دست داد. در آنجا حدود هفت هشت‏ساعت ماندیم. هم در حرم شریف هم در سرداب حضرت بعد از آن رفتیم برج متوکل، برج متوکل یک ماذنه‏ای بود که آنجا تابلویی بود که مشخصات مسجد را مشخص کرده بود این بود که مسجد بسیار بزرگی بود مثلا چند هزار متر مساحت داشت و کنارش نوشته بود: این برج به عنوان یک ماذنه‏ای محسوب می‏شده که از کل قرا و قصبات آنجا نگاه به این ماذنه می‏کردند و این ماذنه برای این بود که مؤذن اذان می‏گفته و برج عظیمی بود. یعنی با اینکه بیش از هزار و خورده‏ای سال از عمر برج گذشته ولی خیلی برج سر پا بود ... از بیرونش تاب می‏خورد و بیرونش را پله‏گذاری کرده بودند. مناره‏هایی که در ایران داریم از داخل بالا می‏روند ولی آن از بیرون بالا می‏رفتند. حدود 52 متر ارتفاع آن برج بود. پایینش نوشته بود که از چهارصد متر مربع شروع می‏شود و به بیست و دو سه متر می‏رسد. به هر حال ساحت‏بزرگی را گرفته بود. پایه‏ریزی بزرگ بود.
با توجه به اینکه سامراء یک شهر نظامی و عسگری بود، یقینا از این برج بعنوان دیدبانی نیز استفاده می‏کردند. و دور تا دور مسجد نیز برآمدگیهایی وجود داشت که معلوم بود برج دیدبانی است و تقریبا مسجد خلیفه بود، مسجد متوکل بود عباسیان حکومت و پادشاهی می‏کردند، و معلوم بود مسجد را برای همین ساختند که از آن استفاده نظامی ببرند.
س: از زیارت کربلا بگویید.
ج: در آخر مشرف شدیم کربلا. اول رفتیم در فرات غسل کردیم و بعد اعمال مستحبی را انجام دادیم. مردم هم همه می‏رفتند غسل می‏کردند. و جای خاصی برای غسل کردن نبود. رودخانه‏ای کوچک بود به عرض پنج‏یا شش متر. گفتیم «علقمه‏» کجاست گفتند تقریبا آبش خشک شده و آبی ندارد، اما در خود کربلا در حدود 500 متری حرم رودی بود که می‏گفتند این منشعب از فرات است و به خود کربلا می‏ریزد. به هر حال بحمدلله رفتیم آنجا غسل کردیم و ابتدا رفتیم خیمه‏گاه. آنجا دوستانمان مفصل عزاداری کردند. خیمه‏گاه دیوار مفصلی داشت که داخلش مثل اتاقکهایی داشت. وقتی وارد خیمه‏گاه می‏شویم اول یک حیاط بسیار بزرگی است که وسط این حیاط حالت‏بقعه‏مانند، حالت‏حجره مانند دارد که محل خیمه‏گاه آنجا مشخص است. یک جایی بود که محل محراب سیدالشهدا (سلام الله علیه) بود و جلوتر از آن محراب آقا امام سجاد - صلوات الله علیه - قرار داشت. یک خیمه هم مشخص بود بنام خیمه قاسم بن‏حسن ولی از بقیه خیمه‏ها چیزی معلوم نبود ولی این سه چهار خیمه کاملا مشخص بود چاهی هم آنجا بود که بئر ابوالفضل (سلام الله علیه) نوشته بود که حالا حتما دو سه روزی که در کربلا بودند از این آب استفاده می‏کردند. از خیمه‏گاه بیرون آمدیم اینکه آقای مطهری می‏فرمایند کاملا درست است‏برای اینکه اگر سه چهار متر اکنون بکنند به آب می‏رسند ولی آب حتما غیر قابل شرب بود یا شور بود.
بئر ابوالفضل هم جایی بود که کاملا در خیمه‏گاه مشخص بود از خیمه‏گاه آمدیم بیرون رفتیم تل زینبیه. آنجا واقعش، خیلی آدم متاثر می‏شد. در تل زینبیه یک تابلویی خود حرم مطهر و ظهر عاشورا را به تصویر کشیده بودند که همه چیز در این تابلو تداعی می‏شد که می‏فهمیدیم بر حضرت زینب چه گذشته. آنجا هم با اینکه عراقی‏ها خیلی مراقبت می‏کردند با این حال ناخودآگاه سینه‏زنی شروع شد بدون اینکه برنامه‏ریزی شده باشد، سینه‏زنی مفصلی کردیم و بعد رفتیم حرم حضرت ابوالفضل(ع). آنجا هم طبیعی بود که روضه آب را خواندند. البته آنجا روضه‏خوانی هم نمی‏خواست‏خود حرم حاکی از عظمت و عزت و حاکی از همه مسائل ظهر عاشورا و روز عاشورا برای همه ما بود. حرم ابوالفضل یک امتیازی که بر سایر جاها داشت این بود که باب الحوائجی را انسان از این آمد و رفت‏ها و چسبیدن افراد به ضریح کاملا حس می‏کرد. زن عربی آمد آنجا و یکی از دوستان نشان داد. خطاب به حضرت فرمود که من تا حال بیش از سی بار آمده‏ام. من چقدر بیایم و بروم؟ این بار، بار آخرم است... خیلی آدم آنجا منقلب می‏شد. بعضی‏ها مریض خود را آورده بودند و بسته بودند به ضریح بعضی‏ها ضریح را محکم گرفته بودند و حالا هر کسی با آن فرهنگ و خواسته خود را با آقا مطرح می‏کرد. معلوم بود که حاجت‏ها را می‏گیرند. فضای حرم ابوالفضل سلام الله علیه اصلا معلوم بود که محل گرفتن حاجت است. این باب‏الحوائجی را من آنجا فهمیدم. با اینکه خیلی به گوشمان می‏خورد و مثلا باب الحوائج است و برای ما نذر بکنند و متوسل به حضرت شوید و ... ولی اینطور احساس کردیم که خود عرب‏ها با این دید می‏آیند که حاجتشان را بگیرند. یعنی دو سه مورد بود آنجا ما هیچ کس را نمی‏دیدیم که دست‏بسته نماز بخواند ولی آنجا بیش از ده پانزده نفر بودند که بهر حال عامه بودند و بعد از آنجا هم وارد حرم مطهر اباعبدالله شدیم. با عراقیها خیلی دعوایمان شد. عراقیها می‏گفتند اینجا نباید سینه بزنید.
س: وارد قتلگاه هم شدید؟
ج: ساعت چهار بعدازظهر بود که خلاصه اینها را راضی کردیم اجازه دهید برویم قتلگاه سینه بزنیم. آنها می‏گفتند ما نمی‏گذاریم و ما می‏گفتیم بی‏خود نمی‏گذارید. دعوا می‏کردیم، نه اینطور که ما اجازه بخواهیم برای سینه‏زدن و آنها ممانعت کنند. برخوردمان تند شده بود.
در آخر مسؤولشان راضی شد گفت عیب ندارد. الآن شما سینه نزنید، ورودی صحن را باز کنیم سینه بزنید بروید داخل. اینها گفتند شما الآن سینه نزنید موقعی که زیارت کردید حرم مطهر را آن موقع بروید سینه بزنید.ما الحمدلله زیارت مفصلی کردیم در حرم حضرت. دیگر محل دفن شهیدان کربلا که نام حدود 100 نفر آنجا روی تابلو بود که مدفونین قضایای عاشورا و جریانات آن بودند. حدود ده نفرشان معلوم بود که از بستگان حضرت بودند و حدود 90 نفر از اصحاب بودند. آنجا زیارت مفصلی خواندیم بعد زیارت علی بن‏حسین(ع) که پایین پای حضرت قرار دارد بعد زیارت علی‏اصغر و زیارت خود آقا اباعبدالله و... تا اینکه رفتیم قبر حبیب را زیارت کردیم... آنجا بالای سر حضرت سنگی بود. تمام حرم سنگهایش تقریبا سنگ همین معمولی بود تقریبا خاکستری رنگ و معمولی حتی دو سه درجه از معمولی پایین‏تر. ولی بالای سر حضرت دو تکه سنگ قرمز رنگ بود که خود این عرب‏ها می‏آمدند و روی آن سنگ می‏ایستاده نماز می‏خواندند. بعد می‏گفتند که روز عاشورا از همین سنگ قرمز خون می‏زند بیرون. از خادم‏های آنجا نیز پرسیدیم که صحت دارد یا نه؟ گفتند آری ظهر عاشورا از این سنگ خون می‏ریزد. این هم چیز عجیبی بود که در حرم امام حسین(ع) برخورد کردیم. معلوم بود آنجا لطف و عنایت‏بود می‏آمدند و جا باز می‏کردند چون صف بود رفتیم سر قبر علی را زیارت کردیم وارد قتلگاه شدیم. قتلگاه جای کوچکی بود اندازه تقریبا 4×3 متر که ما فکر می‏کردیم می‏شود پنجاه نفر در آن جمع شوند ولی با زور همه رفتیم داخل و همه چهل و پنج نفر داخل رفتیم و یک سینه مفصلی زدیم. هر چه عراقیها آمدند گفتند بروید نمی‏رفتیم دیگر خودمان هم دلمان می‏خواست‏برویم چونکه لحظه اخر زیارت و رفتنمان هم بود طبعا دلمان ی‏خواست‏یک عزاداری مفصلی برای آقا اباعبدالله کرده باشیم. آقای طاهری (محمد) مداح هم بود خیلی خوب بود مناسب می‏خواند خودش هم حال عجیبی داشت‏حدود سه ربع، یک ساعتی در قتلگاه در را به روی ما بستند و هر چه عراقیها آمدند و رفتند به آنها محلی نگذاشتیم گفتیم ما دیگر لحظه آخرمان است محل نگذاریم و بد نگذرانیم اگر بخواهیم استفاده بکنیم همین لحظات آخر است.
آنجا دعا به امام و شهدا و آیت‏الله خامنه‏ای، قوم و خویش‏ها، رفیق‏ها، همه و همه را به اسم واقعا صدا می‏کردیم. آنجا بطور طبیعی دل همه می‏شکست. قتلگاه آخرین جایی بود که دیدیم، همه‏اش جریانهای روز عاشورا، وقایع امام حسین(ع) از آن لحظه‏ای که خواب حضرت را در مدینه خدمت جدش رسول اکرم بیان کردند تا آن لحظه‏ای که حضرت به شهادت رسیدند، سراسر زندگی حضرت در ذهن آدم تداعی می‏شد. اسم زهیر که می‏شنیدیم قضایای عاشورا زنده می‏شد. اسم علی‏اصغر که در زیارت می‏خواندیم یک جوری برای ما غصه‏دار بود. همه قضایای عاشورا، از خیمه‏گاه تا قتلگاه، طبیعی اینها به ذهنمان می‏آمد ولی از همه جا سخت‏تر به نظر من همان تل زینبیه بود. همه‏اش احساس می‏کردیم که حضرت زینب اینجاست در این بلندی - بلندی هم بود واقعا - نسبت‏به حرم و اطراف بلندتر بود که وقتی آدم می‏ایستاد اطراف را می‏دید.
س: روی هم رفته این سفر برای شما و همراهان چگونه بود؟
ج: سفر گر چه ظاهرش سخت‏بود ولی از جهت معنویت اینکه خداوند توفیق داد که زیارت عتبات قسمت‏مان شد خیلی برایمان ارزشمند و مفید بود. با همه سختی که این سفر داشت همه راضی برگشتند. امیدوارم که برکات معنوی این سفر شامل همه شود. ما قبل از اینکه به خودمان دعا کنیم به همه دعا می‏کردیم. خود را ندیده فرض کرده بودیم چون همینقدر که قسمت ما شده بس است.
س: جایگاه تل زینبیه چگونه بود؟ یعنی نشانی و آثاری باقی بود؟
ج: آن صحنه‏ای که ما از جریانات کربلا شنیده بودیم با این صحنه‏ای که الآن می‏بینیم همه تطبیق می‏کند چون خیمه‏گاه تقریبا محلی است‏حدود 500 متر با تل زینبیه فاصله دارد که طبیعی است چون تل زینبیه محلی بود که در بحران معرکه حضرت زینب رفته و روی آن ایستاده تا ببیند وضعیت معرکه چطور بوده. خیمه‏گاه محل امنی است تا خود میدان فاصله دارد. خیمه‏گاه باید کنار باشد. تل زینبیه بین خیمه‏گاه و میدان است و از تل زینبیه تا قبر مطهر حضرت شاید مثلا 300 الی 400 متر باشد. یعنی وقتی حضرت از خیمه‏گاه آمده و در بلندی ایستادند بلندی جایی بوده که مشرف به محل قتلگاه بوده. این فاصله‏ها خیلی طبیعی و کم است. قبر حضرت عباس که محل شهادت حضرت هم ظاهرا همانجا بوده با قبر اباعبدلله الحسین حدود 500 متر 600 متر فاصله دارد که آنجا نزدیک نهر بوده است. الآن هم می‏گویند زیر قبر حضرت نهر آبی در حال گذر است. بعضی‏ها که قبلا رفتند داخل آب را دیده‏اند. خیمه‏ها و قتلگاه و قبور شهدای عاشورا وضعیت قبر حضرت و وضعیت قبر حضرت ابوالفضل و اینها همه طبیعی است. اگر الآن هم جنگی شود شاید همانطور مثلا چادرها و استقرار نیرو همه طبیعی بودند با اینکه الآن تکنیکهای جنگی پیشرفته است، الآن هم اگر آدم بخواهد کاری برای جنگ صورت دهد میدانی باز کند همین جور است. یعنی چادر بچه‏ها را پهلوی آنجاها می‏زند. تل زینبیه جایی می‏شود جهت دیدبانی و رفت و آمد و طبعا کسی نمی‏تواند جلوتر بیاید ...
س: آیا شما هم احساس کردید که محل خیمه‏ها به صورت نیم‏دایره و نعل اسبی بوده است؟
ج: محل استقرار خیمه‏ها وقتی وارد می‏شویم یک حالتی دارد که مساحت‏بزرگی است که وسطش محل استقرار حضرت بوده و دقیقا همان لحظه اول می‏فهمی. اینکه ما رفتیم از آن طرف سمت راست وارد شدیم یک دور، دور خیمه‏گاه را زدیم از آنجا وارد خیمه‏گاه شدیم یعنی همان حالت نعل اسبی که می‏فرمایید دقیقا همان‏طور است که خیابان حرم آنجا واقع شده است .



پدیدآورنده: احمد زمانی ،

،
بخش چهارم
نگاهی دوباره
شب دوم بعد از نماز مغرب و عشاء، توفیق‏زیارت دیگری را پیدا کردیم. زیارت سراسرحماسه عاشورا را قرائت کردیم. برامام‏حسین‏علیه السلام و شهدای کربلا درود فرستادیم وبر قاتلان جنایت کار آنان نفرین نمودیم.
ضریح با صفا و سنگ‏های یشمی رنگ‏دیوارها ما را به خود جذب کرده بود.حائرالحسینی و دیگر قسمت‏های حرم بازائران عارف سخن می‏گفتند. آثار گلوله را برروی ضریح مشاهده کردیم. اثرتیراندازی‏های فراوانی بر درودیوار حرم نقش‏بسته بود. از زمین تا سقف، همه جا، حتی ازدر و دیوارهای صحن و گلدسته‏ها آثارگلوله‏های کالیبر کوچک و بزرگ پیدا بود. دریک لحظه حوادث تلخ قیام ملت مظلوم عراق‏در جلو چشمان ما ظاهر شد، حادثه‏ای که‏مظلومان و بی‏پناهان را به حرم حسینی‏سوق داد. افراد زیادی که به حرم پناه برده‏بودند، در داخل حرم سیدالشهداءعلیه السلام به‏شهادت رسیدند و به مولایشان و شهیدان‏همیشه شاهد تاریخ پیوستند. روحشان شادو راهشان پررهرو. بی‏اختیار بر ستم‏دیدگان‏عصر خود گریه نمودیم و مظلومیت آنان راهمانند مظلومیت مولایشان دیدیم و قضایای‏گذشته جلو چشم ما تجسم پیدا کرد، همانندجنایات متوکل - لعنة‏الله علیه - در سال 236ه .ق. متوکل براساس کینه‏ای که نسبت‏به‏اهل بیت‏علیهم السلام داشت، در مدت 15 سال‏حکومت‏خود، 4 بار دست‏به تخریب حرم‏مطهر زد و آن را با خاک یک سان نمود. مورخ‏بزرگ، طبری نوشته است:
متوکل فرمان داد قبرحسین بن علی‏علیه السلام،خانه‏ها و سرای‏های اطراف آن را ویران کنندو آن سرزمین (مقدس) را شخم زنند و در آن‏بذر بپاشند و سپس بر آن قبر و اطراف آن،آب ببندند; تا مردم را از زیارت و گرد آمدن‏باز دارند.
گفته شده است که رئیس پلیس آن روز درآن منطقه اعلام کرد: پس از سه روز هرکسی‏را در کنار قبر او (امام حسین‏علیه السلام) بیابیم، به‏زندان می‏فرستیم. از آن پس، مردم گریختندو از رهسپار شدن بدان جا دست کشیدند.همه جای آن قبر (شریف) را شخم زدند وکاشتند. (1)
جنایات وهابیون در سال 1216 ه .ق‏نسبت‏به حرم حسینی برای ما تازه گردید.آنان پس از کشتار فراوان، به تخریب حرم‏سالار شهیدان و ابوالفضل العباس‏علیهما السلام‏پرداختند واشیای ارزشمند و جواهرات‏گرانقدر آن جا را به یغما بردند.
سفاکان امروز بهترین فکرها و اندیشه‏ها راهدف قرار دادند و چهره‏هایی را که‏می‏توانستند به امت اسلامی انسجامی دهند،نابود کردند و به خاک و خون کشیدند. در یک‏لحظه بدون اختیار با خود گفتیم:
اللهم انا نشکواالیک فقد نبینا و غیبة‏ولینا و شدة الزمان علینا و وقوع الفتن‏بنا و تظاهر الاعداء و کثرة عدونا و قلة‏عددنا. (2)
«بارالها! به تو شکوه می‏کنیم که پیامبر مادر میان ما نیست و ولی امر ما (امام‏زمان‏علیه السلام) پنهان و غائب است، زمان‏برماسخت گردیده، فتنه‏ها زیاد شده و اطراف‏ما را فرا گرفته است، دشمنان ما فراوان گشته‏و تعداد ما اندک گردیده است.»
در این نگاه دوباره با چشم دل دیدیم که‏خداوند منان لطفش شامل حال همه بندگان‏گردیده و این بارگاه ملکوتی را - که چندین بارمورد هجوم دشمنان اسلام و قرآن واهل‏بیت‏علیهم السلام قرار گرفته بود.- حفظ نموده‏است، بلکه نورانیت و صفا و جذابیتش رابیش‏تر نموده است. خداوند سبحان‏می‏فرماید: «یریدون ان یطفؤا نورالله‏بافواههم و یابی الله ان یتم نوره ولوکره الکافرون‏»
آنان اراده کردند نور خدا را با دهان‏هایشان(تبلیغات) خاموش کنند، ولی خداجز این‏نمی‏خواهد که نور خود را کامل کند،هرچند کافران ناخشنود باشند.
سیرتاریخی حرم و مرقد ابا عبد الله الحسین علیه السلام
در این جا مناسب است فهرستی ازسیرتاریخی حرم و مرقد مطهر سالارشهیدان اباعبدالله الحسین‏علیه السلام را در پیش‏روی خوانندگان عزیز و زائران دلسوخته قراردهیم تا به بقاء و استمرار نور حسینی وعنایت‏خداوند توجه بیش‏تر پیدا کنند.
ردیف / سال ه .ق / رخداد
1 / 61 / امام حسین‏علیه السلام پس از شهادت، در حائر حسینی به خاک سپرده شد.
2 / 65 / مختار بن ابوعبیده ثقفی برگرد مضجع امام دیواری بر پا کرد و بر فراز این چهار دیواری - که از دو سوی، دو در داشت.- گنبدی از آجر و گچ ساخت.
3 / 132 / دردوران ابوالعباس سفاح، درکنار مرقد امام‏علیه السلام سرپوشیده‏ای دیگر بنا شد.
4 / 146 / در دوران ابوجعفر منصور، این سرپوشیده ویران شد.
5 / 158 / در دوران مهدی عباسی، این پرپوشیده ازنو بنا شد.
6 / 171 / دردوران هارون این سرپوشیده ویران و درخت‏سدری هم که در کنار آن بود، بریده و سرانجام گنبد هم تخریب شد
7 / 193 / در دوران امین، بنای حرم ازنو برپا شد.
8 / 236 / متوکل‏عباسی مرقد امام‏علیه السلام را ویران کرد و زمین آن را شخم زد.
9 / 247 / به فرمان منتصر عباسی، بنای حرم بازسازی و برای رهنمون شدن مردم بدان سوی، ستونی هم در جوارش ساخته شد. از آن پس، علویان و پیشاپیش همه، «سید ابراهیم مجاب‏» به تدریج‏به زیارت امام‏علیه السلام و سکونت گزیدن در جوار مرقد او روی آوردند.
10 / 273 / بنایی که مختصر ساخته شده بود، رو به خرابی نهاد. محمد بن محمد بن زید که در طبرستان قیام کرده بود، به تجدید این بنا پرداخت.
11 / 280 / «داعی علوی‏» گنبدی بر فراز قبرساخت که بنای پایینی آن، دو در داشت. وی همچنین در آن سوی این دو در، دو سرپوشیده ساخت و برپیرامون هم دیواری بنا کرد.
12 / 367 / «عضدالدوله‏» بویهی گنبدی چهاررواقه و ضریحی از عاج ساخت و در پیرامون حرم نیز خانه هایی بنا کرد و برای شهر برج و بارویی نهاد. در همین دوره، «ابن شاهین‏» مسجد خود را که متصل به رواق است، بنا کرد.
13 / 407 / در پی سقوط دو شمع بر روی فرشهای حرم، حرم در آتش سوخت و سپس «حسن بن سهل‏»، وزیر به تجدید بنای آن پرداخت.
14 / 479 / «ملکشاه سلجوقی‏» مرقد امام را زیارت کرد و فرمان داد دیوار پیرامون حرم را نوسازی کنند.
15 / 620 / «ناصرالدین الله، عباسی‏» ضریحی برای مرقد امام ساخت.
16 / 767 / «سلطان اویس بن حسن جلایری‏» گنبد داخلی را ساخت و صحنی محصور به چند دیوار برگرد مضجع امام بنا کرد.
17 / 786 / «سلطان احمدبن اویس‏» دو گلدسته بنا کرد و آن دو را به طلا آذین کرد و صحن را توسعه داد.
18 / 914 / «شاه اسماعیل صفوی‏» پس از فتح، به زیارت امام حسین‏علیه السلام رفت و فرمان داد حاشیه‏های ضریح را تذهیب کنند. او همچنین دوازده چراغدان طلا به حرم هدیه کرد.
19 / 920 / «شاه اسماعیل‏» به زیارت کربلا رفت و دستور داد صندوقی از چوب ساج بر ضریح بسازند.
20 / 932 / «شاه اسماعیل دوم‏» ضریح مشبک زیبایی که از نقره ساخته شده بود، را به مرقد امام هدیه کرد.
21 / 983 / «علی پاشا»، ملقب به «وندزاده‏» بنای گنبد را نوسازی کرد.
22 / 1032 / «شاه عباس صفوی‏» ضریحی مسی برای صندوق ضریح ساخت و گنبد را نیز به سنگ‏های کاشانی تزیین کرد.
23 / 1048 / «سلطان مراد چهارم‏»، از سلاطین عثمانی، کربلا را زیارت کرد و فرمان داد گنبد را از بیرون با گچ سفید کنند.
24 / 1135 / همسر نادرشاه، اموال فراوانی در اختیار متولیان حرم گذاشت و فرمان داد نوسازی گسترده‏ای درحرم امام‏علیه السلام انجام دهند.
25 / 1155 / «نادرشاه‏» کربلا را زیارت کرد و فرمان داد بناهای موجود را تزیین کنند. او همچنین هدیه‏های گرانبهایی به گنجینه حرم هدیه کرد.
26 / 1211 / «آغا محمد خان قاجار» دستور داد گنبد را به طلا آراستند.
27 / 1216 / «وهابی‏ها» به کربلا یورش آوردند و ضریح و رواق را ویران کردند و همه نفایس موجود در گنجینه حرم را ربودند.
28 / 1227 / ساختمان حرم رو به فرسودگی نهاده بود. از همین رو، مردم کربلا برای «فتحعلی‏شاه قاجار» نامه نوشتند و فرسودگی گنبد را به وی اطلاع دادند. وی با فرستادن یک ناظر برای نظارت برهزینه‏ها و کار تجدید بنا، دستور داد بنا را نوسازی و ورق‏های طلای روی گنبد را تعویض کنند.
29 / 1232 / فتحعلی‏شاه قاجار ضریح نقره‏ای تازه‏ای ساخت، دل ایوان گنبد را به طلا آراست و همه آنچه را که وهابیون ویران کرده بودند، بازسازی کرد.
30 / 1250 / فتحعلی‏شاه دستور داد گنبد بارگاه امام را نوسازی وگنبد حرم حضرت ابوالفضل‏علیه السلام را نیز برپا و تذهیب کنند.از سوی وی، وکیلش، ابراهیم خان شیرازی نظارت بر انجام امور و هزینه‏ها را برعهده داشت.
31 / 1273 / ناصرالدین شاه گنبد و بخشی از طلاکاری‏های آن رانوسازی کرد.
32 / 1283 / ناصرالدین شاه صحن حرم را توسعه داد.
33 / 1351 / نوسازی زیرسازی‏های صحن.
34 / 1358 / «سیف الدین طاهر»، داعی اسماعیلی ضریح نقره‏ای را به ضریحی نو بدل کرد.
35 / 1360 / سیف الدین طاهر یکی از گلدسته‏ها را که ویران شده بود، از نوساخت.
36 / 1367 / خانه‏ها و همچنین مدارس دینی مجاور صحن به هدف توسعه آن، تخریب شد.
37 / 1370 / «مرحوم صبری هلالی‏» به خطاطی و کتابت‏سوره دهر در حرم امام حسین‏علیه السلام و همچنین حرم حضرت عباس‏علیه السلام پرداخت. ضلع شرقی حرم ساخته و بدان افزوده و ایوان‏ها و طاق‏ها با کاشی‏های نفیس زینت داده شد.
38 / 1371 / گنبد تجدید بنا و به خشت‏های طلا آذین شد
39 / 1373 / آینه کاری‏های سقف و رواق‏های حرم به طور کامل بازسازی وکاشی‏های معرقی از اصفهان برای آراستن حرم امام حسین‏علیه السلام و حضرت عباس‏علیه السلام به کربلا آورده شد. قسمت‏بالای ایوان قبله (ایوان طلا) را طلاکاری کردند.
40 / 1383 / هیات نوسازی حرم برای نمای دیوارهای بیرونی حرم سنگ هایی را از ایتالیا وارد کرد. «قنبر رحیمی‏» ستون‏های سنگی گران قیمتی برای نمای ایوان قبله اهدا کرد و دیوارهای مقتل را نیز با سنگ‏های مرمر تزیین کرد.
41 / 1383 / هیات نوسازی حرم به بلندتر کردن ایوان‏ها و نماکاری دیوارهای آن‏ها با کاشی اقدام کرد.
42 / 1384 / یکی از نیکوکاران ستون هایی سنگی برای نصب در ایوان طلا هدیه کرد.
43 / 1388 / ستون هایی سنگی از ایران وارد کردند و به برداشتن سقف قدیمی ایوان پرداختند. ریاست اوقاف عراق بالابرهایی برای سنگ‏های مرمر در اختیار حرم گذاشت.
44 / 1390 / شمش هایی از بتون مسلح که با پل‏های مسلح به هم متصل می‏شد، زده شد تا بعدا ستون‏های سنگی ایوان را بر روی آن‏ها استوار کنند.
45 / 1392 / کلنگ احداث بنای جدید ایوان طلا بر زمین زده شد.
46 / 1394 / طرح نوسازی و هماهنگ سازی صحن شریف تدوین شد.
47 / 1395 / تعمیرات حرم امام و حرم حضرت عباس‏علیه السلام با کاشی‏کاری دیوارهای جلوصحن و ساختن کتابخانه و موزه پیگیری شد.
648 / 139 / اوقاف، تزیین ونوسازی ایوان طلا را با کاشی معرق و خاتم‏کاری انجام داد.
پی‏نوشتها:
1 - تاریخ طبری، ج 11، ص 44. شیخ طوسی(ره)در «امالی‏» از قول عبدالله بن دانیه می‏نویسد: درسال 247 ه . ق به زیارت بیت الله الحرام رفتم. بعد ازآن، به قصد زیارت عتبات عالیه به سوی عراق‏حرکت کردم. اول به زیارت امیرمؤمنان(ع) رفتم وسپس روانه کربلا شدم. به کربلا که رسیدم، دیدم‏حرم آن حضرت را تخریب کرده‏اند و زمین را شخم‏زده‏اند و در آن، نهرها جاری ساخته و گاوها را به‏قصد شخم زدن می‏رانند. گاوها نزیک قبر شریف که‏می‏رسیدند، از سمت چپ یا راست آن حرکت‏می‏کردند. هرچه به آن حیوان‏ها تازیانه می‏زدند، سودی نمی‏بخشید و آن‏ها اطاعت نمی‏کردند.
عبدالله بن دانیه می‏گوید: نتوانستم قبر آن‏حضرت را از نزدیک زیارت کنم، از دور سلامی دادم‏و برگشتم. چون به بغداد رسیدم، دیدم در میان مردم‏سروصدا بلند است. پرسیدم: چه خبراست؟ گفتند:پیکی خبرداده که متوکل کشته شده است. من وبسیاری خوشحال شدیم. گفتم: خدایا! این شب دربرابر آن شب! (امالی، شیخ طوسی، ص 209.)
2 - بحارالانوار، ج 53، ص 198، ح 18، باب 31.


پدیدآورنده:سید محمود مدنی بجستانی ،
،
گرچه سر تا قدمم غرقه تقصیر و خطاست لیک چشمم سویت ای خسرو اقلیم وفاست گر ببخشی تو گناه من دل خسته رواست لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست که در این بحر کرم غرق گناه آمده‏ایم
سرداری که فرمانروای هزار سرباز جنگی است و از اشراف و بزرگان‏کوفه در زمان جاهلیت و اسلام به شمار می‏رود، به دستور عبید الله‏بن زیاد در منزل ذو حسم راه را بر کاروان حسینی بست و او را ازادامه مسیر به طرف شهر کوفه باز داشت; ولی در این بازداشتن ومقابله، جانب ادب فرو نگذاشت تا آنجا که حتی نماز جماعت رانیز به امامت امام حسین(ع) اقامه و سربازانش را نیز بدین نمازفرا خواند.
در ادامه مسیر زندگی، لطف الهی این اولین مهاجم و اولین دشمن‏را فرا گرفت و جذبه عشق حسینی از عمق جهنم به اوج بهشتش‏برکشید. نگاه آکنده از عاطفه و زبان سرشار از خیرخواهی ونصحیت‏حسین از برده‏ای یزیدی آزاده‏ای حسینی ساخت و بدین گونه‏حر در حقیقت در عاشورا متولد شد; همراه فرزندش با نردبان‏شهادت به محضر حقیقت‏بار یافت و در بزم عشق از دست‏ساقی ازل‏می باقی نوشید.
آری حر با یک توبه و برداشتن چند گام به صف همراهان‏ابا عبد الله(ع) پیوست و نام خویش را برای همیشه بر بلندای تاریخ‏آزادی و انسانیت و ایمان درج کرد. زائران حرم حر بطور طبیعی‏همه به فکر توبه می‏افتند و با خود می‏گویند اکنون که خدا راه‏بازگشت را چنین گشوده است و بدین سادگی می‏توان خطاهای بزرگی‏مانند بستن راه بر امام حسین(ع) را جبران کرد، چرا سستی وسهل‏انگاری؟!
همه شهدای کربلا در یک نقطه دفن شده‏اند، اما حر ازاین قافله بازمانده است. در باره علت اینکه چرا حر از این‏قافله دور مانده است، می‏گویند: پس از شهادت حر افراد تحت‏فرماندهی وی و خویشانش، که در لشکر ابن زیاد باقی مانده‏بودند، از عمر سعد خواستند که به پاس احترام حر در قبیله‏اش ونیز خدمات گذشته‏اش، اجازه دهد پیکر حر بر زمین نماند. عمراجازه داد. آنان بدن حر را از صحنه نبرد دور کرده، در محل‏کنونی به خاک سپردند.
حرم زیبای حر دارای گنبدی کاشی‏کاری است. گفته می‏شود اولین کسی‏که حرم حر را بنیاد نهاد، شاه اسماعیل صفوی بود. آنگونه که‏کاشی‏های حرم حکایت می‏کند، این حرم به همت‏حسین‏خان شجاع‏السلطان در محرم سیصد و بیست و پنج هجری ساخته شده است.
(موسوعه العتبات، ج 8، ص‏183.)
برخی از مورخان نوشته‏اند: چون‏شاه اسماعیل صفوی به زیارت کربلا آمد; خواست‏به زیارت حر مشرف‏شود، گروهی بر او خرده گرفتند و گفتند: چرا به زیارت حر می‏رودبا آن که معلوم نیست توبه‏اش پذیرفته شده باشد.
شاه اسماعیل با شنیدن این انتقاد تصمیم گرفت قبر حر رابشکافد; زیرا معتقد بود اگر توبه حر پذیرفته شده، باید بدنش‏سالم مانده باشد.
از این رو، فرمان داد قبر حر را بشکافتند، بدن وی بطور کامل‏سالم مانده بود. بر سر حر دستمالی خون‏آلود بسته شده بود. شاه‏اسماعیل تصمیم گرفت آن را به عنوان تبرک بردارد; ولی نتوانست.
پس از این جریان، قبر را دوباره ترمیم کرد، فرمان داد حرم رابسازند و فردی را با حقوقی درخور به عنوان خادم حرم حر معین‏کرد.(ابصار العین، ص‏127.)
زیارت عون بن عبد الله
در همین مسیر، که برای زیارت حر و طفلان مسلم پیمودیم، بارگاه‏با شکوه امامزاده‏ای به نام عون بن عبد الله قرار دارد که مردم‏عراق به وی اعتقادی راسخ دارند و معتقدند قبر شریفش محل برآمدن‏حاجتها و استجابت دعاست.
در باره نسب صاحب این بارگاه مطهر سخنان گوناگون گفته می‏شود;
ولی میان مردم عراق چنان، مشهور است که وی عون بن عبد الله بن‏جعفر است; یعنی فرزند حضرت زینب(س) نوه دختری امیر المؤمنین(ع)و نوه پسری جعفر طیار برادر امیر مومنان(ع) است.
به نوشته مورخان، در حادثه عاشورا دو فرزند از عبد الله بن‏جعفر طیار به شهادت رسیدند. یکی از آنان از فرزندان حضرت زینب‏بود و دیگری فرزند همسر دیگر عبد الله. (ابصار العین، ص‏29.)
برخی از مورخان دلیلی برای جدا بودن قبر فرزند حضرت زینب ازسایر شهدای کربلا نمی‏بینند و معتقدند که این امامزاده محترم ازفرزندان امام حسن مجتبی(ع) است. عون حرمی بسیار با صفا و زیبادارد که در میدانی وسیع زئران را به خود فرا می‏خواند. به‏مناسبت مقام، از حضرت زینب(س) و مصائبش که بر این بانوی بزرگ‏وارد آمده، است، سخن می‏گویم. پس از زیارت این امامزاده‏بزرگوار و خواندن چند رکعت نماز، حرم مطهر وی را ترک می‏گوییم‏تا برای نماز جماعت، دیگر بار خود را به بارگاه ملکوتی‏حسین(ع) برسانیم.
هنگام اذان ظهر مجددا توفیق زیارت حرم مطهر حسینی(ع) می‏یابیم‏وارد حرم می‏شویم، نماز ظهر و عصر را به جماعت می‏خوانیم و پس‏از عرض ارادتی و زیارتی به هتل بازمی‏گردیم.
روضه‏های مجسم
هزاران کاروان دل، در اینجا می‏کند منزل اگر اهل دلی،ای دل، بیا اینجا، بیا اینجا «مجاهدی‏»
پس از صرف نهار و استراحتی مختصر، ما را به دیدار از برخی ازاماکن متبرک و تاریخی شهر کربلا فرا می‏خوانند. خدای را سپاس که‏در این دیدار به اتوبوس نیاز نداریم و قرار است پیاده برویم.
فرصتی است تا بیشتر در کربلا گام زنیم و با این شهر آرمانها وآرزوها آشنا شویم.
از هتل که بیرون می‏آییم، در فاصله حدود هفتصدمتری گنبدی کاشی‏بسیار کوچکی به چشم می‏خورد که روی استوانه‏ای کاشی‏کاری شده‏جای گرفته و گفته می‏شود محل قطع شدن دست چپ سالار سرافراز وسقای عطشان کربلاست. این مکان در سمت قبله حرم حضرت‏ابو الفضل(ع) و تقریبا مقابل باب الفرات حرم مطهر واقع شده‏است. در فاصله حدود سیصد یا چهارصدمتری، ستون مشابه دیگری‏قرار دارد که گفته می‏شود محل قطع شدن دست است‏حضرت‏ابو الفضل(ع) است. مردم این دو مکان را به نامهای «چف العباس‏الایمن والایسر» می‏شناسند که به معنای کف و دست راست و چپ‏ابوالفضل العباس(ع) است.
شاید این دو مکان سند تاریخی محکمی نداشته باشد، اما هر چه هست‏از ستونهای یادبود و بناهای باشکوهی که به یاد حوادث گوناگون‏ساخته می‏شود، کمتر نیست. این بنا یادآور حادثه‏ای شگرف است;
رادمردی که با تشنه‏کامی وارد دریای آب می‏شود; ولی با یادآوری‏تشنه‏کامی مقتدای خویش حاضر نمی‏شود آب بنوشد و سرانجام هنگام‏حمل آب دستهایش را از کف می‏دهد و شهید می‏شود.
زائران ستون سنگی یادگار دستان قطع‏شده ولی دستگیر و پرتوان‏ابو الفضل(ع) را می‏بوسند و به طرف دومین مکان دیدار امروز حرکت‏می‏کنند.
تل زینبیه
ای پرچم کربلا به دوشت زینب قربان تو و خشم و خروشت زینب تا موی سرت سپید شد از غم دوست شد کعبه دل سیاه‏پوش زینب (جواد شفق)
برای رسیدن به تل زینبیه، حرم ابو الفضل(ع) را دور می‏زنیم وآنگاه در طرف راست قبله حرم امام حسین(ع) به سالنی کوچک‏می‏رسیم که بر فرازش گنبدی کاشی‏کاری‏شده و آبی‏رنگ سر برآسمان می‏ساید. برای ورود به این سالن که تقریبا از تمامی‏ساختمان‏های اطراف بلندتر است، باید چند پله را طی کرد و بالارفت. اینجا کجاست؟! اینجا رصدخانه کربلا و عاشورا است. آنجا که‏زینب منظومه نور حسین(ع) در شط جاری شب ستم را رصد کرده است.
اینجا دیده‏بانی جبهه عاشوراست. آنجا که زینب(س) صفهای حق وباطل را و نبرد نور و ظلمت را به نظاره نشسته است.
زینبیه روضه مجسم کربلاست. از این رو، تا شروع به سخن کردم، سیل‏اشکها جاری شد و ناله‏ها به آسمان رفت. شاید این محل به دقت درطول تاریخ حفظ شده باشد; زیرا موقعیت جغرافیایی آن بارویدادهای تاریخی و گفته‏های مورخان دقیقا تطبیق می‏کند. حرم‏مطهر حسینی(ع) در گودی واقع شده است و تل زینبیه بلندیی مشرف‏بر حرم مطهر و قتلگاه ست‏با فاصله تقریبی سیصد متر.
این بلندی حدود همین مقدار نیز با خیمه‏گاه فاصله دارد. پس به‏خوبی می‏تواند حلقه وصل این دو پایگاه عاشورا (خیمه‏گاه وقتلگاه) باشد.
در سمت راست این سالن، رو به حرم مطهر حسینی، تصویری از نوع‏نقاشی‏های پرده‏های تعزیه‏خوانی نصب شده است که بیانگر حادثه‏عاشورا و نقش تل زینبیه است.
پس از صحبت و روضه در این مکان، از کنار تل زینبیه و از داخل‏بازار بسیار کوچک و شلوغی به سوی خیمه‏گاه حرکت می‏کنیم.
خیمه‏گاه در مقایسه با تل زینبیه بسیار گودتر است; حتی درمقایسه با حرم مطهر نیز گودتر به نظر می‏رسد و در قسمت قبله‏حرم مطهر قرار دارد.
خیمه‏گاه اکنون خود به صورت حرمی جداگانه درآمده است. از درکه وارد می‏شویم، خادم، محلی را نشان می‏دهد و می‏گوید: اینجامحل خیمه حضرت ابو الفضل العباس(ع) است که اکنون ساختمان شده‏است.
از این مکان که می‏گذریم، دو ردیف طاقهای هلالی کوچک مشاهده‏می‏شود که بیاد جهازهای شتران بر زمین مانده قافله کربلا ساخته‏شده است. پس از عبور از میان این هلالهای کوچک، به سالن‏سرپوشیده و مدوری می‏رسیم که اتاقهای کوچکی گرداگردش ساخته شده‏است. این سالن به تمامی این اتاقها راه دارد. ساختمان وسیع‏وسط را خیمه حضرت ابا عبد الله(ع) معرفی می‏کنند و ساختمانهای‏اطراف را به عنوان خیمه‏های اصحاب می‏شناسند. در درون سالن مدوروسط، دو محراب به نامهای محراب امام حسین(ع) و محراب حضرت زین‏العابدین(ع) وجود دارد. در بیرون این ساختمان و در گوشه حیاط‏این حرم، قسمتی را خیمه قاسم بن الحسن معرفی می‏کنند. آنچه‏می‏توان پذیرفت این است که این مکان مقدس محل خیمه‏های امام‏حسین(ع) و یاران و اهل بیت او بوده است; ولی دیگر خصوصیاتی که‏می‏گویند، دلیل تاریخی ندارد. البته همین نیز مطلبی کوچک و کم‏اهمیت نیست.
در اینجا درنگی بیشتر باید و تاملی شایسته‏تر. اینجا کجاست؟
خیمه‏گاه، یعنی محل نماز جماعت‏حسین(ع). در اقامت هشت‏روزه‏اش‏در این سرزمین، خیمه‏گاه، یعنی محل مناجات و نماز شب امام‏حسین(ع) و یارانش در شبهای محرم سال شصت و یک و در شب به یادماندنی و فراموش‏نشدنی عاشورا.
اینجا محل سخنرانی ابا عبد الله(ع) است و محل نجوا و رازگویی‏او با امام سجاد(ع) و زینب کبری(س).
اینجا دریای خاطره است و پیام. اندیشه برمی‏آشوبد و حافظه زیرو رو می‏شود و خاطرات و حوادث و تاریخ کربلا جان می‏گیرد; بویژه‏اگر هنگام غروب خون‏رنگ کربلا در این مکان حضور داشته باشی. مادر برخی از نقاط این مکان با ظمت‏به یاد نمازها و نیازهای‏حسینی چند رکعت نماز می‏گزاریم و این مکان مقدس را، برای اقامه‏نماز جماعت مغرب و عشا در حرم مطهر حسینی(ع) ترک می‏کنیم.
در فرصت کوتاهی که وجود دارد، برخی از زائران به بازار کوچک‏کنار تل زینبیه می‏روند تا سوغات بخرند. مهمترین سوغات کربلامهر و تسبیح تربت ابا عبد الله(ع) است. شاید تذکر این نکته لازم‏باشد که سجده کردن بر خاک، ریشه در سنت پیامبر اکرم(ص) دارد.
رسول اکرم(ص) و صحابه گرامش برای محل سجده خود از خاک پاک یاسنگ یا حصیر استفاده می‏نمودند و این نکته نه تنها در کتب شیعه‏بلکه در جوامع روائی اهل سنت نیز بیان شده است.
چنانکه در سنن بیهقی، ج 2، ص 421; کتاب الصلوه، (باب الصلوه‏علی الخمره) و نیز در ج 2، ص 15 کتاب الصلوه باب الکشف عن‏السجده فی السجود روایات متعددی در باره سجده رسول اکرم(ص) واصحابش بر خاک و سنگ و حصیر نقل کرده است و حتی از برخی صحابه‏نقل شده است که هنگام سوار شدن بر کشتی، خشتی همراه خود برمی‏داشت‏تا بر آن سجده نماید. (الطبقات الکبری، ج‏6، ص‏79 دراحوالات مسروق بن اجدع)
و از این روست که شیعه سجده را جز برزمین و آنچه از زمین می‏روید و خوراکی و پوشاکی نیست جایزنمی‏شمارد ولی برتر از همه اینها خاک پاک; و برتر از همه‏خاکها، خاک تربت‏حسینی(ع) است که در جوار بدن پاک پاره تن‏رسول خدا(ص) قرار گرفته است و خود یادآور درسهای بسیارعاشوراست درس غیرت دینی، درس شهادت و شهامت و جانبازی، درس‏قیام برای خدا و نجات مردم.
اینک روایاتی چند در باره فضیلت تربت‏حسینی(ع)
یکی از اصحاب امام صادق(ع) می‏گوید: آن حضرت کیسه کوچکی از خاک‏تربت‏سید الشهداء همراه داشت که به هنگام نماز روی سجاده‏اش‏می‏ریخت و بر آن سجده می‏کرد و می‏فرمود: سجده بر تربت امام‏حسین(ع) حجابهای هفت‏گانه را می‏درد (یعنی سجده بر آن موانع‏قبول را برطرف کرده مورد قبول حضرت حق واقع می‏شود.) (بحار، ج‏85، ص‏153) حمیری یکی از اصحاب حضرت مهدی(ع) به آن حضرت‏نامه‏ای نگاشت و سؤال کرد: آیا سجده بر مهرهایی که از خاک قبرحسین(ع) می‏سازند جائز است و آیا دارای فضیلتی است؟ امام‏مهدی(ع) در پاسخ وی نوشت: آری سجده بر آن جائز و دارای فضیلت‏است. (بحار، ج 85، ص‏149)
و در روایات آمده است که امام‏صادق(ع) جز بر تربت‏سید الشهداء(ع) سجده نمی‏کرد. (بحار، ج 85،ص 158) امام موسی کاظم(ع) می‏فرماید: (اکل الطین حرام مثل‏المیته و الدم و لحم الخنزیر الا طین قبر الحسین، فان فیه شفاءمن کل داء و امنا من کل خوف) خوردن گل حرام است همانند حرمت‏مردار و خون و گوشت‏خوک مگر خوردن گل قبر حسینی که شفای هردردی است و ایمنی‏بخش از هر بیمی می‏باشد.(کامل الزیارات، ص‏285) محمد بن مسلم از یاران امام باقر(ع) وارد شهر مدینه‏می‏شود در حالی که سخت مریض است. امام باقر(ع) ظرفی و شربتی‏برای وی می‏فرستد. چون آن شربت را می‏نوشد ناگاه امراض او برطرف‏شده در نهایت صحت‏برای تشکر به خدمت امام باقر(ع) مشرف‏می‏شود و از آن حضرت می‏پرسد: چه چیز در این شربت‏بود که‏این گونه باعث‏شفای من شد؟
حضرت فرمود: اندکی خاک قبر حسین(ع)در آب حل شده بود و خاک قبر حسین بهترین چیز برای شفا گرفتن‏است. ما به کودکان و زنان‏مان می‏دهیم و همه گونه خیر از آن‏می‏بینیم. (کامل الزیارات، ص‏277) امام صادق(ع) فرمود: (لو ان‏مریضا من المؤمنین یعرف حق ابی عبد الله و حرمته و ولایته اخذله من طین قبره علی راس میل کان له دواء و شفاء) اگر مؤمن‏مریضی که معرفت‏به حق ابا عبد الله(ع) داشته باشد و حرمت و ولایت‏او را بشناسد از خاک قبر او بردارد اگر چه از فاصله یک میل آن‏باشد خاک برای او دوا و شفا خواهد بود.(کامل الزیارات، ص‏279)وعده گاه ما و زائران بعد از اذان، ایوان حرم مطهر حسینی(ع)است. کم‏کم زائران از راه می‏رسند و هر کدام سوغاتی یادگار این‏شهر را همراه دارند. نماز را به جماعت اقامه می‏کنیم و پس ازآن زیارت‏نامه می‏خوانیم; ولی امشب بیشتر زائران را با امام‏تنها می‏گذارم و مانع خلوت آنان نمی‏شوم; زیرا امشب آخرین شب‏کربلای ماست. فرصت‏خوبی است تا آخرین نجواها و سخنها را باامام(ع) در میان گذاریم و از تمام کسانی که التماس دعاگفته‏اند، آرمان دیدار از کربلا در دل دارند و تاکنون به یادنیامده‏اند، یاد کرده، برایشان دعا کنیم. حرم مطهر حسینی آداب‏و ادعیه و زیارات فراوانی دارد و تاکنون فرصتها بسیار کوتاه‏بوده است و نتوانسته‏ایم چنانکه باید این دعاها را بخوانیم.
اکنون آخرین شب است.
از این رو، زیارت دسته جمعی را زودتر به پایان می‏بریم و هر کسی‏کتاب دعا به دست‏به گوشه‏ای پناه می‏برد و به زمزمه و دعا و اشک‏و نجوا و راز دل می‏نشیند. هنوز از زلال نجوا با سالار شهیدان‏سیراب نشده‏ایم و عطش عشق فرو ننشسته است که اعلام می‏کنند، بایدحرم را ترک کنیم. حرم مطهر حسینی را به قصد حرم ابو الفضل(ع)ترک می‏کنیم. آنجا نیز قصه از همان قرار است. راز دل با توگفتنم هوس است... .


پدیدآورنده: سید محمود مدنی بجستانی ،
پایگاه آزادی
ساعات اندک شب با سرعت‏سپری می‏شود. خستگی بسیار، لذت خواب رادو چندان می‏کند. هنوز از این خواب لذت بخش و عمیق اشباع‏نشده‏ام که زنگ ساعت‏به صدا در می‏آید و از موعد دیدار خبرمی‏دهد. شیرینی ملاقات آن هم دیدار سیدالشهدا(ع) هر لذت وشیرینی دیگر را از یاد می‏برد. شتابان حاضر می‏شوم، غسل زیارت ووضویی می‏سازم و به سالن انتظار هتل می‏آیم. عده‏ای از زائران‏آماده‏اند. گروهی دیگر را هم صدا می‏زنیم و در تیرگی شب و هوای‏نسبتا سرد و بسیار مناسب کربلا به طرف حرم حرکت می‏کنیم. بازقصه حرم همان قصه همیشگی و قدیمی سوز و ساز، آه و اشک و ناله‏و نجوی و زیارت است.
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
امروز، پس از زیارت حضرت سیدالشهدا(ع) و فرزند گرامی‏اش و سایرشهدای کربلا، فرصت اندکی است تا حرم و اماکن مختلف آن را به‏زائران معرفی کنیم. بنا بر این، آنان را فرا می‏خوانم ومی‏گویم: کربلا شهر کوچکی است که در وسط عراق و در هشتاد و هشت‏کیلومتری بغداد واقع شده است. کتاب «الموسوعه المورد» که درتاریخ 1981 میلادی به چاپ رسیده، ساکنان کربلا را یکصد و پنجاه‏هزار نفر ذکر می‏کند. در آغاز روستاهای پراکنده‏ای به نامهای‏غاضریه و نینوا در کنار فرات وجود داشت. وقتی کاروان حسین(ع)به این مکان رسید و حر از حرکت آن حضرت به طرف کوفه جلوگیری‏کرد، امام حسین(ع) با مشورت برخی اصحاب، آهنگ این روستاهاکرد; ولی حر امام را از حرکت‏به طرف این روستاها نیز بازداشت.
امام (ع) در سرزمین کنونی کربلا که هیچ آبادی در آن وجودنداشت. فرود آمد و برای همیشه در آغوش این سرزمین مقدس غنود.
امویان و حتی عباسیان سالیانی دراز در محو آثار این قبر مطهرکوشیدند و دلدادگان حسین(ع) در راه زیارت حرمش جانها و مالهاو آبروها فدا کردند. در کربلا کسی ساکن نبود و چنانکه درروایات آمده، زائران با ترس سیدالشهدا را زیارت کرده; خود رابه روستاهای اطراف می‏رساندند. اولین کسی که کربلا را به عنوان‏مسکن برگزید و در کنار قبر مطهر حسین(ع) ساکن شد، ابراهیم‏مجاب بود که بعدها به معرفی‏اش خواهیم پرداخت.
اکنون حرم مطهر حسین(ع) با گنبدی زرین و صحن و سرایی بسیارروح‏انگیز و روان پرور قبله آزادگان جهان است و زیارتگاه رندان‏جرعه نوش ولایت. کربلا شهری است‏بسیار آباد و حاصل خیز و با آب‏و هوایی خوب و به سبب وجود آب و درختان بسیار از نجف اشرف بسی‏بهتر است. ناگفته نماند که امروزه، در سایه سیاست‏حاکمان‏بغداد، به اوضاع بهداشتی و اقتصادی کربلا به هیچ وجه رسیدگی‏نمی‏شود. از این رو، بهداشت و امکانات رفاهی که با اهمیت وجمعیت‏شهر و زائران فراوانش تناسب داشته باشد، در آن به چشم‏نمی‏خورد. کربلا بازهم مغضوب ادامه دهندگان سیاست اموی و عباسی‏است. حرم مطهر حسین(ع) و حرم مطهر ابوالفضل(ع) که در گذشته‏درانبوه مغازه‏ها و خانه‏ها فرو رفته بود، سالیان درازی است که‏از آن شلوغی بیرون آمده و اطرافش تخریب شده است. حرم اکنون درمیدان وسیعی قرار دارد و تمام اطراف این دو حرم را خیابان دورمی‏زند. بازار مشهور بین الحرمین، که در گذشته بین حرم حسین(ع)و ابوالفضل(ع) وجود داشت، اکنون جای خود را به یک بلوار وسیع‏و سرسبز داده است. در محل حرم مطهر حسینی(ع) اماکن مقدسی است‏که به اختصار معرفی می‏شوند:
1 ابتدا ضریح مطهر اباعبدالله (ع) است که بر خلاف ضریحهای‏معمول دارای شش گوشه است:
زیرا قبر مطهر حضرت علی‏اکبر(ع) در پایین پای امام(ع) قراردارد و هر دو قبر در یک ضریح به صورت دو مستطیل متصل به هم(یکی کوچک و دیگری بزرگتر)، قرار گرفته‏اند.
در سمت چپ قبله ضریح مطهر، مدفن آزادگان و سر فرازانی است که‏سر بر پای حسین(ع) نهاده و جان در راه عقیده داده‏اند. اسامی‏آنان بر لوحه‏ای زرین، بر بالای ضریحی که برای همه شهدا دردیوار نصب شده است، نگاشته شده است. البته تعداد این شهدای سرفراز به طور یقینی معلوم نیست. هرچند میان مردم مشهور است که‏آنان هفتادو دو نفر بودند; ولی در این جایگاه نام یکصدو بیست‏نفر نگاشته شده است و به نظر می‏رسد چون هفتادو دو سر از کربلابه کوفه برده شد، برخی این تعداد را عدد اصحاب امام حسین(ع)در کربلا دانسته‏اند. در حقیقت تعداد شهدا بیش از صد نفر است.
مرحوم محلاتی در کتاب «فرسان الهیجاء» می‏گوید: اصحاب امام‏حسین(ع) 228 نفر بوده‏اند که از این گروه یک نفر در بصره،دوازده نفر در کربلا و دویست و هفده نفر در کربلا به شهادت‏رسیدند. مرحوم سماوی در کتاب «ابصار العین‏» می‏گوید: ازمجموع اصحاب سیدالشهدا پانزده تن از اصحاب حضرت رسول اکرم(ص)و پانزده نفر از موالی (مسلمانان غیر عرب ایرانی و غیره)بودند. پنج تن کودک نا بالغ در کربلا به شهادت رسیدند و هفت‏پدر همراه پسرانشان شربت‏شهادت نوشیدند. دو زن نیز در کناراصحاب سیدالشهدا(ع) جنگیدند و به مردان روزگار درس جوانمردی ومردانگی آموختند; و یک زن در این دولت‏سرای عشق جام گوارای‏شهادت را یکباره سرکشید. مجموع این شهدا تقریبا در یک قسمت‏حرم مطهر دفن شده‏اند. زائران در کنار ضریحی که به یاد همه‏آنان نصب شده است، آنان را زیارت می‏کنند. در دست راست قبله‏ضریح مطهر و اندکی جلوتر از قبر مطهر حسین(ع)، ضریح حبیب بن‏مظاهر قرار دارد. این کهنسال با اخلاص که به شدت مورد علاقه‏امام حسین(ع) بود، از صحابه رسول اکرم(ص) به شمار می‏رفت وامام (ع) در نامه‏ای او را با این کلمات ستوده: من الحسین بن‏علی الی الرجل الفقیه... از حسین بن علی به مرد فقیه و دین‏شناس. ..
چون حبیب به شهادت رسید، حضرت کنار پیکر مطهرش قرار گرفت وفرمود: «لله درک یا حبیب لقد کنت فاضلا تختم القرآن فی لیله‏واحده;» خدای پاداش خیرت دهد، ای حبیب; تو دانشمندی بودی که‏هر شب تمامی قرآن را تلاوت می‏کردی. حبیب بن مظاهر، پس ازشهادت، جدا از دیگر شهدا دفن شد. قبلا قبر او جلو دری بود که‏زائران از آنجا وارد حرم مطهر می‏شدند. از اینرو، گفته می‏شد که‏حبیب پس از شهادت نیز همچون نگاهبانی بر در سرای حسین(ع)ایستاده است و زائران او را دو بار زیارت می‏کنند; یک بارهنگام ورود به حرم و دیگر بار هنگام خروج; ولی اکنون آن درتعویض شده است. در کنونی حرم مطهر از ایوان به سوی خود ضریح‏گشوده می‏شود و قبر حبیب در سمت چپ زائران است که از در واردمی‏شوند. بر قبر او ضریح کوچکی قرار دارد که بوسه‏گاه عاشقان‏کربلا و کربلاییان است. اندکی جلوتر از قبر حبیب، راهروی کوچکی‏است که به اتاقی و ضریحی کوچک می‏پیوندد. این‏جا معراج حسینی وجایگاه بار یافتن اباعبدالله به محضر خدای مهربان است. از سوی‏دیگر، اینجا محل یکی از بزرگترین فاجعه‏های تاریخ بشری است.
اینجا قتلگاه حسین بن علی (ع) است.
می‏توان قتلگاه را روضه‏ای مجسم خواند که اشکها را بی هیچ حرفی‏به صورت می‏کشاند و دلها را بی هیچ دستی به سختی می‏فشارد. درمقابل ضریح، راهرویی است که اکنون پوشیده است و از آن می‏توان‏به سردابی که به محل اصلی شهادت منتهی می‏شود، راه یافت.
در قسمت‏بالای سر ضریح مطهر حسینی(ع)، سنگ قرمزی است که گفته‏می‏شود سر مطهر، پس از سفر کوفه و شام، دوباره به وسیله‏ای امام‏سجاد(ع) به کربلا برگردانده و در این مکان شریف گذاشته شد تاکنار بدن مطهر دفن شود. در زاویه شمال غربی حرم مطهر، قبرابراهیم مجاب قرار دارد; یعنی هنگامی که بالای سر مطهراباعبدالله (ع) رو به قبله بایستی، این قبر مطهر پشت‏سرت قرارمی‏گیرد. به نوشته سیدعبدالجواد کلید دار در کتاب «تاریخ‏کربلا» این قبر قبلا در صحن حرم مطهر قرار داشت و با تعمیرات‏بعدی جزو رواقهای حرم شده است. ابراهیم مجاب، که در کتب‏تاریخی ابراهیم ضریر کوفی معرفی شده است، از فرزندان حضرت‏موسی بن جعفر(ع) است. سید بحرالعلوم در کتاب رجال خود او راجد سید رضی و سید مرتضی می‏داند. می‏گویند: از این روی او رامجاب (پاسخ داده شده) می‏نامند که چون به حرم مطهر حسینی(ع)وارد شد و به حضرت سلام گفت، از قبر مقدس صدایی سلامش را پاسخ‏گفت او اولین کسی است که جوار قبر مطهر اباعبدالله (ع) را به‏عنوان محل سکونت، انتخاب کرد و در سال 274 ه ق در زمان منتصرعباسی در این مکان منزل گزید. بنا بر این، می‏توان او رابنیانگذار شهر کربلا دانست.
سرا پرده سردار
عباس لوای همت افراشته است وین راز به خون خویش بنگاشته است او پرچم انقلاب عاشورا را با دست‏بریده‏اش به پا داشته است
از حرم مطهر حسینی(ع) تا حرم حضرت ابوالفضل(ع) تقریبا سیصدمترفاصله است. گنبد و گلدسته‏های زرین ابوالفضل (ع)، که سر برآسمان می‏سایند، یاد آور پرچمی است که روز عاشورا به ظاهر ازدست پرچمدار کربلا بر زمین افتاد، ولی خدای آن را بر افراشت وتا قیام قیامت‏بر افراشته خواهد ماند.
حرم مطهر ابوالفضل از سطح زمین اطراف گودتر است. از این رو،چند پله پایین می‏رویم تا به صحن بسیار بزرگ حرم مطهر واردشویم.
آنگونه که در تاریخ آمده است: حضرت اباعبدالله(ع) بدنهای مقدس‏تمامی شهدا را به محلی به نام خیمه دارالحرب می‏برد.
از این رو، تمامی آنها نیز توسط بنی اسد در یک مکان دفن شدند.
اما حضرت ابوالفضل(ع)، برای آوردن آب، از خیمه‏گاه بسیار دورشده بود و هنگام شهادت، پیکر مبارکش چنان قطعه قطعه می‏نمود که‏کسی نمی‏توانست آن را به خیمه‏ها باز گرداند. از این رو، درکنار نهر فرات باقی ماند و در همان مکان نیز دفن شد. نهرعلقمه همان شریعه فرات است. رود بزرگ فرات در سراسر عراق به‏شعبه‏ها و نهرهای کوچکی تقسیم می‏گردد.
امروزه یکی از این نهرهای کوچک به نام نهر حسینیه از کنارکربلا می‏گذرد و دیگری به نام مصیب نیز کمی دورتر از کنار قبرحر و طفلان مسلم عبور می‏کنند. در آن روزگار نهری به نام علقمه‏در کربلا جریان داشت که برای برداشتن آب از آن محلی مخصوص‏کنارش ایجاد کرده بودند و آن را شریعه فرات یا شریعه علقمه‏می‏نامیدند. اکنون اثری از این نهر وجود ندارد; ولی حرم مطهرابوالفضل(ع) در کنار گذرگاه این رود قدیمی بنا شده است. آثاراولیه حرم مطهر ابوالفضل(ع) به زمانهای بسیار دور بر می‏گردد،از روایات امام صادق(ع) فهمیده می‏شود که قبر مطهر ابوالفضل(ع)در زمان آن حضرت دارای گنبد و بارگاهی بوده است. چنانکه دربرخی روایات و زیارات آمده است:
بر در حرم بایست و بگو... سپس داخل شو و بگو... گویند اولین‏بنا بر قبر اباعبدالله(ع) و ابوالفضل(ع) به دست قبیله بنی اسدیا به دست مختار بن ابی عبیده ثقفی انتقام گیرنده «عاشورا»ساخته شد و بعدها توسط دیلمیان و دیگران تجدید عمارت یافت.
اکنون این حرم دارای صحنی وسیع و درهای متعدد و بسیار دل‏انگیزو روح نواز است. مسلمانان عراق، حتی آنان که با ولایت‏سرو کاری‏ندارند، بر اثر دیدن کرامات بسیار از حضرت ابوالفضل(ع)، به آن‏حضرت سخت نیک اعتقاد دارند. پس از زیارت حرم حضرت ابوالفضل(ع)با جمع‏آوری زائران به هتل برگشتیم تا صبحانه را صرف کرده،آماده زیارت اماکن بعدی شویم.
دیدار با ساحل نشینان فرات
با قطره‏های اشک از آن همسفر شدم کاین کاروان به کوی صفا می‏برد مرا
زائران که از قبل از اذان صبح مشغول نماز و دعا و گریه وزیارت بوده‏اند، به طور طبیعی به استراحتی طولانی نیاز دارند، بویژه که اکثریت آنان را افراد سالمند تشکیل می‏دهد. اما شوق‏دیدار و زیارت چنان در دل آنان به وجود آمده است که با کمترین‏استراحت ممکن همیشه پای در رکاب برای رفتن به اماکن متبرک وزیارتگاههای این دیار آماده‏اند. مسوولان عراقی برنامه امروز راچنین اعلام می‏کنند: زیارت طفلان مسلم و زیارت حر بن یزید ریاحی‏و زیارت عون بن عبدالله.
برای زیارت این بزرگواران باید از شهر کربلا خارج شویم و به‏شهرکی در شش کیلومتری کربلا به نام مصیبب برویم. اکنون سوار براتوبوس سمت‏شهرک مصیب و حرم طفلان مسلم حرکت می‏کنیم. در این‏مسیر، از روی رود بزرگ فرات می‏گذریم. قبلا زئران ایرانی به‏کنار فرات برده می‏شدند تا در این آب آتش‏خیز و خاطره‏انگیز وضوسازند; ولی اکنون این برنامه لغو شده است و ما تنها از درون‏اتوبوس می‏توانیم نظارگر فرات باشیم.
آب یک آب است اما در صفات هست‏بهتر از همه آب فرات
در باره فرات و فضلیت آب این رود روایات بسیار وارد شده است.
امیرمومنان(ع) فرمود: آب فرات سرور تمامی آبهای دنیا و آخرت‏است.
امام سجاد(ع) نیز فرمود: در شرق و غرب زمین هیچ نهری بابرکت‏تر از فرات نیست. امام باقر(ع) فرمود: اگر فاصله میان ماو آب فرات چندین میل بود، باز سراغ آب فرات می‏رفتیم.
امام صادق(ع) فرمود: هر روز قطراتی از آب بهشت در این نهرریخته می‏شود. گذشته از همه این روایات، فرات با ذهن و دل شیعه‏رابطه‏ای پنهان دارد. یادی را در ذهنها زنده می‏کند که اشکها راجاری می‏سازد و قلبها را می‏فشرد. از این رو، زائران از من‏خواستند با مامورین عراقی صحبت کنم و از آنان بخواهم اندکی‏بر کناره فرات توقف کنند; ولی آنان این در خواست را نپذیرفتندو وعده دادند که هنگام عبور از فرات اتوبوس آرامتر حرکت کندتا زائران با نگاهشان از این دریای مواج آب و خاطره و سوز وگذاز توشه بردارند. تقریبا هفت هشت دقیقه اتوبوس آرام آرام ازروی پل می‏گذشت و فرات هم موج زنان از زیر پل در حرکت‏بود.
بچه‏های کوچک عراقی شیشه‏هایی را از آب فرات پرکرده به قیمت‏نسبتا زیادی به زائران می‏فروختند. زائرانی که حق توقف و پیاده‏شدن در ساحل فرات را نداشتند، می‏توانستند از پنجره‏های ماشین‏در حال حرکت پول داده، آب را دریافت کنند. هنگام رسیدن به‏فرات، تمامی روضه‏های تشنگی امام حسین(ع) و کودکان و اصحابش درذهن جان می‏گیرد و قلب را می‏سوزاند. راستی تشنه‏کامی، آن هم درکنار این دریای مواج جانکاه است. دریغ کردن آب از مهمان، حتی‏به اندازه سیراب کردن کودک شش ماهه، آن هم در ساحل این آب‏مواج و غلطان و فراوان قلب را می‏فشرد و اشک را جاری می‏سازد وناله را اوج می‏بخشد. گویا خود نظاره‏گر لبهای تشنه و ترک خورده‏تشنگان کربلا هستی. صدای العطش کودکان حسین از ورای هزار واندی سال به گوش می‏رسد و تاریخ بشر را غرق شرمساری می‏کند. ازاین رو، زائران با دیدن فرات شروع به گریه می‏کنند آن هم با چه‏سوز و گدازی. روز بعدهم، که عازم بغداد بودیم، دوباره از کنارفرات گذشتیم و باز همین سوز و گداز و گریه و ناله شروع شد.
یادم نمی‏رود مادر شهیدی از زمانی که به نزدیکی فرات رسیدیم‏گریه و ناله را آغاز کرد و شاید تا بیش از نیم ساعت که ازفرات فاصله گرفتیم، هنوز آرام نمی‏گرفت. یکی از عراقی‏ها که ازاین همه گریه و اظهار اندوه شگفت زده شده بود، با اشاره به‏منظره بسیار زیبای ساحل فرات و نی‏های بر آمده بر کرانه‏های آن،گفت: آیا در ایران منظره‏ای بدین زیبایی وجود دارد؟ من پاسخ‏دادم: منظره‏های بسیار زیباتر از این در شمال و جنوب ایران‏وجود دارد، ولی آنچه ما را شیفته فرات ساخته و این‏گونه ولوله‏در جمعیت انداخته است، تاریخ شگفت و جان سوز این رود و شطجهالت و قساوتی است که از دل انسانهای بیدادگر در کناره این‏رود جریان یافته است.
دیدار با طفلان مسلم
بالاخره اندک اندک از فرات گذشتیم و به حرم طفلان مسلم نزدیک‏شدیم. هنگامی که به نزدیکی حرم طفلان مسلم می‏رسی، دو گنبد کاشی‏آبی رنگ کوچک را می‏بینی که سر در آغوش ابرها و آسمان آبی‏برده‏اند یا این دو گنبد همان دو طفل معصوم و مظلومند که‏یکدیگر را در آغوش گرفته‏اند; با نگاه معصومانه‏شان ورود تو رابه حرم خویش خوش‏آمد می‏گویند و با مظلومیت تمام از قساوتی که‏بر آنان رفته است، حکایت می‏کنند.
در باره تایخ زندگی این دو کودک «محمد و ابراهیم‏» سخنهای‏گوناگونی گفته شده است. گروهی از مورخان می‏گویند: این دو کودک‏همراه با کاروان کربلا بودند و هنگامی که اسرای آل محمد(ص) رابه شهر کوفه بردند، فرار کرده، به شخصی پناه بردند و سر انجام‏دستگیر و به زندان کوفه منتقل شدند. برخی دیگر گفته‏اند: این‏دو کودک از لشکرگاه امام حسین(ع) در کربلا فرار کرده به مردی‏کوفی پناهنده شدند. او به امید جایزه آنان را نزد عبیدالله بن‏زیاد حاکم کوفه برد.
ولی مشهورتر آن است که این دو کودک همراه پدر بزرگوارشان مسلم‏بن عقیل به شهر کوفه آمدند. چون مسلم بن عقیل احساس کرد به‏زودی به دست دشمن گرفتار خواهد شد، آن را به دست‏شریح قاضی‏سپرد. شریح نیز، چون احساس خطر کرد، آن را به فرزند خود سپردتا با قافله‏ای که به سوی مدینه می‏رفت، همراه سازد; ولی فرزندشریح، وقتی این دو کودک را به محل توقف قافله رساند، مشاهده‏کرد که قافله حرکت کرده است. از این رو، مسیر قافله را به‏آنان نشان داد و گفت اگر بشتابید، می‏توانید به زودی به قافله‏برسید. آنان نیز، بر اساس راهنمایی‏های پسر شریح، در همان مسیرحرکت کردند. دو کودک خردسال به طور طبیعی به قافله‏ای که باسرعت‏حرکت می‏کرد نرسیدند. آنان مقدار بسیاری راه پیمودند و سرانجام راه را گم کردند و در نهایت‏به دست مزدوران عبیدالله بن‏زیاد دستگیر و زندانی شدند.
این دو کودک مدتی طولانی در زندان کوفه به سر بردند تا اینکه‏زندانبان آنان، که از ارادتمندان امیرمومنان بود، بر اثرحادثه‏ای به هویت زندانیان گرامی خود پی برد; بر اساس ایمان وعلاقه درونی‏اش، آنان را آزاد ساخت و خود در پی این اقدام‏فداکارانه به شهادت رسید. این دو کودک، پس از آزادی از زندان،شبها حرکت می‏کردند و روزها پنهان می‏شدند تا به دست عمال ابن‏زیاد گرفتار نیایند. آنها، بدین شیوه مسیر نسبتا طولانی بین‏کوفه و مصیب را پیمودند. در این مکان زنی آنان را مشاهده کرد،با خود به خانه‏اش برد و از آنها پذیرایی کرد.
حارث، فرزند یا دامادش که از مزدوران رژیم یزیدی بود، هویت‏آنان را دریافت. او، برای جایزه، آنان را به شهادت رساند; بدن‏بی سرآنان را کنار فرات افکند و سرهای آنان را به در بارعبیدالله بن زیاد برد. منظره دو سر بریده این کودکان مظلوم وبی‏پناه آن قدر رقت‏بار و ناراحت کننده بود که وجدان خفته وعاطفه مرده اطرافیان عبیدالله بن زیاد را نیز تحت تاثیر قرارداد. عبیدالله بن زیاد از این منظره تاثرآور و جان سوز تحریک‏احساسات اطرافیانش ناخشنود شد و دستور کشتن حارث را صادر کرد.
فردی از شیعیان که در دربار عبیدالله حاضر بود و تشیع خویش رامخفی می‏داشت، انجام این ماموریت را به عهده گرفت و حارث رابه محل شهادت این دو طفل معصوم برد و او را به سزای کردارزشتش رساند. وضعیت‏خاص حرم و دو ضریح کوچک که به فاصله یکی دومتری از یکدیگر قرار دارد، بسیار تاثرانگیز و جان سوز است.
حرم فعلی دارای صحن نسبتا بزرگی است و زائران آن را تقریبا به‏طور کلی ایرانیان تشکیل می‏دهند. تنها چند عراقی به عنوان خادم‏و دریافت کننده کمک از زائران در حرم حضور دارند. سماور بزرگی‏در گوشه صحن رو به راه‏است و با اصرار به زئران چای می‏دهد. (یالا اقل به ما خیلی اصرار و تعارف کردند) وضعیت‏سماور واستکانها خیلی تمیز و بهداشتی نیست، ولی بالاخره با آب فرات وخستگی راه و گریه و روضه، چای خیلی می‏چسبد. البته فراموش نشودوقتی یک چای خوردی، باید به چند تن که دور و بر بساط چای پرسه‏می‏زنند و هرکدام متصدی کاری هستند، کمک کنی. مصیب، شهرکی است‏که حرم طفلان مسلم در آن قرار دارد، شهرکی بسیار آباد و حاصل‏خیز است; زیرا آب و زمین به بهترین وجه در اخیتار آنهاست. آب‏فراوان فرات از یک سو و زمین حاصل خیز منطقه کربلا از سوی‏دیگر; ولی اکنون این شهرک و مردم آن، در این دیدار کوتاه‏زیارتشان کردیم، در تنگدستی به سر می‏برند. در خواست کنندگان‏کمک همانند همه جای عراق اینجا هم بسیارند، تا آن جا که پس ازحرکت اتوبوس ما پسر بچه‏ای حدود یکی دو کیلومتر به دنبال‏اتوبوس می‏دود تا کمکهایی که زائران بیرون می‏افکنند، دریافت‏کند.
در جلو در حرم، جز خیل مستمندان و پرسشگران، بسیاری نیز مشغول‏فروختن میوه به زائرانند. برخی نیز عکسهای زیبایی از مشاهدمشرفه را به قیمتهای مناسبی عرضه می‏کنند. در حرم طفلان مسلم،گزارشی از تاریخ این دو بزرگوار داده شد. سپس ورضه‏ای و اشکی وزیارتی و چند رکعت نماز. آنگاه به سوی حرم حر راه افتادیم.




منابع مقاله:
مجله تاريخ اسلام، شماره 19، ترجمه: عباس احمدوند(1)؛

اين نوشتار كه فصلى از كتاب «مذهب شيعه» است، به مباحثى چون موقعيت شهر كربلا، فضيلت زيارت آن، كربلا در نگاه جغرافى‏دانان و سياحان، زيارت و عزادارى امام حسين عليه‏السلام و وصف كلى كربلاى معلى مى‏پردازد. مؤلف از آغازگران مطالعات مستند اماميه در غرب انگليسى زبان است كه با وجود كهنگى نگاشته‏اش (1933)، هنوز آثارش ـ آن چنان كه در جاى ديگرى مفصلاً توضيح داده‏ايم2 ـ مرجع محققان غربى و علاقه‏مند به مطالعات شيعى است. مترجم سعى نموده با توضيح پاره‏اى مواضع، درك نادرست نويسنده از شعائر شيعى را تصحيح نمايد.
واژه‏هاى كليدى: كربلا، زيارت، حرم امام حسين عليه‏السلام ، حضرت ابوالفضل‏العباس عليه‏السلام عزادارى، روضه‏خوانى.
به خاطر مى‏آورم كه وقتى از كربلا ديدن كرديم، ساعت 4 بامداد هتلمان را در بغداد ترك كرديم و چگونه سوار بر اتومبيل فورد مدل T قديمى با سرعت زياد از صحرا گذشتيم. كمى قبل از ساعت 6 در شن انبوهى بسيار آهسته رانديم، زيرا در ميان نخلستان‏هايى كه اين شهر مقدس را در بر داشتند به طور مارپيچ به مسيرمان ادامه مى‏داديم.3 فصل تابستان بود، اين جا و آن جا مردمى را ديديم كه شب را در زير درختان گذرانده بودند؛ آنان سماورهايشان را روشن مى‏كردند تا چاى صبحگاهان را آماده كنند يا كنار جوى باريكى، بر نهر آبى نشسته و دندان‏هايشان را با خلالى كه پيوسته نرمش مى‏كردند، محكم مى‏شستند.
شهر، 3 يا 4 مايل دورتر در ميان نخلستان‏ها قرار داشته و هيچ ديوار محافظى ندارد؛ لذا چند دقيقه بعد در قهوه‏خانه‏اى كه تقريبا مقابل مرقد امام حسين عليه‏السلام بود، نشستيم و صبحانه‏اى مقوى شامل نان داغ ايرانى4، چاى و خرماى رسيده، صرف كرديم. عجيب است كه در قهوه‏خانه ايرانى انسان [فقط] مى‏تواند چاى بنوشد5، زيرا در آن جا به ندرت چيز ديگرى يافت مى‏شود من براى برداشتن عكسى، در خيابان اصلى منتهى به حرم از اتومبيل پياده شدم، اما از اين زاويه، برج برجسته ساعت، جلوى نماى گنبد طلايى را گرفته بود.
در قهوه‏خانه كه نشستم، توانستم طرح‏هاى زيبا و مارپيچ كاشى‏كارى مدخل مرقد و مناره‏ها را ببينم. در عرض اين مدخل زنجيرى آهنى بود كه نشان از محدوده‏اى مى‏داد كه «كافران نجس» نبايد از آن بگذرند6 زيارت اين حرم با ايمان، به رسالت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اعتقاد به امامت الهى و منصوص امام حسين عليه‏السلام تكليفى مهم و عمده است. چه اين كار براى شخص زائر در بردارنده اين امتياز است كه سقف خانه‏اش هرگز بر سرش فرو نمى‏ريزد و او هرگز غرق نشده، نسوخته و حيوانات وحشى به وى صدمه نخواهند رساند. اما براى كسى كه مؤمن نيست رفتن به وراى آن زنجيرهاى مانع، جرمى است كه به احتمال زياد تاوانش مرگ در نتيجه خشونت مردم است، چون آنان چنين عملى را بى‏حرمتى به حرم اطراف مزار مى‏دانند.
هم‏چنان كه فكر مى‏كردم، آمدن من به كربلا چقدر آسان و بى‏دردسر بوده است، متوجه شدم كه سيّاح صرف بودن با زائر تفاوت بسيار دارد؛ برخى از اين زوّار كه تازه از حمام بيرون آمده بودند، در قهوه‏خانه بودند. آنان با حوله‏هاى قرمز روشنى كه دور بدن‏هاى عريان خويش بسته بودند، آن جا نشسته و مشغول صرف چاى بودند؛ [پس از آن] ظرف چند لحظه لباس پوشيده و زيارت امام را با توجه فراوان نسبت به اداى تمام آداب آن، به جاى مى‏آوردند.
پيرمردى با چهره‏اى مهربان و مطمئن، به واسطه اين كه نماز مى‏خواند، چاى خود را نهاده بود تا خنك شود؛ او هر بار كه به سجده مى‏رفت مهر گلين كوچكى را بر پيشانى مى‏نهاد.7 مغازه‏هاى متعددى در خيابان اصلى صدها عدد از اين مهرها را قطعا براى فروش عرضه مى‏كردند، ولى شنيدم كه يكى از ائمه عليهم‏السلام فرموده است: فروش خاك برگرفته از تربت مقدس و آغشته به خون امام حسين عليه‏السلام مانند فروش گوشت خود حضرت است. اما وقتى كربلا را ترك مى‏كرديم، راننده 20 سنت8 براى خريد جعبه‏اى كبريت پرداخت و به جاى بقيه پولش تعداد فراوانى از اين مهرهاى گلين كوچك گرفت. فروشندگان دوره‏گرد 100 عدد از اين مهرها يا مقدارى در اين حدود را بر طبقى به عنوان تحفه ظاهرى زيارت، نزد زاير احتمالاً مشتاق آورده و مى‏گويند كه [براى مهرها] قيمتى تعيين نمى‏كنند، بلكه مشترى با پرداخت پول در روز قيامت براى خود ثواب جمع مى‏كند و اين به خاطر آن است كه مشتريان معمولاً مزد فروشندگان دوره‏گرد را در اين دنيا مى‏پردازند، ولى اين رسم براى زائران ثروتمند آزار دهنده است. بازرگانان هندى اين مهرها را حدودا هر صد مهر 3 روپيه9 مى‏خرند و در بسيارى جاهاى كربلا فروشندگانى هست كه عملاً تمام آنها را به فروش مى‏رسانند.
تصور مى‏رود كه خاك اين مهرها را از قتلگاه امام مى‏آورند؛ تسبيحى از اين خاك معمولاً يكى از پركاربردترين چيزهاست. اين تسبيح 34 دانه دارد و مؤمن پارسا در اوقات فراغتش با اين تسبيح به گفتن 34 «اللّه‏ اكبر»، 33 بار «الحمدللّه‏» و 33 بار «سبحان اللّه‏» مى‏پردازد.10 وقتى شيعه‏اى مى‏ميرد اگر طوقى از اين دانه‏هاى گلين بر دور گردنش، انگشترى گلى بر سبابه دست راستش و 2 بازوبند گلين بر دو بازويش داشته باشد بسيار سعادتمند است و بايد اندكى از خاك جارو شده مرقد را در پارچه‏اى بسته، در دست راستش قرار دهند و اگر بر كفن او آياتى از قرآن را با اين گل بنويسند، خوب است.
معتبرترين كتاب راهنماى زائران شيعه، تحفة الزائرين11 [هديه‏اى براى زايران] مى‏باشد كه آن را نويسنده كثير التأليف و مشهور، محمد باقر مجلسى در قرن شانزدهم ميلادى نوشته است. اين كتاب به ويژه تصريح مى‏كند كه تنها خاك متبرك محدوده اطراف مزار حضرت، خواص شفا بخش دارد. در روايت است كه امام هفتم، موسى بن جعفر عليه‏السلام فرمود: مردم نبايد از خاك مزار او يا هيچ يك از ديگر ائمه جز امام حسين عليه‏السلام برگيرند، زيرا به اعتقاد وى خداوند [تنها] به اين خاك به خصوص فايده شفا بخشى شيعيان و يارانشان را عطا كرده است.12 اعتقاد بر اين است و احاديث مقبول ائمه عليهم‏السلام نيز اين را تأييد مى‏كند كه اگر فردى مريض و در آستانه مرگ باشد، ليكن با ايمان خالص به امام حسين عليه‏السلام قدرى از اين خاك را بخورد، زنده مى‏ماند. اما امام هشتم على بن موسى الرضا عليه‏السلام فرمود: خوردن تربت جايز نيست چون اين كار مانند خوردن خون بدن مى‏باشد، الاّ تربت امام حسين عليه‏السلام كه درمان هر دردى است و اثر شفابخشى آن خاك تا شعاع حدود يك مايل وجود دارد. به هر حال اين وعده امام رضا عليه‏السلام مشروط به اين است كه اگر اراده خداوند بر مرگ كسى قرار گرفت، آن گاه حتى خوردن اين خاك نيز سودى نخواهد داشت. گفته‏اند كه هر كس قدرى از اين خاك معجزه‏آسا را بر سر بگذارد از بيمارى و بداقبالى مصون خواهد بود؛ به فرموده امام رضا عليه‏السلام اگر فردى گوشت خوك بخورد و بميرد وى بر او نماز ميت نمى‏گزارد مگر اين كه شخص متخلف تربت حسين عليه‏السلام را بر سر نهد.13 شيعيان بر اين باورند كه اگر ارواح خبيث يا اجنه كافر در فردى كه اين خاك را همراه خود دارد، حلول كنند، عطر خوشبويى را حس خواهند كرد، هر چند خود شخص ممكن است از آن آگاه نباشد.
[در اين حال] ساعت برج، ساعت 314 (يعنى 3 ساعت بعد از طلوع خورشيد) را اعلام كرد؛ چون به برج نگريستم به وضوح تمام آثار تعمير مختصرى را كه با حلبى [بشكه‏هاى] بنزين در آن صورت گرفته و كرميت روزولت(2) از آن ياد كرده است، ديدم.15 آن گاه به سوى زنجيرهاى ممنوعه گام برداشتم و مشتاقانه به درون [حرم] نگريستم، چقدر آرزو داشتم كه بتوانم به درون بروم و يك روز كامل را در بررسى كاشى‏كارى‏ها و خواندن كتيبه‏ها بگذرانم. كتاب بى‏نظير لسترنج (سرزمين‏هاى خلافت شرقى) را كه گلچينى از محتويات كتب جغرافى دانان مسلمان است در اختيار داشتم، وى در آن جا مى‏گويد: حتى قبل از سال 850 ميلادى (236قمرى) نيز بايد در كربلا مقبره مانندى موجود بوده باشد زيرا در اين هنگام بود كه متوكل با صدور فرمان ويرانى و به آب بستن مرقد امام حسين عليه‏السلام ، براى هميشه منفور شيعيان شد و مى‏دانيم كه بعدها اين محل را شخم زده و در آ ن بذر كاشتند و زيارت كربلا را با وضع جريمه‏هاى سنگين ممنوع كردند.16 استخرى و ابن حوقل17 مى‏گويند كه احتمالاً به زودى، اما چند سال پس از به قدرت رسيدن سلسله بويهى، در قرن دهم ميلادى (چهارم قمرى) دوباره چنين بنايى ساخته شد18 كه [ظهور اين سلسله را] نبايد به منزله بركنارى خلفاى عباسى از حكومت دانست، ولى در آن ايام عباسيان جدا از اقتدار دنيوى‏اشان بركنار ماندند. عضدالدوله، همان اميرى كه بارگاه امام على عليه‏السلام را در نجف ساخت، به سال 929 ميلادى (317 قمرى) بناى ياد بود باشكوهى [نيز]، در كربلا برآورد. اما از آن رو كه قدرت آل بويه ديرى نپاييد، ملاحظه مى‏كنيم كه به سال 1016 ميلادى (407 قمرى) گنبد اين مرقد با شكوه در آتش سوخت. ديدار كننده بعدى، ملك‏شاه سلجوقى بود كه گويا پس از بازسازى گنبد در سال 1086 ميلادى (479قمرى) از كربلا ديدن كرده است.19
اما قبل از مستوفى ـ در قرن چهاردهم ميلادى (هشتم قمرى) هيچ توصيفى از كربلا و مرقد حسين عليه‏السلام وجود ندارد20 وصف خود مستوفى نيز كافى نيست، چه علاوه بر انتساب بناى ساختمان اصلى به عضدالدوله، مؤلف صرفا مى‏گويد كه در زمان او شهر كوچكى به مساحت 2400 قدم در اطراف اين مرقد به وجود آمده است. ولى ابن بطوطه كه سفرنامه خويش را حدودا در همين ايام نوشته است، از مدرسه دينى مهمى ياد كرده و به ذكر جزئيات در باب مرقد حضرت مى‏پردازد، او مى‏گويد: آستان متعدد اين مقبره21 كه زوار به هنگام ورود آن را مى‏بوسند از نقره ناب است؛ مرقد را با چراغ‏هاى متعدد طلا و نقره روشن كرده و درها را با پرده‏هاى حرير پوشانده‏اند. وى درباره اين شهر كوچك مى‏افزايد: سپس در اثر نزاع بى‏وقفه فرق رقيب، ويرانى جدى پديد آمد، اما شهر در آغوش نخلستان‏هاى فراوان كه نهرهاى رودخانه فرات آنها را به خوبى آبيارى مى‏كند، پا برجا ماند.22
من آن جا در مدخل ايستاده و فكر مى‏كردم كه چطور به بهترين وجه [ممكن] به ديدن اين نقاط جالب تاريخى بروم كه در اين هنگام صدايى شبيه به آواى سرود خوانى در كليسا را شنيدم؛ كاروانى از زوّار23 تحت سرپرستى راهنمايى حرفه‏اى [به شهر] نزديك مى‏شد. [مردم[ همان طور كه نزديك مى‏شدند، پس از قافله سالارشان زيارت‏نامه به خصوصى را مى‏خواندند. همان گونه كه حدس مى‏زدم اين زيارتنامه را گارسن دوتاسى(3) ترجمه كرده است كه ترجمه او را در ذيل مى‏آورم.24
كه خداوند متعال نيايش‏هايى را كه براى آسايش روح آن دو امام همام ادا مى‏كنم، بپذيرد.
آن دو امام شهيد و محبوب خداوند، دو قربانى بى‏گناه خباثت [ستمكاران].
آن دو امام خجسته، ابو محمد حسن و ابا عبداللّه‏ حسين عليه‏السلام .
و هم چنين دعاهايى را كه به 12 امام و 14 معصوم و 72 شهيد صحراى كربلا تقديم مى‏دارم، بپذير.25
آن زايران خسته از سرزمين‏هاى دور دست بدان جا مى‏آمدند و سوار بر ماشين نبودند، بلكه از 4 تا 8 هفته در راه بودند و هر روز هنگام طلوع خورشيد سوار بر استرهايشان شده و 8 تا 12 ساعت به حركت ادامه مى‏دادند. [اينان] مردان و زنانى بودند كه از ظاهرشان مى‏شد فهميد اغلب روستايى يا شايد صنعت‏گر و يا فروشنده خرده‏پا هستند؛ در ميان آنان به طرز جالبى پيرزنان فراوانى به چشم مى‏خورد، مادربزرگانى كه اكنون آرزوهاى زندگى‏اشان را تحقق يافته مى‏ديدند من هم چنان كه زوار عبور مى‏كردند و به جانب كاروانسرايى نزديك ره مى‏سپردند، چهره هايشان را وارسى نمودم؛ بر تمام آنها اثر جديت بسيار هويدا بود.
آيا مى‏توان دريافت كه اين زيارت براى آنان چه معنايى دارد؟ در تمام زندگى‏اشان هر گاه كودكى را ختنه مى‏كنند، هر وقت زوجى ازدواج مى‏كنند، هر وقت كسى مى‏ميرد، اين مردم روحانى را دعوت كرده و او بخشى از شرح مصيبت بار واقعه كربلا را در حالى كه همه مى‏گريند، مى‏خواند.26 آنان ثواب فراوانى27 را كه ائمه رسما به زوّار وعده داده‏اند، مى‏دانند و آيا اين وعده‏ها در كتبشان نيامده و ايشان اين وعده‏ها را از قراء كه هر شب يا در طول سفر پيوسته آنها را مى‏خوانند، نشنيده‏اند؟ آنان از كودكى شنيده‏اند كه در اطراف مزار 4 هزار فرشته است، فرشتگانى كه روز و شب مى‏گريند و هر چه از تمام نقاط ـ حتى سرحدات ـ زاير بيايد، اين فرشته‏ها به استقبال آن زاير مى‏روند، اگر بيمار شود به كمكش مى‏شتابند و اگر بميرد، بر سر مزارش رفته و برايش طلب آمرزش مى‏نمايند. خداوند به اين فرشتگان فرموده است كه خود متكلّف رفع تمام نيازهاى مادى زايران است و گناهان 50 سال هر زاير را مى‏بخشد. اكثر آنان با پول اندكى مى‏آيند و مى‏دانند كه [با آن پول] در كربلا فقط مى‏توانند نان بخرند، با اين همه براى بازگشتن‏شان نيز پول كافى باقى مى‏ماند. آنان بايد خيرات و [مبرات] اندكى نيز هديه كنند، زيرا پولشان كه پس‏انداز خانواده‏اى است به آرامى فراهم آمده مانند پولى كه در كشورهايى كه زيارت دينى متداول نيست، به مؤسسات بيمه پرداخت مى‏گردد.
مقايسه مطرح شده ميان [اين نذورات] و بيمه‏نامه، سودمند است.28 چون زيارتنامه‏ها فقط عمر بيشترى را به زوار معتقد اين مرقد وعده مى‏دهند، بلكه بر چيزى تصريح مى‏كنند كه مى‏توان آن را فوايد بيمه خواند، [به اين شكل كه] هر كس با اشتياق فراوان اين زيارت را انجام دهد، اجر هزار حج و هزار شهادت و هزار روز روزه و آزاد كردن هزار برده را مى‏برد. در زيارت سال بعد نيز ارواح پليد و شرير نمى‏توانند به اين زاير آسيبى برسانند چه خداوند خود حامى اوست و اگر بميرد فرشتگان در مراسم تدفين وى حضور مى‏يابند و در روز محشر در زمره ياران امام حسين عليه‏السلام بر مى‏خيزد كه او را با پرچمى كه در دست دارد، مى‏شناسند و امام پيروزمندانه زايرانش را مستقيما به بهشت راهبرى مى‏كند. بنابر روايت ديگرى، اگر زايرى در كربلا بميرد، فرشتگان بدن وى را غسل داده و او را به بهشت، جايى كه به پاداش مقدار هزينه او در اين زيارت 10 هزار29 درهم منتظر اوست، مى‏برند. در روز محشر نيز تمام كسانى كه در هر يك از مقابر ائمه مدفونند، گناهانشان هر چه باشد در معرض حساب نيستند. جز اين كه چنان كه در صحيفه‏اى آمده مستقيما به بهشت صعود مى‏كنند و فرشتگان دستان خود را به خوش‏آمد گويى آنان تكان مى‏دهند.
چون بنابر اكثر مراجع، اين جا در دشت كربلا 4 هزار تن از سواران عمر بن سعد پيكر امام حسين عليه‏السلام را زير سم اسبان خويش لگدمال كردند و خون امام حسين عليه‏السلام به همران 62 يا 72 نفر از اصحاب اهل‏بيت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به زمين ريخته شد و با خاك در آميخت، كربلا نزد گروه زيادى از مسلمانان كه از ابتدا دل در گرو دوستى خاندان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله داشتند، تقدس يافته است. شيعيان در شهادت امام حسين عليه‏السلام با حركت دسته‏جمعى‏اشان در محرّم سوگوارى مى‏نمايند و [نقطه] اوج آن نوعى به نمايش درآوردن پرشور تمام وقايع مصيبت بار رخ داده، در كربلاست كه آنها را به شبيه‏خوانى اجرا مى‏كنند.
لذا تعجبى ندارد كه روايات، مطالب قابل ملاحظه‏اى را در باب تقدس فراوان اين مكان نقل مى‏كنند؛ امام ششم از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل كرده است كه فرمود: فرشتگان در حالى كه مى‏دانستند امام حسين عليه‏السلام در كربلا دفن خواهد شد خاك متبرك اورشليم [بيت‏المقدس] را بدان جا آورده و هزار سال جلوتر، از پيش مشغول آماده سازى مكانى براى دفن حضرت گرديدند. روايت كرده‏اند امام چهارم كه فرزند خود امام حسين عليه‏السلام بود، خبر داده است: مريم باكره عليهاالسلام به طور معجزه‏آسايى از دمشق30 به كربلا آمده و عيسى عليه‏السلام را در همان مكانى كه امام حسين عليه‏السلام در آن جا مدفون گرديد، به دنيا آورده و همان شب همراه كودكش به دمشق بازگشت. ما همچنين در اخبار ملاحظه مى‏كنيم كه حضرت على عليه‏السلام به همراه برخى اصحابش از دشت كربلا گذشته است و چون حضرت به محلى كه امام حسين عليه‏السلام در آن جا شهيد شد، رسيد، فرمود: 200 پيامبر و 200 تن از اوصياى پيامبران و 200 تن از فرزندان پيامبران پيشين مشتاق بوده‏اند كه در اين جا دفن شوند.31
طبرى ضمن حوادث سال 915 ميلادى (303 قمرى)32 از حائر33 يا محدوده‏اى از كربلا كه به واسطه شهادت امام حسين عليه‏السلام تقدس يافته، ياد كرده است كه در آن ايام گروهى كه از موقوفات مؤسَّس ام موسى مادر مهدى34 عباسى تأمين مى‏شده‏اند، متوليان رسمى كربلا بوده‏اند. زمانى كه طبرى تنها دوازده سال داشت، متوكل كوشيده بود تا با به آب بستن قبور امام حسين عليه‏السلام و اصحابش آنها را ويران سازد. اما بنابر روايتى شيعى محل مزار به طور معجزه‏آسايى خشك ماند و شيعيان همين مكان را در زيارتنامه‏هاى35 خود حائر [= زمين پست [خوانده‏اند.
عكسى كه از هوا برداشته شده است نشان از دو مرقد مى‏دهد كه هر دو را واقع در اين منطقه متبرك مى‏دانند؛ آن دو بسيار شبيه [به يكديگرند] زيرا هر يك مناره‏ها، يك برج ساعت و عمارت وسيع سر پوشيده‏اى داشته و داراى يك صحن يا حياط همراه با تعدادى اتاق شبيه اتاق‏هاى يك كاروانسرا مى‏باشد؛ دو بناى مركزى دارند كه تقريبا هم شكل و هم اندازه‏اند و فضايى كه به زاير اجازه مى‏دهد تا مزار را طواف كند. اما جنبه‏هاى متمايز كننده‏اى نيز ميان اين دو مرقد وجود دارد كه فى‏الفور به چشم مى‏آيد؛ مرقدى كه در جلوى نما قرار دارد به جاى دو مناره، سه مناره دارد، اين مرقد امام حسين عليه‏السلام است كه گنبدش در زير نور خورشيد و بر اثر تلألو آن به روكش طلايى‏اش مى‏درخشد. مرقد دوم را به احترام حضرت عباس عليه‏السلام ، برادر ناتنى امام حسين عليه‏السلام ، بنا كرده‏اند.36 و گنبدش از كاشى آبى لعاب‏دار است كه در مقابل آسمان صاف منظره‏اى بسيار جالب دارد «چون آن را زير ابر بنگرى، بسان توده‏اى فيروزه‏اى، مى‏نمايد». روايت كرده‏اند كه اين عباس در نبرد بسيار شجاع بوده و اين سخن رواج دارد كه خطرناك‏ترين محل براى قسم دروغ خوردن، مرقد اوست، زيرا چنان كه دوستى شيعه مى‏گفت: او امام نبود كه از وى انتظار شفاعت برود، اما صداقت بسيارى داشت.
بهترين راه براى درك اهميت اين دو مرقد، مطالعه گزارشى درباره آخرين مصايب امام حسين عليه‏السلام و ياران نزديكش تواند بود. اگر روايات صريح دينورى37 را (م 895م/282ق) كه يكى از قديمى‏ترين و بهترين مورخان شيعه است، دنبال كنيم، ملاحظه مى‏كنيم كه اصحاب امام از كشتن و كشته شدن باز نايستادند تا اين كه فقط اهل‏بيت حضرت باقى ماند؛ نخستين كسى از ايشان كه پيش رفت و جنگيد38 پسر امام حسين عليه‏السلام ، على اكبر، بود كه پيوسته جنگيد تا به شهادت رسيد؛ [دشمنان] نيزه‏اى به او زدند كه بر زمين افتاد، سپس با شمشير به قتلش رساندند. بيش از 6 نفر از آنان يكى پس از ديگرى به تنهايى در جنگ كشته شدند و عبداللّه‏ پسر مسلم و قاسم و ابوبكر دو پسر امام حسين عليه‏السلام نيز در ميان شهدا بودند.
مى‏گويند وقتى عباس بن على عليه‏السلام اين صحنه را ديد، به برادرانش عبداللّه‏ و جعفر و عثمان گفت: همراه من حمله برده و از آقايتان دفاع كنيد تا قبل از او بجنگيد و كشته شويد! پس همه با هم حمله كرده و خود را ميان امام حسين عليه‏السلام و دشمن انداختند تا شخصا از او حفاظت كنند. عبداللّه‏، جعفر و عثمان يكى پس از ديگرى كشته شدند، ولى عباس هنوز نزديك امام ايستاده بود تا به دفاع از او بجنگد و هر جا كه امام مى‏رفت همراه وى حركت مى‏كرد تا او را نيز به شهادت رساندند. آن گاه امام حسين عليه‏السلام تنها شد؛ مالك بنِ بشْر كندى به او حمله برده و با شمشير ضربه‏اى بر سر او زد؛ گويا امام برنسى39 (= ردايى بافته شده از ابريشم و پشم) بر سر انداخته بود كه شمشير اين پوشش را پاره كرد و سر او را مجروح نمود. پس امام ردا را به كنارى نهاده و كلاهى40 خواست و آن را با عمامه‏اى بر سر گذاشت و نشست و طفلى را ـ شايد كسى را كه برايش كلاه آورد ـ صدا زد و او را در كنار خود بر صخره‏اى نشانيد، اما در حالى كه اين پسربچه كنار امام بر صخره نشسته بود مردى از بنى‏اسد تيرى سرپهن به سويش پرتاب كرد و او را به شهادت رساند؛41 امام حسين عليه‏السلام مدتى طولانى نشسته در آن جا ماند، زيرا هر قبيله‏اى كشتن او را به ديگرى وا مى‏نهاد و از اقدام بدين كار ابا مى‏كرد. امام تشنه بود، پس ظرفى آب طلبيد، ولى موقعى كه مى‏خواست آب بنوشد مردى به نام حُصَين بن نُمَيْر، تيرى به سوى او پرتاب كرد كه وارد دهانش شد و او را از نوشيدن باز داشت، امام حسين عليه‏السلام ظرف را بر زمين گذاشت. وقتى جماعت اين صحنه را ديدند عقب نشستند، اما چون امام برخاست تا به جانب رودخانه برود ميان او و آب موضع گرفتند و حضرت به جاى قبلى‏اش بازگشت؛ يكى از آن افراد تيرى انداخت كه به پشت او اصابت كرد؛ امام تير را بيرون آورد، ولى زُرعَة بن شريك42 ضربت شمشيرى به وى زد، حسين عليه‏السلام كوشيد تا با دست جلوى اين ضربه را بگيرد، ليكن شمشير برق‏آسا بر دستش فرود آمد. سرانجام سِنان بن اَوْس نخعى پيش آمد و نيزه‏اى به وى زد و امام فرو افتاد، آن گاه حَولىّ بن يزيد اصبحىّ يورش برد تا سر از تن حضرت جدا كند، ولى دستانش لرزيد، لذا برادرش شِبْل سر امام را جدا كرده و آن را به حولى داد.43
بيش از هزار سال از زمانى كه اين فاجعه در كربلا رخ داده، گذشته و هنوز ده‏ها هزار زاير هر ساله به كربلا مى‏آيند. زوار عمدتا ايرانى‏اند، اما تعداد زيادى نيز تقريبا از تمام نواحى جهان اسلام براى زيارت اين مزار متبرك [به كربلا] مى‏آيند. آنان اغلب اجساد خويشانشان را كه در وصيت نامه‏هاى خود شرط نموده‏اند تا در كربلا به خاك سپرده شوند، همراه دارند. در سمت راست مدخل مرقد امام حسين عليه‏السلام پلكانى وجود دارد كه به سرداب وسيعى شايد به طول 200 يارد منتهى مى‏گردد. اجساد زوار خارجى را در تابوت حمل مى‏كنند و جسدهاى پذيرفته شده براى دفن را در قبرهايى واقع در اين سرداب وسيع قرار مى‏دهند در مرقد حضرت عباس نيز ترتيب مشابهى در دفن اجساد وجود دارد و به من گفتند كه اجساد را به مبلغى كمتر از 500 روپيه در اين دو سرداب بزرگ دفن نمى‏كنند؛ راهنمايم به من گفت كه مدفن شهدا، فرزندان امام حسين عليه‏السلام و ديگر اهل‏بيتش در مرقد عباس عليه‏السلام و نزديك مزار آن حضرت قرار دارد.
در مدخل حرم عباس عليه‏السلام ، توجه زاير به اين عبارت كه با حروف بزرگ نوشته شده جلب مى‏گردد «گستاخانه پا بر اين آستان ننهيد چه اين مكان سجده‏گاه فرشتگان و شاهان است». گنبد حرم حضرت عباس عليه‏السلام زرين نيست، چه مى‏گويند حضرت در خواب به بانى آن ـ نادرشاه44 ـ هشدار داد كه چنين نكند؛ نادرشاه مى‏پنداشت عباس عليه‏السلام را كه معمولاً ابوالفضلش مى‏خوانند، در خواب ديده كه خطاب بدو فرموده است: چون من از حسين عليه‏السلام كوچك‏تر بوده و خاك پاى آقايم مى‏باشم، بايد در بنايت تفاوت ميان آقا و مولا را لحاظ كنى. ولى درون مرقد فرش‏هاى عالى و ايرانى بسيارى است كه تجارى كه نامشان درگوشه اين فرش‏ها نقش بسته، آنها را [به آستان حضرت] هديه كرده‏اند. چلچراغ‏هايى سيمين و زرين در زير گنبد آويزان بوده و نرده نقره‏اى ساده‏اى خود مزار را در برگرفته است؛ درون اين نرده، بر خود مزار عمامه و شمشيرى قرار دارد كه به تصريح روايتى، عباس عليه‏السلام در آخرين نبرد قهرمانه‏اش از آنها استفاده كرده است. اما شايد مهم‏ترين چيزى كه در حرم به چشم مى‏خورد سياهى مدور و چسبيده به سقف گنبد باشد، زيرا نقل است كه اين سياهى سر مردى است كه در حرم قسم دروغ خورد و فورا سر از تنش جدا شده و به سقف چسبيد، اين روايت حداقل بر اين نكته تأكيد مى‏ورزد كه اكثريت بسيارى از شيعيان در قسم خوردن به نام ابوالفضل ترديد دارند. زايران مزار او سه بار دور قبر چرخيده و چون به زير آن نقطه سياه مى‏رسند به گناهان خود اعتراف كرده و از خداوند طلب آمرزش مى‏كنند.
ولى دور ضريح امام حسين عليه‏السلام ، يعنى مرقدى كه گنبدش زرين است،45 2 نرده وجود دارد؛ نرده درونى از طلا و نرده بيرونى نقره است كه آن را به نحو استادانه‏اى ساخته‏اند. اين نرده نقره‏اى را ناصرالدين شاه [قاجار] هديه نموده و نامش بر آن منقوش است. زوار هدايايى [اعم[ از پول و جواهرات [با خود] آورده و درون اين نرده‏ها مى‏ريزند [آنان] به ويژه در اوقاتى كه نذرى دارند، مشروط به برآورده شدن حاجاتشان از سوى امام، هداياى [موعودشان] را درون نرده طلايى مى‏اندازند. [خدّام] گاه گاه اين نرده‏ها را باز كرده و اموال را بر مى‏دارند و قبل از اين كه [آنها را] به عنوان بخشى از دارايى مرقد به فروش برسانند، رسما قيمتشان را برآورد مى‏كنند؛ اين گشودن [نرده‏هاى] آرامگاه، خود طى مراسمى صورت مى‏گيرد و نمايندگان حكومت [نيز] در اين مراسم شركت مى‏كنند.
يك شاهد عينى خوش شانس اين جمع‏آورى رسمى اموال و غبارروبى حرم، ديده‏هاى خود را براى من تعريف كرد، او گفت در آغاز دو خادم به قيد قرعه انتخاب مى‏شوند؛ ابتدا براى تطهير در حوض آب سرد حياط، غسل مى‏كنند آن گاه بدن‏هاى خويش را با پارچه‏هاى سفيد شبيه كفن مى‏پوشانند كه هر يك شكاف گردن و مچ‏هاى دست و پاى جامه‏اش را محكم با نخ مى‏بندد. اين كار تنها براى آن نيست كه لباسشان بايد براى مراسم تميز باشد، بلكه به خاطر اين است كه آنان را متهم به نهان كردن اشياء گران‏بهاى جمع‏آورى شده، نكنند. بعد به طور منظم جلوى قبر سجده مى‏كنند46 و به هر 4 سمت داخل نرده مى‏روند؛ اول غبار را از اموال متعددى كه مى‏يابند در حالى كه مواظبند آن را پخش نكنند، بر مى‏گيرند چه اين غبار خود، ارزشمند است. همچنين در آن جا نان به خصوصى را مى‏يابند كه گاهى اوقات افراد كاملاً بى‏چيز درون نرده گذارده و از امام درخواست شفاعت نموده‏اند. پس از گذشت حدود 3 ساعت از اين غبارروبى و پاكيزه نمودن دقيق ضريح همراه با جمع‏آورى و دسته‏بندى آن اشياء قيمتى، جواهرات و قدرى از غبار متبركى را كه آن دو جمع‏آورى كرده‏اند، بيرون مى‏آورند؛ زيور آلات فراوان، گردن بندها، گوشواره‏ها و... به عنوان بخشى از درآمد منظم، عايدى خزانه حرم را تشكيل مى‏دهد و خدام غبار متبركى را در تكه‏هاى كوچك پارچه مى‏پيچند؛ مقدار كمى از آن را در پارچه‏اى موسوم به صُرّه47 [اه [ريخته و فى‏الحال به زوار مى‏فروشند، چه تصور مى‏رود كه اگر اندكى از اين غبار را همراه فردى دفن كنند، بخشش گناهانش حتمى است.
[مردم] در پايان اين مراسم به شكرانه آن چه را كه روضه خوانى يا مراسم يادبود مى‏خوانند48 برگزار مى‏كنند؛ در هر حال هيچ سخن يا احساس شادمانى در ميان نيست و فقط شبيه‏خوانى وقايع مصيبت بار كربلا در ساليان پيش به اجرا درمى‏آيد. خدّام مرقد گرد مزار مى‏چرخند و با زنجيرهاى آهنى كه ميخ و چاقوهاى كوچكى بدان‏ها آويخته‏اند، بر شانه‏هاى برهنه خويش مى‏زنند. آنان تا كمر برهنه شده و عرق‏ريزان مى‏چرخند و مى‏چرخند و به احترام سيدالشهداء عليه‏السلام و واسطه يا شفيع امينشان در روز حساب، فرياد حسين! حسين! سر مى‏دهند.
پى‏نوشت‏ها:
1. اين نوشتار فصلى از پايان‏نامه كارشناسى ارشد مترجم (ترجمه و تحقيق نيمه نخست كتاب The shi,ite religionاست كه به راهنمايى جناب آقاى دكتر هادى عالم زاده در سال 1377ش در دانشكده الهيات و معارف اسلامى دانشگاه تهران به انجام رسيده است.
2. ر.ك: عباس احمدوند، گذرى بر مطالعات شيعى در غرب، مجله مقالات و بررسى‏ها، دانشكده الهيات و معارف اسلامى دانشگاه تهران، دفتر 63، 1377.
3. براى وصف دقيق كربلا، موسوعة العتبات المقدسة (8، قسم كربلا) اهميت تام دارد كه در بردارنده مباحثى نظير كربلا در قديم الايام، گزارش مختصرى از تاريخ كربلا، كربلا در مراجع اسلامى اعم از كتب حديثى، تاريخى، جغرافيايى و دائرة‏المعارف‏هايى مانند فرهنگ اسلام (Dictionary of Islam)، لاروس، خرده دائرة‏المعارف اسلام
(Shorter Encyclopedia of a Islam) و...، كربلا در ادبيات و شعر و كربلا در مراجع غربى مى‏باشد. حائر، حيره و حيرا نيز زمينى است كه وسط آن صاف و اطرافش مرتفع باشد و يا محل پست و صافى كه اطراف آن گودال‏هاى عميقى قرار دارد، لذا قبلاً كسى را كه به كربلا مى‏رفت، به جاى كربلا، حائرى مى‏گفتند؛ البته حائرهاى ديگرى نيز غير از كربلا داريم و بايد بدانيم كه در گذشته به كربلا حيره مى‏گفتند. كليددار، تاريخ كربلا و حائر حسين، 8 و 15؛ و درباره محل حائر. ر.ك: همو، فصل 5 به بعد؛ قس: ياقوت، ج 4، ذيل واژه كربلا .(مترجم)
4. خبزالعجم كه در عراق بسيار مشهور است(مترجم).
5. علت تعجب مؤلف در اثر لفظ قهوه‏خانه است، اما در اصطلاح قهوه‏خانه را به جايى گويند كه در آن قهوه مى‏پزند و چاى دم مى‏كنند، يا جايى كه در آن قهوه و چاى درست مى‏كنند و فروشند و قهوه‏چى كسى است كه قهوه مشروب مى‏سازد... و اينك به كسى گويند كه چايخانه دارد و چاى دم كرده به مردم مى‏فروشد و شايد دليل تحول مدلول اين لفظ، به جهت معناى اصلى قهوه كه همان خمر و شراب است، باشد. دهخدا، ذيل واژه قهوه‏خانه؛ عميد، فرهنگ فارسى، ذيل واژه قهوه (مترجم).
6. در باب عدم جواز ورود غير مسلمين به اماكن متبركه در جاى ديگرى به تفصيل سخن گفته‏ايم. ن ك: دوايت. م. دونالدسن، مذهب شيعه، ترجمه و تحقيق عباس احمدوند (تعليقه شماره‏ى 1)، پايان نامه كارشناسى ارشد در دانشكده الهيات و معارف اسلامى دانشگاه تهران، 1377، ش، چاپ نشده (مترجم).
7. اعمال اصلى نماز عبارت است از: قيام و رو كردن به سوى قبله، تكبير، اذان، اقامه...، ركوع و سجود؛ سجود [سر به خاك نهادن] رها ساختن وجود خويش است به خواست خداى قادر متعال و تسليم شدن بدو. بوركهارت، هنر اسلامى، 96؛ و قس: شهيد اول، اللمعة الدمشقية فى فقه الامامية، 12 ـ 14 در مورد مهر نيز بايد اذعان كرد كه سجده بر مهر بت‏پرستى نيست، بلكه مهر برداشتن اصلى است بسيارى مترقى كه بعدها مقدس هم شده است و چنان كه گفتيم سجده به خاك افتادن بنده است جهت خوار كردن خويش در نزد خداوند، چه نماز بايد بر خاك باشد. حال براى اين كه يكى روى فرش چند هزار تومانى و ديگرى روى طلا و... سجده نكند، عدالتى برقرار كرده‏اند و مهر را براى همگان وضع نموده‏اند. شريعتى، جامعه‏شناسى اديان ـ 77 ـ 79. كه البته خريد و فروش آن قابل تأمل است. در باب تسبيح نيز شايد بتوان گفت كه برخى تشابهات ميان اين مسأله در اسلام و شيعه با ديگر اديان به ويژه اديان شرقى وجود دارد (مترجم).
8. هر سنت معادل يك صدم دلار يا پوند است (مترجم).
9. (در هند، پاكستان و سيلان) هر روپيه معادل 21/0 دلار است (مترجم).
10. منظور اداى تسبيحات حضرت فاطمه عليهاالسلام است (مترجم).
11. در متن انگليسى... Tafatuz؛ البته اين سخن مؤلف مربوط به چند دهه قبل است (مترجم).
12. مجلسى، تحفة‏الزائرين، 146.
13. مؤلف به اشتباه تعبير خوردن خاك را آورده كه نادرست است (مترجم).
14. اين عبارت نادرست است، زيرا مبناى ساعت عربى غروب خورشيد است و نه طلوع آن (مترجم).
15. Roosevelt, war in The Garden of Eden. 76.قس: طبرى، ج 9، ص 581 (مترجم)؛
16. Brown, Literary of Persia, 1.240.
17. Le Strange, The Lands of The Eastern Caliphte,78.
18. چون آل بويه متمايل به شيعه بودند به طبع تشيّع نيز در آن عصر بسيار رشد كرد و اصول علمى و امروزين آن ـ چنان كه هست ـ بيشتر در آن ايام مدون شد و افرادى نظير شيخ مفيد و... در همين ايام شكوفا گرديدند. نك: مثلاً: متز، تمدن اسلامى در قرن چهارم قمرى، فصل مربوط به شيعه؛ و قس: اشپولر، ايران در قرون...، ج 1، ص 159 ـ 189 (مترجم).
19. قس: امين، اعيان، 1، 626 به بعد (مترجم).
20. مستوفى، نزهة القلوب، ترجمه Gibb memorial,Le Strange، ص 23، 39؛ براى آگاهى از سخنان ديگر جغرافى‏دانان مسلمان در باب كربلا. ر.ك: لسترنج، ص 85 و 86، (مترجم).
21. در متن انگليسى قبر حقيقى.
22. قس: ابن بطوطه، 1، 240 (مترجم).
23. تمام ملل و امم، بزرگان و سران صالحشان را گرامى مى‏دارند و آن چه كه در هند و يا چين روى داده، خود شاهد اين سخن است. شيعه نيز در اين كار بر ساير ملل پيشى نگرفته است، چه بزرگان دينى خود را از حد مخلوق بالاتر نمى‏برد و ليكن آنان را در زمان حياتشان بزرگ مى‏شمارد و پس از مرگ تقديس مى‏كند و در اين كار روش پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را پى مى‏گيرد؛ عبارات زيارتنامه‏هاى شيعى نيز در بردارنده سخنانى مؤيد توضيح ماست، از جمله: گواهى مى‏دهم نماز را به پا داشتيد و امر به معروف و نهى از منكر كرديد و... من با كسى كه با شما صلح است در صلحم و اگر با شما نبرد كند، با او مى‏جنگم و...، معروف الحسنى، اصول التشيّع، 296 و 300؛ قس: زيارتنامه‏هاى امين‏اللّه‏، جامعه كبيره، زيارت اميرالمؤمنين، امام حسين و وارث در مفاتيح‏الجنان، اما وراى اين، شور و احساس مردمى است كه نمى‏توان آن را تخطئه كرد، زيرا مردم عادى همين آداب و حرمت‏ها را از دين مى‏شناسند.(مترجم).
24. L, Islamisme,Garcin De Tassy, 266.
25. از استاد ارجمند جناب آقاى دكتر آذرنوش كه چون هميشه مرا باروى باز پذيرا شده و بزرگوارانه اين سطور را از فرانسوى براى من ترجمه كردند، سپاسگزارم (مترجم).
26. به نظر مى‏رسد كه در مراسم عروسى روضه‏خوانى نمى‏شود و مؤلف در اين باره اشتباه كرده است. (مترجم).
27. در وجوب زيارت كربلا، امام باقر عليه‏السلام فرموده‏اند كه شيعيان ما بايد به زيارت قبر حسين بن على عليه‏السلام بروند و رفتن بدان جا بر هر مؤمنى كه به امامت حسين عليه‏السلام از سوى خداوند معترف است، واجب است. شيخ مفيد، كتاب المزار، 37. درباره ثواب زيارت امام حسين عليه‏السلام نيز حضرت صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: هر كس كه پياده به زيارت [كربلا] برود، خداوند براى هر گام او حسنه‏اى ثبت مى‏كند و گناهى از گناهان او را مى‏بخشد و اگر سواره برود نيز همين طور است، تا اين كه به حائر برسد، در اين حال خداوند او را جزو رستگاران و نجات يافتگان مى‏آورد و چون مناسك را به جا آورد از فائزين محسوب مى‏شود. موقعى كه مى‏خواهد باز گردد فرشته‏اى مى‏گويد: رسول‏اللّه‏ به تو سلام مى‏رساند، اين كار را دوباره تكرار كن، خداوند تو را بخشيده است. همان، ص 41.
28. اين قياس تنها براى تقريب ذهن خوب است و الاّ دعا و حاجت نزد خدا بردن، كاسبكارانه و يك طرفه نيست، دو طرفه (ديالوگ) است (مترجم).
29. شايد منظور، 10 هزار درجه و مرتبه باشد (مترجم).
30. به موجب نص انجيل متّى و انجيل لوقا، تولد عيسى عليه‏السلام را در بيت لحم در جنوب اورشليم گفته‏اند، جان ناس، تاريخ جامع اديان، 528. (مترجم).
31. مجلسى، همان مذكور در قبل، 164.
32. طبرى، وقايع تاريخ خويش را در سال 302 قمرى به پايان برده است و بنده نتوانستم ذيل وقايع اين سال يا وقايع سال 303 قمرى كه عريب به سعد افزوده، تأييدى بر اين سخن مؤلف بيابم؛ ضمن اين كه مادر مهدى عباسى، أروى خواهر يزيد بن منصور حميرى و مكنى به‏ام موسى بوده است، طبرى، 8، 102 (مترجم).
33. حائر يعنى زمين پست، المنجد (مترجم).
34. EI1, Art "Hair" by Herzfeld,also Art "Meshhed Husain".
35. مجلسى، همان مذكور در قبلّ و مفاتيح‏الجنان، 366.
36. مادر حضرت عباس، ام‏البنين فاطمه بنتِ حزام است؛ عباس عليه‏السلام جامع فضل و مَثَل والاى شجاعت بوده و كنيه‏اش ابوالفضل و ملقب به باب‏الحوائج و به گفته‏ى امام صادق عليه‏السلام عبد صالح مى‏باشد. برخلاف نظر ابوالفرج در مقاتل و طبرى در تاريخش، وى برادران خويش را در نبرد پيش نينداخت، بلكه آنان همگى در دفاع از امام آن قدر كوشيدند تا به شهادت رسيدند؛ اكثر اصحاب معاجم و مورخان نيز اين سخن صحيح را در زيارت ايشان فراموش كرده‏اند كه «وى مدفون در كنار شط فرات علقمى است. مقرم، قمر بنى‏هاشم، 9، 10، 24، 25، 26، 50 و 119. زيرا حضرت قصد داشت اندكى آب براى كودكان ببرد كه در كنار آب به شهادت رسيد. شريف القرشى، العباس بن‏على، 204 ـ 210؛ ديگر اين كه شمر بن ذى‏الجوشن كه با عباس عليه‏السلام بستگى داشت براى حضرت و برادرانش امان گرفت تا آنان را از امام حسين عليه‏السلام جدا كند و ليكن حضرت نپذيرفت و در پاسخ به اذن امام در ترك ايشان فرمود: هرگز تو را ترك نمى‏كنيم و بعد از تو زندگى معنايى ندارد. هم او، 166 ـ 167 و 173 (مترجم).
37. دينورى، كتاب الأخبار الطوال، 268؛ و يعقوبى، تاريخ، طبع Houstama 2، 253 و 289؛ و A.Noldeke, Das Heiliqtum at Husains Zu Kerbala,Berlin,1909(البته اگر منظور مؤلف نولد كه مشهور باشد نام او تئودور است.) (مترجم).
38. در اين باره يعقوبى مى‏گويد: ياران امام يك نفر يك نفر جنگيدند و دشمن آنان و حتى نوزاد امام را نيز به شهادت رساند...، سرانجام حضرت به آنان حمله برد و جمع بسيارى از ايشان را به هلاكت رساند... و تيرى به او رسيد كه در گلويش فرو رفته و از پشت سرش بيرون آمد، پس افتاد و برخى افراد دشمن يورش برده و سر از تن امام جدا كردند كه عمر بن سعد آن را نزد ابن زياد فرستاد. آن گاه خيمه‏هاى امام را غارت نموده و زنان و كودكانش را اسير به كوفه بردند. يعقوبى، 2، 181، 182 (مترجم).
39. خز (مترجم).
40. شب كلاه يا قلنسوه (مترجم).
41. اين كودك عبداللّه‏ اصغر بوده است. امين، اعيان، 1، 610 (مترجم).
42. زرعة بن شريك التميمى (مترجم).
43. توصيفات فوق مربوط به لحظات آخر زندگى امام عليه‏السلام است و الاّ ايشان بسيار شجاعانه جنگيد تا به درجه رفيع شهادت نايل شد. قس: طباطبايى، شيعه در اسلام، 134 ـ 137 (مترجم).
44. قس: جعفريان، تاريخ تشيّع در ايران، 2، 828 (مترجم).
45. اين توصيف مربوط به حدود شصت و چند سال قبل است (مترجم).
46. اين سجده، سجده احترام است و براى عبادت نيست (مترجم).
47. هميان (مترجم).
48. در جريان قيام توابين، ايشان ابتدا از نخيله به كربلا رفته و بر سر قبر مطهر امام حسين عليه‏السلام گرد آمدند. در آن جا از خود بى‏خود شده و گريه و زارى سر دادند و عزادارى و سوگوارى بى‏نظيرى برپا داشتند. به گفته ولهاوزن: اين رخداد كه اولين بزرگداشت قبر امام حسين عليه‏السلام بود، ماهيتى عربى دارد. منقول در جعفرى، 271. اما به گمان ما نخستين عزادارى در همان روز عاشورا انجام شد و بعدا نيز ائمه به ويژه امام سجاد عليه‏السلام بدين كار مبادرت ورزيدند. البته اين اقدام توابين نيز از نخستين عزادارى‏هاى مردم تواند بود كه نقطه اوجش اين است كه معزالدوله ديلمى ـ پس از غلبه بر بغداد ـ دستور داد (352) مردم بازارها را بسته و زنان با سر و روى برهنه بر امام حسين عليه‏السلام بگريند و اهل سنت به دليل كثرت شيعه و همراهى سلطان با آنان نتوانستند مانع اين كار شوند. ابن كثير، البداية و النهاية، 6، جزء 11، 259.
در عصر صفويه تا قاجار هم اين نوع عزادارى‏ها ادامه يافته و تكميل شد، (مترجم).
منابع و مآخذ مؤلف:
1. حمداللّه‏ مستوفى قزوينى، نزهة القلوب، طبع و ترجمه لسترينج (الاقسام 1 و 2)، 1915 و 1919.
2. الدينورى، ابوحنيفه، الاخبار الطوال، طبعه Kratchkovsky and guirgass(1912).
3. الملا محمد باقر المجلسى، تحفة الزائرين (طهران، 1857).
4. اليعقوبى، ابن واضح، التاريخ، (ليدن، طبعة هوتسما، 1883).
- Browne,E. G,litrary of Persia, 4 Vols,london, 1908 _ 1924.
- Garcin DE Tassy, L, islamisme, Paris, 1874.
- LE strange,G, The lands of The eastern caliphate, cambridge.
- Noldeke. A. Das Heiligtum alhusains zu Kerbala, Berlin 1909.
- Roosevelt, Kermit, war in Thc Garden of Eden.
- The EncycloPedia of islam, (1Th editen) leyden, 1913.
منابع مترجم:
ـ ابن كثير دمشقى، البداية و النهاية، دقّق اصوله و حقّقه الدكتور احمد ابو ملحم، الدكتور على نجيب عطوى، الاستاذ فؤاد السيد، الاستاذ مهدى ناصرالدين و الاستاذ على عبدالساتر، الطبعة الثانية، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1407ق/1987م).
ـ اشپولر، برتولد، ايران در قرون نخستين اسلامى، ترجمه عبدالجواد فلاطورى، چاپ سوم، (تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1369).
ـ امين، سيد محسن، اعيان‏الشيعه، حقّقه و اخرجه حسن الامين (دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، 1403ق/1983م).
ـ بوركهارت، تيتوس، هنر اسلامى، زبان و بيان، ترجمه مسعود رجب نيا (تهران، انتشارات سروش، 1365).
ـ جعفرى، حسين محمد، تشيّع در مسير تاريخ، ترجمه دكتر سيدمحمدتقى آيت اللّهى، چاپ هشتم، (تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، 1374).
ـ خليلى، جعفر، موسوعة العتبات المقدسه، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، الطبعة الثانية، (بيروت، 1407ق/1987م).
ـ دهخدا، على اكبر، لغت‏نامه، زير نظر دكتر محمد معين و دكتر سيد جعفر شهيدى (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1339).
ـ ــــــــــــــــــــــ ، امثال و حكم، چاپ سوم (تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1352).
ـ شريعتى، على، جامعه‏شناسى اديان (بى‏جا، بى‏نا، 1365).
ـ شريف القرشى، باقر، العباس بن على، دارالاضواء، الطبعة الاولى (بيروت، 1409ق/1989م).
ـ شيخ مفيد، محمد بن محمد بن النعمان، كتاب‏المزار، الطبعة‏الاولى، (قم، التحقيق و النشر مدرسة الامام المهدى، 1409ق).
ـ طباطبايى، سيد محمد حسين (علامه)، شيعه در اسلام، با مقدمه دكتر سيد حسين نصر، (بى‏جا، قائم، 1348).
ـ الطبرى، ابن جعفر محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم (دار سويدان، بى‏تا).
ـ عميد، حسن، فرهنگ فارسى (تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1369).
ـ كليددار، سيد عبدالجواد، تاريخ كربلا و حائر حسين، ترجمه محمد صدر هاشمى، حبل‏المتين (اصفهان، بى‏تا).
ـ لسترنج، گاى، جغرافياى تاريخى سرزمين‏هاى خلافت شرقى، ترجمه محمود عرفان، چاپ سوم (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1367).
ـ معروف الحسنى، هاشم، اصول‏التشيع، عرض و دراسة (بيروت، دارالقلم، بى‏تا).
ـ متز، آدام، تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ترجمه عليرضا ذكاوتى قراگوزلو (تهران، انتشارات اميركبير، چاپ دوم، 1364).
ـ موسوى مقرّم عبدالرزاق، قمر بنى‏هاشم (المطبعة‏الحيدرية فى النجف، 1369ق/1949م).
ـ مير احمدى، مريم، دين و مذهب در عصر صفوى، (تهران، انتشارات اميركبير، 1363).
ـ ياقوت الحموى، شهاب‏الدين ابى عبداللّه‏، معجم‏البلدان (بيروت، دار صادر للطباعة و النشر، 1376ق/1957م).
1. دانشجوى دكترى تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامى دانشگاه تهران.
.2 Kermit Roosevelt.
.3 Carcin De Tassy.


و ابوالفضل ... آه از اين برادر، مى‏بينى‏اش و زير لب زمزمه مى‏كنى:
- حيدر كرار! على دوباره! تو پدرى يا برادر؟!
مى‏بينى‏اش كه چه جسورانه بر قلب سپاه دشمن حمله مى‏برد و چه زبونانه از مقابل تيرش يا مى‏گريزند، يا بر زمين مى‏ريزند...
عباس! عباس! عباس! چه مى‏كنى تو با من؟ اى آيينه دلم، تكيه‏گاه وجودم، آرام جانم عباس، چه پر شكوهى تو! از اين جانب كه بر مبارزه‏ات مى‏نگرم.
مهربانم!
چرا اينچنين در ميان جبهه نيز، نگاهت را بين من و آن دژخيمانى كه اكنون به محاصره‏ات داشته‏اند، به تساوى تقسيم مى‏كنى؟ مى‏خواهى دلم را به آتش بكشى؟ خوش بسوزان كه قهرمان عشقى. به هر نگاه، لطفى و هر بار، رازى و مى‏دانم كه سرشار از نيازى ... تو هر لحظه اذن شهادت مى‏طلبى!...
باز مى‏گردى، نگاه كودكان را تاب نمى‏آورى.كافيست چشم تو با چشم اهل حرم تلاقى كند، نگفته همه چيز را مى‏خوانى. مشك خالى آب برمى‏دارى، به نزدم مى‏آيى و اذن رفتن مى‏طلبى.
- برو عباسم!...
و تو مى‏دانى كه رفتن عباس به سوى آب، به سوى آب، به سوى آب...
جواز ظاهر، كسب وصال «زهرا» است. تو مى‏دانى كه عباس نمى‏تواند نرود! او نمى‏تواند بماند!... به نگاهى مهربان و تحسينى شاكر، رخصتش مى‏دهى و حال آنكه مى‏دانى سرانجام اين رفتن چيست. گويا از آن روز كه دشمن، حق ارث «فدك‏» را بر «زهرا» قطع كرد، منع مهريه مادر نيز بر او و فرزندانش امضاء شد. تمام آبهاى روى زمين مهريه «زهرا» بود. و اكنون زبونترين نامردان دوران، با تحريم آن بر آل نبوت و امامت، در مقابل جرعه‏اى از همان هديه الهى، زمين را از خون فرزندان زهرا، سرخ و گلگون مى‏ساختند.
... و لحظاتى بعد، شد آنچه كه تو از ازل مى‏دانستى. اما در اين لحظه، ديگر نمى‏دانستى كه زينب را پس سر دريابى يا ابوالفضل را در پيش رو ... كه ناگاه از ميان معركه شنيدى كه:
- برادرم حسين! برادرت را درياب!
بى‏درنگ به سويش تاختى، آنچنانكه تكليف سپاه دشمن شد كه هر كه را آرزوى بقاى جان است، از تيررس چشم حسين بگريزد كه اكنون بر موانع بين حسين و ابوالفضل، تنها لبه شمشير او حكم مى‏كند!
... اين نخستين بار بود كه عباس، تو را «برادر» خوانده بود. هميشه به نامهاى «سيدى‏» و «سرورم‏» خطابت مى‏كرد. وه كه چه لطافتى بود در اين آخرين نداى عباس!... اين عشق چه شورى در دلت‏بپا مى‏كرد!
ندا زدى كه:
- آمدم جان برادر! عباسم، جانم، جانانم!...
و آنگاه كه بر بالين هزار زخمش حضور يافتى و در آغوشش گرفتى، وه كه چه صحنه‏اى بود يكى شدن عاشق و معشوق! اينك، همه عرش و كرسى نيز به نظاره بودند. چه كسى مى‏توانست‏بازيابد كه از اين دو كبوتر عشق، كدامين عاشق است و كدام، معشوق! آنجا كه هيچ واژه‏اى نمى‏تواست مهر و وفا و مردانگى و تعهد و تحسين و تشكر را معنا كند. آنجا كه تنها اشك، سخنگوى جاسوزترين عشقها بود. شايد غير از خدا، هرگز كسى ندانست كه در آن آخرين لحظه‏ها، بين شما دو برادر، چه سخنها رفت; اما شنيدند كه تو از او پرسيدى كه:
- عباسم، چه شد كه اين بار مرا به نام «برادر» خواندى؟
و پاسخت داد كه:
- سرورم! آنگاه كه مجروح و بى‏بال، از اسب به زمين افتادم، به يكباره مادرم «فاطمه‏» همو كه از آغاز - به عشق و ادب - جز «مادر» او را ندانسته‏ام، در برابرم فرياد زد:
- پسرم، عباس!
جان برادر، به حق او كه ديگر تاب ماندن ندارم. شوق وصالش، آتش به جانم مى‏زند. مرا بحل تا بروم، به بوسه وداعى، جانم بستان و به پيشگاه مادر عطا كن. برادر، اذن وصالم ده!
و شايد تو،
به لطافتى مليح و لبخندى شيرين اما آميخته به هزار اشك وداع، حق لطافت رابتمامت رسانده و گفته باشى كه:
- در وصال «زهرا» بر ما سبقت مى‏گيرى؟!
اما بى‏شك، او تو را گفته است كه:
- تو سيد منى، در دنيا و آخرت!
و تو مى‏دانى كه عباس «راز» را فهميده است. تشنگى همه، «عشق‏» بود. آب، همه بهانه بود، «مقصود، وصال «زهرا» بود...»